Info@razdar.com
حکایت باب و بابیه و نهضت جنگی ایشان در دوره محمد شاه قاجار به نقل از سفرنامه دیولا فوا و نظریه نگارنده
در کتاب «سفرنامه دیولافوا» ترجمه همایون در صفحه 80 فصل پنجم در باب بابیه نوشته شده است :
شهر زنجان به توسط اردشیر بابکان به وجود آمده است در شورش بابیه هم به اندازهای سختی و ویرانی دید که مصائب هجوم تاتارها را فراموش کرده است .
در صفحه 81 نوشته اند :
در سال 1843 م شخص باهوشی به نام میرزا علی محمد وارد شیراز شد و مدعی گردید که از اولاد حسین بن علی (ع) است در صورتی که منتسب به چهار خانوادهای نبود که مستقیماً سلسلۀ آنها به این منشاء قدسی می رسد .
پس از زیارت مکه و دیدن مسجد کوفه (که در آنجا شیطان او را به خیالاتی انداخت که از قوانین شریعت سرپیچی کند ) ، به شهر شیراز وارد شد.
(توضیحاً بیان می دارد اخص مسلمانان بالاخص شیعیان در مسجد کوفه عزلت گزیده و برای انجام مقصودی به اربعین می نشینند. چهاردهی ) و بلافاصله در مجامع عمومی به موعظه و تبلیغ افکار خود پرداخت و به شدّت با خرابی اوضاع عمومی و فساد اخلاق و حرص و آز حکام و مأمورین دولتی و بر علیه علماء نیز مبارزه كرد .
چون چندی گذشت عنوان «باب» را اختیار کرد یعنی بابی که به وسیله وی می توان به شناسائی خدا راه یافت و به زودی پیروان زیادی پیدا کرد و پیروان او موسوم به بابی شدند و میگفت من مأموریت ندارم که در علوم و قوانین الهی تغییری بدهم بلکه مأمورم که قوانین اسلامی را اصلاح کنم پیروان خود را به شناسائی ذاتباری مجبور نمیکرد و میگفت فقط به پرستش او پردازید کتابی راجع به شرح زیارت مکه و ]کتاب[ دیگر ]در[ تفسیر سوره یوسف نوشت .
علمای فارس بر ضد او قیام کردند و به شاه شکایت کردند .
محمد شاه که سوفسطائی منش و ضعیفالنفس بود به شکایت علماء توجهی نکرد و صدراعظم نیز باطناً از این شورش حمله به روحانیون خوشنود بود شاه دستور داد باب در خانه خود محبوس باشد و از مواعظ خود دست بکشد .
این تسامح و تساهل بابیان را جسورتر کرد در خانه باب اجتماع میکردند و مواعظ او را میشنیدند و روز به روز بر شماره آنها افزایش مییافت .
پس از چندی گفت من آن بابی نیستم که شما تا کنون تصور میکردید بلکه رسولی هستم که از طرف خدا آمدهام و لقب «حضرت اعلیٰ» را اختیار کرد و لقب «باب» را به یکی از شاگردان خود ملاحسین داد ]وی[ کتاب تازه باب را با خود به اصفهان برد و همه جا اعلام کرد که «حضرت اعلیٰ» امام دوازدهم و همان مهدی موعود است و چندی از افراد را با خود هم عقیده کرد و بعد از اصفهان به تهران رفت و تقاضای ملاقات با شاه را کرد که او را به مسلک خود دعوت کند در اندرون شاهی نیز جنب و جوشی تولید شد.
تعدد زوجات را نهی کرد و حجاب را ملغیٰ ساخت یکی از این زنان که صباحت[1] منظر و فصاحت بیان خوبی داشت و باعث شورش تمام ایران شد موسوم بود به زرین تاج و پس از گرویدن به این مسلک جدید به قرة العین مشهور گردید و بسیار با هوش بود زبان عربی را به زودی یاد گرفت به فقه و اصول آشنا شد و به تفسیر قرآن پرداخت با باب مکاتبه کرد و او را ندید اما به وی گروید و در قزوین با صورت باز به تبلیغ پرداخت.
