Info@razdar.com
رکن رابع – شیخیه و ادامه بحث قرة العین –خاطرات لیدی شیل
– القاب بهائیه درباره باب
در خاطرات «لیدی شیل» ترجمه دکتر ابوترابیان در صفحه 126 گفته است: ] مسلک جدید، بابی نام داشت که از لقب مؤسس آن ]گرفته شده [ باب به نجف سفر کرد و در آنجا با دو درویش آشنا شد و مدتی با آنها حشر و نشر داشت … به انواع عبادات و ریاضت های درویشان پرداخت چون حکومت عثمانی اظهارات او را کفر آمیز می دانست امر به کشتن وی داد که کنسول ایران واسطه شد و به ایران فرستاده شد .
روی هم رفته احکام بابیه خیلی ساده بود و بر پایه مادی گری و مرام اشتراکی و عدم تفاوت در کلیه اعمال نیک و بد انسانها قرار داشت .
در قواعد کلی پیشنهادیِ «باب» نیز چندان تفاوتی با آنچه توسط «حسن صباح» در الموت عرضه شده مشاهده نمی شود .
آئین مزدک از نظر کلی بی شباهت به اصول باب نیست .
پیروان باب معتقدند که صحنه مرگ باب حقیقی نبوده است و مسلمانان در این باب دچار توهم شده اند و اگر چنین روزی برسد او چنان دریائی از خون جاری خواهد کرد که تصور آن مشکل است[ .
اینک سخنی چند از دانشمند ارزنده محمد معصوم (معصوم علیشاه فرزند رحمت علیشاه) که داعیه قطبیت داشت و نویسنده کتاب طرائقالحقایق است که در 14 ربیعالاول سال 1270 هـ .ق در شيراز متولد شده و در 11 شعبان 1344 هـ . ق درگذشت. وی کتابی در شرح سفر خود به مکه و مدینه مسما به «تحفة الحرمین»[1] نوشت. این ناچیز شرح حال وی را در مهنامه وحید[2] نوشتهام .
در صفحه 12 سفرنامه خود گوید :
]شیخ احمد احسائی با اینکه مردی فاضل بود چون در بعضی علوم استاد ندیده با مطالعه کتب خواسته هر کسی سئوال از وی نموده جواب نویسد لاادری[3] هم جایز ندانسته از اصطلاح هر طایفه بیخبر مانده است .
شیخ در مسائل اصول معرفت و امّهات[4] آن برخلاف رفته است.
اصالت وجود و ماهیت را اصل دانسته است .
شیخ می گوید نگويید که علم حق عین ذات او است زیرا تکلم در ذات جایز نیست و سلسله طولیه و عرضیه از خود جعل نموده و لازمه این حرف آنکه منطق پوچ است و حال آنکه علم ، میزان اگر نباشد راه صحّت و سُقمِ ادّله مسدود است .
از گفتار شیخ دو طائفه در مذاهب اسلام مستحدث[5] شدند یکی نام خود را رکن و دیگری باب نهاد و هر دو در یکدیگر تاختند در زمان سید کاظم رشتی تحقیقاتی برگفته شیخ افزودند .
سید علی محمد شیرازی و حاجی محمد کريم خان قاجار کرمانی هر دو در روضه حسینی (ع) در حوزه سید رشتی بودند و این مطلب را که عالم نطفه بود علقه شد تا آنجا که انسان شد در زمان آدم متولد و رفته رفته ترقی نمود و در زمان حضرت خاتم بالغ و در زمان شیخ احمد به کمال رسید بعد از سید گفتند در این زمان ترقی بیشتر شد و بیعت رکنیت را باید از مردم گرفت والا ایمان ندارد هر کس معتقد به رکن نباشد و آنکس که ایمان به رکن نیاورد از تمام اقسام کفار بدتر است[ .
در صفحه 15 مؤلف محترم می نویسد :
]دربارۀ کتاب و عترت که اگر عترت نباشد کتاب به هلاکت اندازد[ .
در صفحه 107 نوشته است :
]صبح ازل برادر حسین علی بها متوقف حیفا و عکا که می گوید سید علی محمد و شیخ احمد مقدمة الجیش ما بودند در تبریز که فیما بین يونان و ازمیر است منزل دارد از شب تاریک روزش ظلمانی تر تفاصیلی از برادر گفت … ادله حقیقت خود را و ابطال بها را بیان کرد بیچاره دیدم دماغش خشک و پریشان است اگر نانی داشت دعوی خدائی نداشت[.
در صفحه 228 در باره احسائی ذکر کردهاند :
شیخ احمد احسائی در مقابل بیت الاحزان متصل به دیوار بقعه حضرت حسن (ع) مدفون شده و شباکی[6] از آهن به دور سنگ کشیدهاند بر سنگ مزار طرف بالای سرش اشعاری به زبان عربی که سروده شده نقر[7] نموده اند و در لوحی که روی مزارش انداخته اند تفاصیلی نوشتهاند و شعری که ماده تاریخ او را مشتمل است در بردارد[ .
