Info@razdar.com
شماره مقاله 674
پس ملاحظۀ خود را داشته باشید این رتبۀ معنوی باید مایۀ ترس و ملاحظۀ شما باشد كه نه نفس نباتی و نه نفس حیوانی جای شما را می گیرند و نه جبران بدی های شما و مسئولیت شما را می نمایند و نه ممكن است كه چیزی بهانۀ رفع قبح از شما باشد جایی كه شما در محضر مؤاخذه و مسئولیت ایستاده باشید هیچ چیز غیر تقوای شما عذر شما نخواهد شد . پس از چنین مقامی بترسید و چون غیر شما مقصود اصلی نیست پس كسی برتر از شما نیست تا شفیع شما شود و درخواست عفو برای شما كند چون كه شفیع باید برتر از گنهكار باشد و نزد خدا عزیزتر از شما بشر چیزی نیست تا یاری شما را بكند و منّت نصرت او بر سر شما باشد .
پس باید قدر خود را بدانید و خود حساب خود را بكشید تا بلند كردۀ خدا افتادۀ از نظرها نشود و شریف الهی وضیع مناهی و ملاهی نگردد. چنانكه خدا بندۀ آفریدۀ بهتر از شما ندارد شما هم باید چیزی را عزیزتر و لذیذتر از یاد خدا و دینش نداشته باشید و صرف همت و وجهۀ خود را به غیر خدا منمایید كه چیزی قابل توجّه شما و صرف عمر و حال شما نیست . باید شما كه سرور موجوداتید كاری بكنید كه در پیشگاه قیام عند الله سربلند و آبرومند باشید نه سرشكسته . مبادا موجوداتی كه زیر دست شما بودند شما را به نظر حقارت ببینند . البته خدا نمی خواهد دوست او خوار شود بنابراین مراد از یوماً مرتبه ای است فوق مراتب طبیعیه كه در آن مرتبه همۀ اسباب از سببیت افتاده اند چیزی وسیلۀ چیز دیگر نیست وتقطعت بهم الاسباب بر خلاف این عالم طبیعت كه هر چیزی سبب چیز دیگر است و چیزی بی سبب در اینجا نیست و همین سببیت نحوی از شفاعت و فدای واقع شدن و جزای نفس است .
پس مدخول لا كه بعد از یوماً است تا آخر آیه كه ینصرون است همه وصف این عالم طبیعت مرتبۀ جسمیت است و یوم موصوف به لا مرتبۀ فوق طبیعت و بالای جسمیت است از مراتب باطنۀ روحیۀ بشر یعنی پروا و در نظر داشته باشید آن مقامی را كه جز شما و خدای شما چیزی نیست .
حق شما و شأن شما آن است كه در این عالم پر از اغیار به فكر آن عالم تنهایی بی اغیار باشید و همین یاد عالم بی اغیاری تقوایی است كه در خور بشراست و می توان گفت كه همۀ تقواهای قرآن اشاره است به همین یاد مقام تنهایی و بی اغیاری و بی اسبابی كه مختص به انسان است و توقع تقوی از انسان است وبس .
كمال انسان هم به همین تقوی است و بدون این تقوی به هركمالی كه آراسته باشد بازناقص است زیرا كمال هر شیئی كمالی است كه لایق آن شیئی است نه مطلق كمال و لایق به حال انسان این تقوی است و آن را خلوت در انجمن می توان نامید.
انجمن عالم اسباب و تضاد طبیعت است و خلوت یاد تنهایی و بی اغیاری و فردانی[6]بودن با خدای فرد احد است كه غیر انسان كسی محرم این خلوت و مأذون به این خلوت نیست و ظلم است كه انسان گوی انجمن خورد و خود را جزو انجمن داند و غافل از خلوت و خلوتی بودن خودش و محرمیت خاصۀ خودش بشود . پس بصیر ناقد باید به دقت در آیات آتیه بنگرد و آن ها را تطبیق به سوابق نوع بشر كند و عبرت بگیرد و متذكر شود تا از كنود بودن كه صفت یهود است نجات یابد.
آیه 49 – وإذا نجیناكم من آل فرعون یسومونكم سوءَ العذاب یذبّحون أبناءكم و یستحیون نساء كم و فی ذلكم بلاءٌ من ربّكم عظیمٌ.
یاد آرید كه شما را رهانیدم در وقت مأیوسی از فرعونیانی كه می چشاندند به شما بدترین عذاب را و پسران شما را می كشتند و زنان شما را به اسیری می بردند و بلای بزرگی بود برای شما.
هر كسی كه سوابق جسمیت و طبیعت خود را از اول انعقاد نطفه تا حال بلوغ به خاطرآرد می بیند كه در بلایی بزرگ بوده و به خودی خود امید نجات نداشته و دیگران هم مانند او گرفتار بودند نمی توانستند به او نفعی برسانند فقط لطف الهی او را از حضیض آن ذلت ها و فرومایگی به اوج استقلال و كمال رسانید.
