Info@razdar.com
تکلمۀ تحقیقات بابیه
در تحقیقات خود به رساله ای کوچکی به قطع جیبی برخورد کردم که اثر فرزانه بیهمتا میرزا آقاخان کرمانی بود (که یار غار شیخ احمد روحی بوده و هر دو تن داماد صبح ازل و از پیروان پا برجای سید جمالالدین اسدآبادی همدانی بودند که مسمیٰ به «ماشاءالله بر رد انشاءالله» بود اکنون یادی از دوست دانشمندم حاج احمد شکریه از لحاظ اینکه بر طبق اطلاع درستی که به دست آوردم از ارشاد چند سلسله پاکشید و با حقوق ناچیز بازنشستگی امرار معاش میکند این بر عهده جوانان آزاده گیلان است که از محضر این بزرگمرد استفاده علمی برند و صحبت و مجالست وی را غنیمت شمارند و در عداد مشایخ و اقطاب کسی از جنبه اطلاعات عرفانی و علمی به شکریه عزیز نمیرسد از حضرت باری عزاسمه مسئلت دارد که آشنائی و دوستی این بیمقدار برای وجودش ایجاد ایذاء و دشمنیهای ناجوانمردانه نکند تی جانه قربان حاجی .
رساله «ماشاءالله بر رد انشاءالله» که بر ابطال گفتار حاج محمد خان کرمانی پیشوای شیخیه به قطع جیبی در 31 صفحه تدوین یافته اهم مطالب آنرا بطور ایجاز از نظر تیزبین خوانندگان بیدار دل میگذراند و فتوکپی آنرا به وسیله فرزانه گرانمایه شکریه به دست آورد از جناب ایشان و امنای کتابخانه ملی رشت سپاسگزار میباشد.
صفحه 23 رساله:
«دیگر عجب آنکه آقایان مکرم جغرافیای آسمان را وجب به وجب می دانند و جمیع کوچه ها و خانهای شهر جابلسا و جابلقا را نقشه برداشته اند و از جغرافیای زمین هیچ خبر ندارند حتی شهر و دهات خودشان را هم مطلع نیستند. و تاریخ جهان بی جان و اسامی ملئکه سموات و الارضین و هر چه در آن واقع خواهد شد همه را خوب میدانند اما از تاریخ ملت خودشان یا ملل عالم اصلاً به گوششان چیزی نرسیده و نمی دانند علت ترقّی و تنزّل ملل دنیا در هر زمان چه بوده .
یک نفر بچه ارمنی که از مکاتب فنی بیرون می آید اگر در مقابل او بگذارند که چه قدر لسان مختلف می داند و علوم کسب نموده بیچاره خجل خواهد شد و دیگر ادعا نخواهد کرد.
فرنگیان را مذمت می کنند که طالب دنیا هستند و هیچ از معاد و آخرت خبر ندارند و حال آنکه دنیاپرستی خودشان صد درجه بیشتر است و از برای تحصیل ریاست و حب جاه و ثروت به هر گونه رذالت و دنائت تن در داده اند . اگر اعتقاد به معاد داشتند البته به فریب دادن مردم راضی نمی شدند».
در کتاب اقبال لاهوری اثر دکتر محمد ریاض در صفحه 135 اشعاری از اقبال که درباره قرةالعین سروده آمده که به عنوان نمونه دو بیت نقل میگردد :
با پشیزی دین و ملت را فروخت
هم متاع خانه و هم خانه سوخت
رفت ازو آن مستی و ذوق و سرور
دین او اندر کتـاب او به گـور
هدایت در کتاب «خاطرات و خطرات» در صفحه 201 مینویسد: مسیونیکلا قنسول فرانسه وساطت یک بهائی را کرد و سپس اضافه کرد که در پاریس بودم عباس افندی به پاریس آمده بود من نرفتم اما از نیکلا که او را دیده بود پرسیدم چه دیدی گفت مردی بسیار عامی بود از آنچه نوشتهام پشیمانم .
پروفسور برون هم همینطور مینویسد و اظهار پشیمانی میکند .