بابیه احسائی و سید رشتی را نورین نیرین نامیدهاند .
***
در رساله ای که در باره طاهره به دستم رسیده نوشته شده که نامش ام سلمه و دختر ملاصالح و برادرزاده ملامحمد تقی برغانی بود و به زوجیت پسر او ملا محمد در آمد و دو اولاد ذکور و يك دختر از وی به دنیا آمدند طاهره در خانه پسر خاله خود ملا جواد با آثار احسائی آشنا شد .
جلوه حکیم از فلاسفه اشراق معتقد بود که باب نباید مورد فشار قرار گیرد زیرا او از عهده اثبات علمی دعاوی خویش بر نمیآید .
سید جلال هندی که از طرف ازل[8] (جانشین باب) ملقب به بصیر گردید در کربلا به حضور سید رشتی رسید و در مسجدالحرام باب را ملاقات و مهدویت وی را قبول کرد در زمانی دیگر در مازندران به خدمت قدوس[9] رسید .
قدوس مدتی همراهی میرزا مصطفی کرد که در کسوت قلندری بسر می برد. بصیر ادعای رجعت حسنی نموده و عریضه به خدمت ازل نوشت و ازل در پاسخ وی نگاشت (بسمه الابصرالابصر) بهائیه القاب زیر را برای باب قایل میباشند :
رب اعلیٰ .
حضرت نقطه اولیٰ .
قائم آل محمد جل ذکره .
حضرت اعلیٰ .
ذکرالله الاعظم .
نقطه باء .
نقطه بیان .
و برای حروف حی گویند :
علمای بیان (پیشوایانی که آثار باب را تشریح کردند) یکی از پسران طاهره شیخ اسماعیل از علمای قزوین بود طاهره با جمعی از هواخواهان خود بر سر عموی خود برغانی ریخته او را کشتند و طاهره گفت : انکحت و زوجت قدفرمن البیدا .
در کتاب «شمس المضیئه» تألیف حاج محمد خان کرمانی آمده است: میرزا علی محمد و بهاء خود را امام زمان و رجعت سیدالشهدا(ع) می دانستند، رجعت و حشر و نشر و جنّت را تأویل نمودند .
باب در گرمای بوشهر ریاضت کشیده و اغلب به سکوت بسر می برد و مدتی در مسجد کوفه معتکف شد غلامی داشت به نام مبارک و چای پر مایه جوشیده شده را می نوشید. باب می گفت به زودی از عراق با شمشیر کشیده خروج[10] خواهم کرد بعد گفت بـِداء[11] حاصل شد به بوشهر آمده و بعد به شیراز سفر کرد .
نقل از کتاب باب کیست و سخن او چیست (بابیه – ازلیه) اثر نورالدین چهاردهی – ویرایش و حواشی مسعود رضا مدرسی چهاردهی – تهران – سال 1397 خورشیدی – نشر آفرینش
[1] . تحفة الحرمین = تحفة الحرمین و السعادة الدارین اثر محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه – سفرنامه نایب الصدر شیرازی در زیارت مکه و سیاست ایران و هند تهران – نشر بابک سال 1362. موجود در کتابخانه مجلس به شماره ثبت 123139.
[2] . مهنامه وحید = سال 1351 خورشیدی شماره 105.
[3] . لاادری = نميدانم . ندانم.
[4] . امّهات = اصول هر چیز . مهم ترین ها.
[5] . مستحدث = آغاز شده و ابداع گشته. تازه به وجود آمده . اختراع شده.
[6] . شباک = پنجره.
[7] . نقر = کنده کاری کردن روی سنگ یا چوب.
[8] . یحیی صبح ازل
[9] . قدوس = میرزا محمد علی بارفروش ملقب به قدوس (بارفروش نام قدیم شهر بابل است).
[10] . خروج = قیام.
[11] . بداء = آشکار شدن رأيي که قبلاً نبوده است . يعني ظهور امري يا رأيي بعد از خفاء آن‚ اين اصطلاح کلامي است و مبناي بحث آن چنين است که آيا بداء درباره خداي جائز است يا نه به اين معني ممکن است خداي متعال امري را مقرر گرداند و بعد انصراف حاصل کند. متکلمان اغلب مي گويند انتساب بداء به اين معني به ذات حق کفر است و از طرفي در شرايع اين گونه امور ديده شده است . لذا در فکر توجيه و تفسير آن درباره خدا افتاده اند و گفته اند بداء در مورد ذات خدا به اين معني است که بندگان امري و ☞ حکمي را طوري تصور کنند و حال آنکه در لوح محفوظ غير از آن باشد و چون آنچه مرقوم در لوح محفوظ است از بندگان مخفي است لذا بدان توجه ندارند و خلاف آن را در لوح محو و اثبات و يا عالم قدر مشاهده مي کنند و موقعي که براي آنان آنچه در لوح محفوظ مضبوط و مرقوم است معلوم و خلاف آنچه فکر مي کنند آشکار شد گمان برند بداء حاصل شده است . (از فرهنگ علوم عقلي ).