باب محبوس شد و مشغول نوشتن قوانین مذهب خود شد . ملا حسین به خراسان رفت و در صدد بود که مشهد را مرکز تبلیغات خود سازد و انقلابی در شهر پیدا شد در صدد تبعید او برآمدند که ناگهان خبر مرگ شاه منتشر شد ملا حسین به سمت مازندران رفت به امید آنکه با کمک قرة العین در آنجا به تبلیغ پردازد علمای مشهد عده ای را دنبال ملاحسین فرستادند که مردم را بر ضد او بشورانند .
ملاحسین در همه جا با مشکلاتی مواجه شد و کار به کشمکش و زد و خورد رسید لذا وحشت زده به محل مستحکمی (مقبره شیخ طبرسی) پناه برد و دستور داد که اطراف آن قلعه دیوار کشند و خندقی حفر کنند و آذوقه زیادی در آن ذخیره کنند و گفت وقتی «حضرت اعلیٰ» هفت اقلیم زمین را تسخیر کرد ما صاحب اختیار تمام دنیا خواهیم شد و تابعین مذاهب قدیمه نزد ما تسلیم خواهند شد و در قلعه صحبت از غنائم هندوستان و ترکیه به میان آمد .
در صفحه83 نوشته است :
به دستور امیر نظام صدر اعظم، قلعه به محاصره افتاد و چهار ماه طول کشید که افراد قلعه از هزار نفر دویست نفر باقی ماندند بر خلاف پیمانی که با بابیه بسته بودند نیمه شب به کشتار بابیه پرداخته عده بسیار قلیل فرار کردند بابیه در صدد تلافی بر آمدند و ملا محمد علی زنجانی را که به ریاست اختیار کرده بودند در شهر زنجان به دورش جمع شدند و عنوان باب را اختیار نموده و به واسطه فصاحت بیان بیشتر اهالی زنجان را با خود همدست کرد و کسانی که از قلعه طبرسی فرار کرده بودند به کمک او شتافتند ملا محمد علی قیام کرد بابیان به بازار ریخته و نصف اهالی شهر بدانها پیوستند بابیان مسلح شدند به خانه علماء ریخته و محلات را آتش زدند و قتل و غارت شروع شد و ملا محمد علی قلعه عليمردان خان را به تصرف در آورد و ذخاير جنگي كه در قلعه موجود بود را تصرف کردند و قشون دولتی که به زنجان آمده بودند هیجده هزار نفر بودند هشت توپ و دو خمپاره انداز داشتند بابیه دو توپ ساختند و مشغول تمرینات جنگی شدند .
در صفحه 84 نوشته اند :
ملامحمد علی دستور داد بازار زنجان را آتش زدند عاقبت سنگر بابیه منزل ملا محمد علی بود که قشون دولتی آن خانه را به توپ بست ملا محمد علی در اثر گلوله قشون دولتی مجروح شد و هشت روز بستری شد و پیروان خود را تحریص به جنگ می کرد و پیروان خود را به حیات جاودانی تشویق میکرد. بابیه تسلیم شدند به این شرط که به آنها آزاری نرسانند .
اشخاص معروف بابیه به قتل رسیدند و بقیه را پیاده با ضرب شلاق به تهران بردند .
نعش محمد علی را از قبر در آورده به دنبال اسبی بستند و مدت سه روز در محلات و بازار روی زمین کشیدند و آنچه از جسد باقی ماند در پیش سگان انداختند فقط زنان آنها را بخشیده و آزاد کردند.
در صفحه 85 نوشته است :
ثبات قدم بابیه و شکنجه به اسیران در روحیه مردم تأثیر نمود که تصور کردند نیروی فوق الطبیعی دارند و محرمانه پیرو مذهب بابیه شدند .