]هدایت مرتکب اشتباه شده زیرا نیکلا در تاریخ خود طرفداری از بابیه کرده نه بهائیه و توضیح داده شد که ادوارد برون مقدمهای بر نقطةالکاف نوشته و نقطةالکاف را از بودجه موقوفه گیپ که تولیت آنرا ادوارد برون داشت منتشر ساخت[ .
اکثر افراد، بابیه را با بهائیه یکی دانسته در صورتی که دو مسلک متغایر و متضادند و این اشتباه در اثر تبلیغ مُبَلِغین بهائی شهرت یافته که هر دو یکی میباشند .
در کتاب «قهوه خانه سورات به انضمام 72 ملت» میرزا آقاخان کرمانی با مقدمه و تعلیقات دکتر مشکور ،در حاشیه صفحه 201 کسروی تبریزی درباره شیخیه نوشته :که شیخیه مدعی نیابت خاصه از جانب امام غائب بوده و آراء جدیدی در دین آورده و اتباع حاج میرزا شفیع تبریزی که از تلامذه سیدرشتی بود مدعی شدند که سید رشتی در حین وفات او را وصی خود قرار داده است و اتباع حاج کریم خان کرمانی ]نیز چنین مدعی شدند[ که آن هم از تلامذه سیدرشتی و مدعی نیابت از استاد بود هر دو فرقه به هم لعنت میفرستادند .
در کتاب «درویش دروغین» اثر وامبری خاورشناس مجاری در فصل سوم صفحه 49 دربارۀ مقبرۀ شیخ طبرسی نوشته است :این نقطه از قلاع مستحکمی بوده که مدتهای مدید بابیها آنرا محل دفاع خود قرار داده و اسباب وحشت برای اهالی آن سامان شده بودند و در حاشیه همین صفحه اضافه کرده است که :
بابیه فرقهای هستند که پیامبری محمد (ص) را انکار مینمودند و سعی میداشتند یک نوع آئین اجتماعی وحشیانهای را تبلیغ کنند .
در کتاب «مکتوبات» آخوندزاده صفحه 176 چنین مینویسد:
حاج کریم خان در سنه 1279 هـ . ق از کرمانشاه که عازم کربلا بود از ناخوشی معده در گذشت به اعتقاد خود باعث دوام عالم بود نتوانست باعث حیات خود بشود .
]در آثار حاج کریم خان به چنین داعیهای برخورد ننمودم ممکن است پیروان خان چنین اعتقادی دربارۀ وی داشته باشند .
اما این ادعا مفهوم ولایت کلیه است که از اقطاب صوفیه به شیخیه و بعد به بابیت و بهائیت سرایت نموده است.
این ناچیز وقتی به کتاب «مکتوبات» آخوندزاده برخورد نمودم یک امر موجب حیرتم گردید زیرا آخوندزاده به صراحت خود را از افراد ماسون و یار غار ملکم معرفی کرده و تا کنون به مدرکی آشنا نگشته که یک ماسون با این صراحت به اسلام بتازد و حتی پایه سخن را بدانجا رساند که به ساحت مقدس اسلام تحت عنوان مطالب تاریخی هتاکی کند و سند این گفتار چیست و تحقیق در ادیان و مذاهب فقط با مطالعه چند کتاب و صرف یک یا چند سال امکانپذیر نمیباشد این خود یک بحث مبسوط و از حوصله این مقال خارج است .
مطلب ثانی از مندرجات کتاب مکتوبات دریافتم که میرزا آقاخان کرمانی آنچنان تحت تأثیر سخنان مسموم کننده آخوندزاده قرار گرفته که سر از پا نشناخته در «سه طغرا» و «صد خطابه» حتی اسامی ائمۀ اطهار س را نیز عیناً به کار برده و به ایشان تاخته و هتاکی نموده است .