و فرعون را به چند چیز می توان تطبیق نمود و ذبح ابناء و استحیاء نساء را نیز به چند چیز اقلش آن است كه چندین نطفه ضایع و ساقط می شود تا یكی قد علم كند و چندین مادرها در اثر حمل و وضع حمل می میرند تا یكی بماند و از چند نفر یكی خداجو و از خداجویان یكی مقرب .
آیه 50 – وإذا فرقنا بكم البحر(فعبرتم) فأنجیناكم وأغرقنا آل فرعون و انتم تنظرون.
یاد آرید آن وقتی را كه شمار را از دریا عبور داده نجات بخشیدیم و آل فرعون را غرق كردیم درپیش چشم شما.
نجات از مهلكه نعمتی بزرگ است و دیدن دشمن را هم به مهلكه نعمتی بزرگ است و بزرگ تر وقتی می شود كه دریك مهلكۀ مشتركه ای تو نجات یابی و دشمنت بعد از نجات یافتن تو هلاك شود و تو ببینی . برای اغلب مردم شاید درمدّت عمر یك بار چنین مطلب روی می دهد و در باطن كه از اول برای همیشه بوده و هست خدا از دریای ملكوت ما راگذرانده و به این صحرای ناسوت رسانده و دشمن حقیقی ما را كه جهات عدمیۀ ماست نابود كرده پروردگار در پیش چشم ما یعنی آن چشمی كه در عالم ذر و اعیان ثابته داشتیم جهات عدمیه ای كه اسیرآن ها بودیم و در آن اسیری محروم از وجود بودیم .
پس باید به چشم دوربین عقل خود هماره انحای عدم خود را بسان فرعونیان ببینیم كه اگر غرق نشده بودند ما وجود نمی یافتیم .پس هم وجود حاضر كه طارد انحای عدم اصلی است برای ما نعمت است و هم سد انحای عدم لاحق و اعدام اضافیه كه در هر آنی بر حسب امكان ذاتی ما محتمل است كه سیل عدم بنیان وجود ما را بركند و خدا به عنوان علت مبقیه بودن آناً فاناً انحای محتملۀ عدم لاحق را (عدم طاری ) از ما بر می گرداند و خط هستی ما را امتداد می دهد و اگر شخص این نعمت دائم مستمر متجدد خدا را دائماً ببیند هم معصیت نتواند یا نخواهد كرد و هم در ذكر دائم پروردگار خواهد بود و هم مصداق حقیقی بنی اسراییل و تفضیل یافتۀ بر عالمین خواهد بود .
آیه 51 – وإذا واعدنا موسی اربعین لیلة ثمّ اتـّخذتم العجل من بعده(بعد غیابه عنكم و ذهابه المرجو ایابه) و أنتم ظالمون (لاحق لكم فی اتخاذ العجل لمكان رجائكم رجوع موسی).
آیه 52 – ثمّ (ای بعد توبیخنا ایاكم و امركم بقتل انفسكم و اتیانكم ببعض المامور به) عفونا عنكم من بعد ذٰلك (بیان ثم) لعلّكم تشكرون.
باز یاد آورید آن وقت را كه موسی را به وعده گاه خودمان بردیم چهل شب و شما در نبودن موسی گوساله را به خدایی برداشتید و ظالم بودید دراین كار و حق نداشتید.
با وجود این ما گذشتیم از شما بعد از این خطای بزرگ شما كه شاید شكر این عفو ما را اقلاً به جای آرید .
چون كه پروردگار امراجمالی فرمود كه نعمت مرا به خاطر آرید و همین بس بود و می بایست مردم خود به فكر فرو روند و یك یك نعمت ها را پیدا كنند باز پروردگار برای آسان كردن و نزدیك كردن راه تذكر مردم آن نعمت مجمله را تفصیل می دهد. به جای آن كه خود مردم به فكر خود پیدا كنند خدا یك یك نعمت ها را به نظر آن ها می آورد یعنی به هریك از یازده جمله و سلسله از نعمت ها یك اشاره ای می كند و این جمله و سلسلۀ سوم است كه خدا موسای عقل بشر را برای تصفیه و تكمیل كه از آلودگی های طبیعت پاك شود به وعدگاه خود می برد تا الهامات و تعلیمات غیبیه به او دهد و او را برگرداند به مقر بشریت امّا بشر آن قدر طاقت ندارد كه انتظاربرگشت عقل را بكشد گمان می كند كه دیگر عقل آن ها را و آن ها عقل را نخواهند دید پس هوای نفس را به جای عقل پیروی می كنند با آن كه می دانند پستی و رذالت هوای نفس را.
و باز پروردگار وقتی كه عقل را به آن ها بر می گرداند آن ها را عفو نموده مؤاخذه بر هوا پرستی ها نمی فرماید كه شاید این نعمت عفو را اقلاً شكر كنند اما بشر بس كه ناسپاس است نه ملتفت اصل نعمت است نه حاضر برای شكر است و جملۀ چهارم كه در نتیجۀ بردن موسی به وعده گاه می فرماید كه موسی را از وعده گاه برگرداندیم با تعلیمات و الهامات كافیه ای به حال شما كه هر كه قابل هدایت باشد برای هدایت او كافی است .
[6] . يگانگي
تفسیر کیوان جلد 1
عباس کیوان قزوینی