رؤسای عمده بابیه فزونی عده خود را دیدند در صدد بر آمدند سلسله قاجار را از سلطنت خارج سازند و در اطراف رئیس تازه خود که شانزده سال داشت که یحییٰ صبح ازل بود جمع شدند و او را «حضرت اعلیٰ» نامیدند. صبح ازل از تهران خارج شد و به شهرهای ایران رو آورد که پیروان خود را از شورش باز دارد و چون جان خود را در مخاطره دید به بغداد رفت تا با ایرانیانی که به زیارت می آیند ارتباط داشته باشد . روزی ناصرالدین شاه از شکار به کاخ نیاوران می رفت سه نفر از خارستانی بیرون آمده یکی عریضه به شاه میداد دیگری خود را به اسب شاه رسانیده طپانچه ای به سوی او شلیک کرد سومی پای او را چسبیده که از زین به زمین کشاند چند دانه ساچمه به گردنبند مروارید اسب شاه خورد و چند دانهای هم بازوی شاه را سوراخ و پشت او را خراش داد ناصرالدین شاه خونسردی خود را حفظ کرد و با مشت هائی که به سر و صورت آنها می زد از خود دفاع می کرد و اسب هم که متوحش شده بود به تاخت و تاز پرداخت و شاه از شر مهاجمین آسوده شد .
بلافاصله ملتزمین رسیدند و ضاربین را دستگیر کردند ولی آنچه از آنها استنطاق[2] شد که همدستان خود را بروز دهند نتیجه ای حاصل نگردید و گفتند ما هیچ همدستی نداریم و تقصیر نداریم فقط ما متابعت امر یکی از رؤسای مقدس خود کرده ایم عده زیادی در تهران دستگیر شدند که از آن جمله قرةالعین بود که چندی از انظار پنهان بود و دیده نمی شد .
اشخاص دستگیر شده چهل نفر بودند که پس از مختصر محاکمه ای همه به قتل رسیدند .
(نظریات مادام دیولافوا که به دربار و اندرون شاهی راه داشت وبه آثار کنت گوبینو دسترسی داشت بیشتر از دیگران محل وثوق و اعتماد است اما در چند جا دچار لغزش شده مانند صبح ازل که در سن نوزده سالگی به جانشینی باب منصوب شد نه در 16 سالگی. در کتاب «تنبیه النائمین» که پاسخ لوح عمه است در مطاوی این کتاب بها را محرک سوء قصد به شاه معرفی کرده است در صورتی که بهاء اولین بار نامش در واقعه بدشت که قرةالعین اعلام دین جدید نمود برده شد. در مرتبه اول ملاحسين بشرویه و دومین نفر قرةالعین بود که بعد مشارالیها از ملا حسین پیشی جست و احتمال دارد طرح سوء قصد به ناصرالدین شاه از جانب قرةالعین باشد : چهاردهی)
در صفحه 86 در باره قرةالعین نوشته است:
چون قرة العین انکار مذهب خود را نکرد روی او را پوشاندند و به روی خرمن حصیری نشاندند و آن را آتش زدند ولی قبل از آنکه آتش به او سرایت کند ترحماً پارچه کهنه ای را تر کرده در گلوی او فشردند و او را خفه کردند و پس از سوختن خاکسترهای این حواری بزرگ را به باد دادند پس از مرگ وی بابیها آشکارا به عملیات خود ادامه نمی دهند بلکه انکار مذهب خود را کرده حتی از طعن و لعن بر بابی ها در انظار عمومی خودداری نمی کنند اما زیاد چیز می نویسند و کتابها را محرمانه انتشار می دهند .
در اینجا نقل قول (مادام دیالافوا) به پایان رسید و نحوه قتل قرةالعین که در سطور بالا ذکر شد با دیگر کتبی که در این زمینه تدوین یافته است مغایرت دارد .
در کتاب «سفرنامه خراسان و کرمان» تألیف غلامحسین خان افضل الملک به اهتمام قدرتالله روشنی زعفران لو.
(افضل الملک سفرنامه خود را به سبک دانشمندان غرب به رشته تحریر درآورده و به خوبی از عهده تدوین کتاب بر آمده است) .
افضلالملک در مطاوی سفرنامه خود از ملاسلطان گنابادی سخن رانده و لحن کلام نشان می دهد از آثار چاپی کیوان قزوینی بهره جسته است و مشافهة ً نیز از حضور حضرت استادی سود جسته است .