و در چند سال اخیر فردی تلخیص گفتار میرزا آقاخان را با اسم ابداعی از جانب خود به نام ( سوسمارالدوله ) منتشر ساخته و در بخش نخست کتاب بدون رعایت عفت قلم تمامی شاهان قاجار را به لجن کشیده و خود را ( ای قلمزن ) یا جناب مرشد نامیده و در پاسخ به همین منوال به صوفیه هتاکی کرده و مجلهها و رسالهها گردآورده و از هر یک فحاشی ها را جمعآوری کرده و با سخنان زشت خود را اهل قلم و دانش قلمداد کرده و اخیراً کتاب دبستانالمذاهب را به نام دبستان مذاهب منتشر کرده و به فرزند گرانمایه آذرکیوان (آذرکیوان استاد میرداماد و میرفندرسکی و شیخ بهائی بود ) تاخته با آنکه یارای آنرا ندارد که مفهوم یک صفحه از کتاب را دریابد و نویسنده را کیخسرو اسفندیار بن آذرکیوان معرفی کرده در صورتی که کیخسرو نویسندۀ دبستان المذاهب فرزند اسفندیار آذرکیوان است.
در کتاب ( مقالات تألیف میرزا فتحعلی آخوندزاده ) در صفحه 142 درباب عقاید بابیه چنین متذکر شده است :
سید علیمحمد باب مظهر و مرآت نور و نور آفتاب بود موجد حقیقی خالق کاینات مثل آفتاب عبارت از نور مطلق است و نورش در بعض افراد مخلوقات از نوع بشر همیشه تجلی تواند کرد .
در آن صورت همان جسم که محل تجلی نورش شده است نسبت به واجبالوجود مظهراست ( به ضم میم ) و بعد از زوال جسمش مظهرهای دیگر ظاهر شد از قبیل ملاحسین بشرویی و ملامحمد زنجانی و سید یحییٰ و قرةالعین که هر یک از پی یکدیگر که مروج و مکمل دین باب بودند و بعد از ایشان مظهر و مرآت میرزا حسینعلی مازندرانی است که الآن در حال حیات است ( ناگفته نماند آخوند زاده مانند هدایت مرتکب لغزش شده و بابیه و بهائیه را یکی دانسته است) [1]
در صفحه 143 درباره قوانین بابیه آخوندزاده گفته است :
مرد سه زن تواند گیرد .
دختر برادر و دختر خواهر را تواند به زوجیت خود درآورد
آخوندزاده دنباله این سخنان که از حاج سیاح شفاهاً پرسش کرده نوشته است یک مرد بابی میتواند با خواهر و مادر تماس حاصل کند.
زنان بابی نسبت به همدینان گشاده رو اما نسبت به بیگانگان مستور باشند .
شرب مسکرات جایز است
مأکولات خوک و سگ حلال است
به هیچ یک از اشیا حکم نجاست نمیتوان داد بلکه هر چیز طاهر است اما پارهای چیزها به جهت کثافت و تعفن آنها اجتناب از آنها ضروری است .
اگر مرد زن دار مرتکب زنا شود زن مأذون است که زنا کند اما در عمل زنا شرط رضایت زانی و زانیه ضروری است و زنای اجباری حرام است .
زن غیر معقوده با مرد مجرد به رضای طرفین تواند مباشرت کند اما اجرای صیغه ضرورت ندارد .
سلطنت کره ارض با باب است که مظهر ( میم مضموم است ) و حجت حی است و از طرف باب وکلائی در نقاط مختلف تعیین شود. روح ، امری است مجرد اما مرئی نیست پیروان باب روحشان پس از مرگ در عالم اثبات و بدون جسم داخل شده و دارای شعور است و در مقامی بالاتر از بهشت است که روح با جسم عنصری داخل آن شده باشد[2] .
افراد غیر بابی روحش داخل عالم نفی شده که مقام ارواح منکرانست که تاریکی محض است .
اما منکران در دور دیگر یا ادوار دیگر که به دنیای خاکی برمیگردند میتوانند حق را بفهمند ] مراد این است که حقانیت باب را دریافته و پیرو آئین او گردند[ و پس از فهم حقیقت پس از مرگ داخل عالم اثبات شوند .
انجام روزه نماز و خمس و زکات و حج از کلیه بابیان اسقاط شده است .
زیارت خانه باب در شیراز که محل تولد باب بوده برای افراد متمکن بابی واجب است .