نسخه ای از کتاب چاپی «فرازستان»[3] که دربارۀ آئین هوشنگ (که به زعم این ناچیز همان آئین میترائیسم است و سلاطین کیان همان هخامنشیان میباشند) به تفصیل سخن رانده و افضل الملک چند حاشیه با خط خود نوشته است که این نسخه نزد این بی مقدار موجود است. افضل الملک در صفحه 134 سفرنامه در باره بابیه شرحی نگاشته است که ملخص آن ذیلاً نقل می گردد :
]از معاریف دوغ آباد در این زمان آقا میرزا محمد دوغ آبادی است که مبلغ رسائل و مروج طایفه بابیه است و از طرف ایشان قدری فایده می برد این شخص معمم است طلاقت لسان دارد … در تهران به منزل من آمد .
در جلوی من روی کتابها جزوه ای بود که به آن مرور می کردیم پرسید چه می خوانید گفتم مقامه ای در مناظره بین پست و تلگراف است که آن را به سبک مقامات حریری انشاد کرده ام آن جزوه را که هشت ورق بود خواند و تمجید کرد و حیرت نمود .
من عمداً این مقامه خود را به او نشان دادم که در مکابره به او بگویم میرزاعلی محمد و میرزا حسین علی بهاء چه مقامی دارند و به چه دلیل خود را بر من ولی و مقتدا می دانند .
سلسله بابیه محض سهولت کار خود معجزات و خوارق عادات تمام انبیاء و اولیاء سلف و خلف را منکر هستند که کسی از رئیس آنان معجزه نخواهد فقط برهان خود را به بیان و نطق قرار دادهاند در صورتی که عربی و فارسی ایشان مغشوش و یا غلط است .
من از اصل عقاید رؤسای مذهب بابیه مسبوقم که ابداً به انبیاء سلف معتقد نیستند و به عوام بروز نمی دهند هر کسی را لایق اسرار دیدم نهانی به او می گویم که مؤسس مذهب بابیه به چه عقیده بوده و به چه جهت مخترع این آئین شده است همین قدر گویم که این مذهب باطل است راه نیست چاه است[ .
این ناچیز گوید اقدام بهاء و ابداع بهائیت و فعالیتهای عباس افندی و مبلغینی چون میرزا ابوالفضل گلپایگانی و آواره و کمک و معاضدت دستهای قوی پنهانی از پیشرفت بابیت کاست و از بین رفتن سران بابیه و بیداری امیرکبیر هر چند در ابتدای امر بر علیه دولت وقت به پا برخاستند و دست به اسلحه بردند و کشتار فجیعی نمودند در نتیجه تمامی اقدام های اساسی بابیه به نفع بهائیت انجامید و بابیت به خمولی گرائید و رهبرانِ اولینِ بابیت فرصت نیافتند کسانی را برای ادامه فعالیت های خود تربیت نمایند و در تمامی ادوار اسلامی هیچ مکتبی خطرناک تر از بابیت نبود اما بهائیت که با بابیت به مبارزه برخاست از گسترش عقاید بابیه کاست و این عمل به نفع ایران تمام شد و خود بهائیت در خور آن نبود زیرا عملاً به صورت حزبی اداره می شد . و از جنبه دينی فاقد آن بود که جالب انظار باشد و در غرب به عنوان تئوسوفی مطرح بود یا چنین خود را معرفی می کرد.
لیدی شیل همسر سفیر انگلیس در ایران که خاطرات خود را به رشته تحریر در آورده است و به وسیله آقای دکتر ابوترابیان به فارسی برگردانده شده است ، در صفحه 129 می نویسد :
«احکام بابیه بر پایه مادیگری و مرام اشتراکی و عدم تفاوت در کلیه اعمال نیک و بد انسانها قرار داشت از نظر اصولی هیچ گونه حس تنفر و ناسازگاری بین بابیها و مسیحیان و پیروان ادیان دیگر به استثنای مسلمانان وجود نداشت» .
گفتار بالا درست بوده اما در مورد شرح حال باب و بابیه آنچه نوشتهاند مقرون به صحت نبوده و مستند نمی باشد .
نقل از کتاب باب کیست و سخن او چیست (بابیه – ازلیه) اثر نورالدین چهاردهی – ویرایش و حواشی مسعود رضا مدرسی چهاردهی – تهران – سال 1397 خورشیدی – نشر آفرینش
[1] . صباحت = وجاهت – ملاحت.
[2] . استنطاق = بازجویی.
[3] . کتاب فرازستان اثر شادروان اسماعیل تویسرکانی.