]توضیحاً بیان میدارد خانهای که باب در آن تولد یافته جنب میدان مسجد نو شیراز بوده که این خانه قبله بابیه و ازلیه نبوده تا چه رسد محل حج پیروان باب باشد میرزا محمدعلی باب خانهای متصل به منزل مسکونی دائی خود سید علی معروف به خال داشته است و درب کوچکی حیاط دو خانه را به هم متصل ساخته بود که محل برگذاری حج بابیه و بهائیه بود و بعدها در ایام بهاء و عباس افندی در تصرف بهائیان درآمد[ .
آخوندزاده نوشته است :
آدم کشی و سرقت حرام است.
جهاد ضرورت ندارد اما دفاع واجب است.
باب خاتمیت را بدعت محسوب میداشت.
علامت علمای بابیان مثل عمامه درویشان است.
]مراد مولوی است ممکن است در بدایت امرِ بابیت این امر معمولٌبه بوده است اما مطلبی که دال بر تأیید این مطلب باشد برخورد نکردم و عدهای مانند حاج سیاح که سفرنامه نیز تدوین کرده و به طبع نیز رسیده است اغلب اوقات در زی صوفیه به سیر و سیاحت میپرداخت[ .
مراعات فقرای بابیه بر اغنیای بابی واجب است .
در اینکه آخوندزاده نوشته که باب خود را مظهر به ضم میم دانسته یعنی تجلی تامه الوهیت در لباس بشری معرفی کرده که وقوع آن ممتنع است تاچه رسد که باب باشد .
دوست دانشمندم دکتر حکیم الهی که سالیان دراز با عوامل فساد در دوران شاه به مبارزه برخاسته و آثار ارزندهای چون (با من به زندان بیائید – از شهر نو تا دادگستری) از خود به یادگار گذارده روزی که شرف حضور داشتم به این ناچیز فرمودند اگر باب در هنگام اعدام در تبریز فرار بر قرار اختیار نمیکرد و دعاوی خود را تایید میکرد و لب به توبه و انابه نمیگشود، افراد عامه بیش از پیش فریفته سخنان واهی او میشدند. این گفتار استاد حکیم الهی را این ذره نادار تایید کرده اما باید گفت نوشتن توبه نامه که به خط باب در کتابخانه مجلس جمهوری اسلامی مضبوط است خود توجه خاصه باری تعالیٰ و برهانی لائح بر ابطال باب و بابیه است .
درباره قوانین بابیه همچنان که گفته شد کلیه آثار باب را بیان مینامیدند و مقدار کثیری از آثار باب از بین رفته و بها و عباس افندی و شوقی درصدد جمعآوری آثار باب برآمده لذا از دسترس ازلیها خارج گشت و کنت گوبینو به وسیله رضوان پسر صبح ازل تعداد بسیاری از آثار باب را جمعآوری کرد که پس از در گذشت گوبینو ادوارد برون آن کتابخانه را ابتیاع نموده و بعد از وی اطلاع ندارد که آن آثار در چه مکانی نگهداری میشود.
و از طرفی باب را از دسترس عامه دور نگه داشته و اکثر سران بابیه حتی صبحازل و وزیرش بها باب را دیدار نکرده و به کنه عقاید وی آگاه نبودند بنابراین این گفتۀ حاج سیاح درباره اینکه باب ازدواج با محارم را جواز داده و حلال دانسته امکانپذیر است .
عقاید باب تلفیقی از مزدکیان و نقطویه و صوفیه میباشد و حدود خانوادگی مطمح نظر باب نبوده و قیام بابیه مبارزه با دیانت مقدس اسلام بوده است لاغیر.
باب از یک جهت مدعی ابداع دیانت جدید و از جانبی سلطنت کلیه کره زمین را حق مسلم خود دانسته و خویش را یکه تاز و سلطان سلاطین و بلامنازع میداند.
این همه نشانه خود پرستی و عجب بیحد و حصر و خبط دماغ اگر نیست پس چیست ؟
باب دربارۀ روح خواسته به زعم خود سخنی نو عرضه کند در صورتی که مفهوم عالم اثبات همان معاد روحی یا به عبارت دیگر زندگی با جسد هورقلیائی است که قالب مثالی یا اسپری نیز نامیده میشود که سخنان صوفیه است اما به زبانی دیگر و از عالم نفی بر اساس عقیده به تناسخ که از اصول اولیۀ اعتقاد صوفیان است عالـَمِبرزخ را منظور داشته که پس از مدتی بار دیگر به دنیای خاکی بر میگردد اما تناسخ نزولی را نیز معتقد و رجعت با جسد عنصری را قایلند .
چنانکه ملاحسین بشرویه در قلعه طبرسی و حجت در غائله زنجان به کرات به مریدان خود نوید میدادند که پس از طی چهل روز مجدداً با جسد عنصری به دنیای خاکی برگشت میکنند.
اینکه باب اجرای اعمال مذهبی را موقوف الاجرا کرده بنابراین عقیده بوده که دیانت مقدس اسلام منسوخ شده و تا حکومت به دست بابیه نیفتاده است زمان فترت است و هر عملی جایز است و مؤید این قول گفتار قرةالعین در بدشت که به دستیاری قدوس و با هزینه بها انجام گرفت و برای اولین بار قبل از باب عنوان نمود که دین اسلام منسوخ شد و زمان فترت است و حجاب را به یكسو افکند که ملاحسین بشرویه علیالظاهر برای فریب سادهلوحان گفت اگر در بدشت بودم قرةالعین را حد میزدم و تاریخ بابیه و تاریخ نبیل زرندی و تلخیص تاریخ نبیل ترجمه اشراق خاوری متفقالقولند که افراد بابی بر سر کوبیده و یا دستهای خود را مجروح نموده و در حالتی که بر سر میکوبیدند یا محمد گویان از باغ واقع در بدشت هراسان و ملتهب فرار کردند .
و باب پس از استماع این قضایا سخنان طاهره را تأیید و از وی خواستگاری نمود.
آیا این امر خود نشانه و برهان آن نیست که امر بابیت در ید قدرت باب نبوده و او آلتی بیش نبود و به خصوص از انظار مستورش میداشتند تا بیپائی سخنانش آشکار نشود .
چرا محمدشاه قاجارِ[3] صوفی مسلک و صدراعظم[4] و مرشدش که داعیه قطبیت داشت و کتابی در تصوف به نام «چهل فصل» نگاشت مسئله باب را نادیده گرفت و مماشات نمودند به نظر این ناچیز این مرید و مراد باب را چون خود، صوفی انگاشته و با او مماشات مینمودند، و چنین غایله هائله[5] را در نطفه خفه نکردند چنانکه حاج میرزا آغاسی با حاج زینالعابدین شیروانی (مست علیشاه) که رقیب مقام قطبیت او بود در معیت بعضي ديگر از مشايخ صوفيۀ آن ايام و نیز در معيت محمد شاه بر سر تخت طاووس مجلس نیاز بر پا داشته و تیولی[6] برای مست علیشاه در شیراز بر قرار نمود که سالیانه هزار تومان که ثروت فراوانی بود و بهرۀ مالکانه عایدش میشد . دلایل دیگر بر اثبات این قول دارد که از جهت جلوگیری از اطناب کلام از اقامه آن خودداری مینماید.
عدهای از این ذره نادار به اصرار خواستار تدوین کتابی درباره فراماسونری شدهاند برای آخرین بار عرضه میدارد که این نگارنده دماغ سیاسی نداشته و از نفی و اثبات افراد گریزان فقط اشاراتی درباره شرح حال خود نگاشته و اعتقاد افراد را با دیده احترام مینگرد اگر کسی مرام سیاسی خود را ملعبه قرار دهد و از نفوذش و مسلکش هر عملی که خواستش باشد انجام دهد ماسونهای دیگر موظفند جلوکردار ناشایست او را بگیرند. از دانشمندان این مسلک که آثار ارزندهای از خود به یادگار گذاردهاند پوزش میطلبد و چون به کم و کیف عقاید این مکتب ناآشنا است به خود حق اظهار نظر نمیدهد اما کسانی که بد نام کننده نکونامی چندند نوع دگرند من بیمقدار که مشاغل عالیه داشته چرا با حقوق میسازم و شاکرم و حکم درباره دیگران روشن است .
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود.
مرا به توحید و دیانت مقدس اسلام و تشیع اثنی عشر اعتقادی راسخ است .
و به سرور شهیدان و ثامنالائمه (ع) متمسک و به مکتب روحی معتقد و عاملم.
خود را شایستۀ هیچ مقام شریعتی و طریقتی ندانسته و نخواهد دانست .
از خوانندگان ارجمند که این ناچیز را به هم بزمی خود پذیرفته و به آثار این بیمقدار دلبستهاند تقاضا دارد اگر منابر یا تقریرات درسی و نیز نامه از کیوان قزوینی استاد گرانقدرم در دسترس دارند یاریم دهند و کپی آن را در اختیارم نهند[7].
و امید است به تأییدات ربّانی قسمت بهائیه پس از اين انتشار يابد اين كتاب مانند ديگر آثارم بعد از نیمه شب شروع به تدوین شده انتظار دارد، خواننده بدون تعصب بدان بنگرد و رنج سالها کوشش شبانهروزی را ارج نهد و به سخنم نگاه کند زیرا این بیمقدار در خور آن نیست که به وی آن توجه شود پاسخ رساله (تیغ برنده) که به حق هتاکی نامه است و رسالۀ جوابیۀ آقای جذبی که عمداً یا اشتباهاً به قلم یکی از تلامذه استادم (شیخ اسدالله) قلمداد شده در کتاب «من و دین»[8] به روشنی یاد شود.
نقل از کتاب باب کیست و سخن او چیست (بابیه – ازلیه) اثر نورالدین چهاردهی – ویرایش و حواشی مسعود رضا مدرسی چهاردهی – تهران – سال 1397 خورشیدی – نشر آفرینش
[1] . شاید به این دلیل باشد که میرزا حسین علی بها خود را در آغاز از مریدان میرزا علی محمد باب معرفی می نمود چنانچه در لوح عمه عزیه خانم مواردی را ذکر کرده و یا آخوند زاده با تأیید بابیه و سپس بها سعی در حمایت بذری دارد که بهاء کاشت و عباس افندی برداشت و میوۀ آن را چید. «مسعود رضا»
[2] . توجه شود اینکه ما معتقدیم در قیامت زمین تبدیل به ارض طیبه شده و معاد را جسمانی می دانیم مقامی والاتر از این است که روح بدون قالب عنصری به حیات ادامه دهد که در برزخ چنین است اما پس از قیامت و ظهور موعود زمین کوبیده می شود و تبدیل به حیات طیبه میشود و جسم احکام جان را می برد . حکیم عباس کیوان قزوینی می نویسد با بدنی چند برابر بدن حاضر و زمین تمامی ارواح را جای خواهد داد به نحوی که تصور نمی توان نمود خداوند عالم به روح مجرد مواد جسمانی (مصالح ساختمانی)] [material عطا می کند و روح از حیات مجردانه به غربت جسم گرفتار نیامده تا روح با شعور را برتر از جسم دانیم بلکه این جسم تبدیل یافته و حکم روح یافته و قیامت بر پا شده است.«مسعود رضا»
[3] . محمد شاه قاجار = محمد شاه در بدایت امر دست ارادت به حاجی زین العابدین شیروانی (مست علی شاه) که به واسطه 28 سال سیاحت به او سیاح شیروانی لقب دادند داد محمد شاه بعد از مدتی مرید حاج میرزا آغاسی شد«سیری در تصوف : اثر نورالدین چهاردهی . نشر اشراقی »
[4] . صدر اعظم محمد شاه قاجار = حاج میرزا آغاسی صدر اعظم محمد شاه قاجار که او خود را مرید و جانشین ملا عبدالصمد همدانی می دانست.«سیری در تصوف »
[5] . هائله = هولناک . ترساننده .
[6] . تیول = تملک و تصرف ملک و عقار و زمين داري .
[7] . این ناچیز این درخواست را تکرار می کنم و عاجزانه طلب یاری دارم.«مسعود رضا».
[8] . نویسنده کتابی در ادیان و مذاهب نگاشته که «ادیان و مذاهب در میزان مکتب روحی » نام دارد. «مسعود رضا»