Info@razdar.com
شعائر هفتگانه باب که پیروانش ملزم به اجرای آن می باشند
– باب و تسخیر ارواح در بوشهر
شعائر سبعه[1] باب که پیروانش ملزم به اجرای آن میباشند
1- زیارت جامعه را تلاوت کند با عطر و گلاب و ]با[ توجه کامل انجام گیرد .
2-اداء سجده نماز بر تربت مقدس حضرت سید الشهدا (ع) به طریقی که بینی نماز گذار بر روی تربت قرار گیرد .
3- اضافه کردن جمله (اشهد ان علیاً قبل نبیل ) باب بقیة الله در اذان بگوید .
4- آویختن هیکل جنت الاسماء ]که[ بر سینه نماز گذار قرار گیرد .
5-انگشتری عقیق به انگشت کند که جمله (لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله و عدد 273) بر انگشتر منقوش باشد که اشاره به جمله (علی محمد باب الله ) میباشد .
6- نوشیدن چای در کمال لطافت و نظافت باشد .
7- پرهیز کردن از شرب دخان ضروری و واجب است .
در کتاب «محاضرات» اثر اشراق خاوری نقل گردیده در «دلائل سبعه» تألیف باب که گفته شده است:
نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر مرحمت خود ر ا در حق مسلمین واسع فرمود تا آنکه آنها را نجات دهد .
و باز در باره خود گفته است :
انی انا الله
در رساله «اخبار امری شماره 4 سال دهم» نوشته شده است :
شاهزاده پیر ولادیمیر ویچ دالگورگی در اثر خود «باب و بابیان» نوشته اند که :
«من سفیر تزاری در ایران بودم وسیله دوک نسلرود وزیر امور خارجه به بنده ابلاغ کردند که اطلاعات لازم در مورد اصول عقاید بابیان را تحقیق و کسب نمایم و گزارش دهم ، منشی غیر سیاسی سفارت که نامش میرزا مجید آهی بود این ماموریت را به وی محول کردم و بعد از مدتی چند کتاب به دست آورده در اختیارم گذاشت که خلاصه آن را به زبان روسی برگردانده گزارش دادم که از طرف وزارت خارجه روسیه به من دستور داده شد که تزار مایل نیستند این گونه افکار به خاک روسیه سرایت کند» .
در «معارف بهائی» جزوه 5 نوشته شده است :
باب چهل روز به تسخیر ارواح و تحمل ریاضات در بوشهر اشتغال داشت .
باب در بوشهر به دعوت مردم نه پرداخت و به شیراز سفر کرد و در آن شهر اظهار امر خود کرد و چند سالی در بوشهر اقامت داشت .
در کتاب «تاریخ سمندر» تألیف شیخ کاظم سمندری آمده است: که پدرش از افراد بندگان دربار حضرت رب اعلٰی جل جلاله بوده است ]نگارنده با این شخص بحث کرده است . چ [ .
قرةالعین به علم تفسیر قرآن واقف بود و این شعر از او است .
راه وصلش انقطاع و امتناع طی انظار از سواء ما سویٰ
سمندری مینویسد: در کربلا در شب اول محرم که تولد باب بود بساط نچیده بلکه همشیرۀ خود را امر به پوشیدن لباس های رنگین و ترک قهوه و قلیان نموده امر به خوردن چای نموده و پدر طاهره از قزوین عده ای را فرستاد که طاهره را به قزوین آوردند و مادر بشرویی و اخت الباب همراهش بودند .
در کتاب چهارم درس اخلاق به قلم علی اکبر فروتن در باره باب نوشته شده است .
باب را در میدان سربازخانه تبریز در یکی از حجرات محبوس نمودند و در وسط پایه همان حجره میخ آهنی کوفتند و دو ریسمان یکی را به باب و دیگری را به محمد علی بسته و هر دو تن را آویختند.
اشراق خاوری در کتاب «اشراقات» در صفحه 18 ذکر کرده است که : باب ایام حیات داوود را قبل از حیات حضرت موسی (ع) دانسته است .
در صفحه 24 نقل کرده است :
باب آب نطفه را طاهر دانسته است .
در صفحه 25 نوشته که باب گفته است که نطفه من یظهره الله طاهر و مطهر بوده است .
در صفحه 29 آورده شده است که دو مناجات اثر باب نزد ازل مانده است که به کرات به نام خود نقل کرده است .
در صفحه 47 باب در باره دیان گفته است :
کتاب هیکل مخصوص حضرت دیان از سماء عرفان نقطه بیان نازل آن یا اسم الدیان هذا علم مکنون مخزون است .
ما نزل لحضرة الاسد و الاحد المستشرق بالنور الصمد بسماللهالدیان. به نظر نگارنده ، باب در بین حروف حی به دیان توجه خاصی داشت و اگر آزاد در تعیین جانشین بود مسلماً دیان را منصوب می کرد نه صبح ازل را که نه ملاقاتش کرده بود و نه وی را دیده بود و با وجود امثال دیان و سید کربلائی نوجوانی را در بدایت پیدایش بابیه به جانشینی بگمارد و حتی در زمان حیات خود نه نامه ای نه پیامی نه سلامی نه سفیری برای ازل نفرستاد و هیچ گاه ازل را نخواسته بود که با وی ملاقات کند و این همه فعالیت های همه جانبه در شئون سرزمین ایران که پشت سلاطین قاجاریه را لرزاند و با دست تهی آوای بابیت در همه بلاد پیچید و فِرَق شیخیه را در افکار عموم ملت به طاق نسیان نهاد مسلماً در پس پرده رأی بر آن قرارگرفته بود که جریان بابیت را یکسره محو و نابود کنند بابیه را بدون چوپان در وادی حیرت انداخته و از این آشفتگی بیست و پنج تن داعیه بهم زدند و در همین اوقات مسالک جدیدی تحت عنوان « اسلام راستین» عرض وجود کردند که از آن شمار غلام احمد قادیانی[2] و مهدی سودانی[3] را توان نام برد و هنوز نُه سال از روزگار بابیت سپری نشده بود که میرزا حسین علی بهاءالله یکهتاز میدان شد و با وسایل سیاسی و اقتصادی و تکیه بر علوم خفیه و سلوکِ تصوفی افکارِ ساده لوحان را به سوی خود جلب کرد و هنوز مراسمِ تدفین به اتمام نرسیده بود که نام بهائی و غصنی پدید آمد. تأمل در این موارد فکر را خسته کرده و راهی در برابر محقق به چشم نمیخورد. باری بگذریم و بازجملاتی از کتاب «اشراقات» ذکر کنیم .
از صفحه 47 «اشراقات» باب درباره دیان گفته است :
ان یا مظهرالاحدیه.
]آیا چه دستی از آستین در آمد و به قتل دیان مبادرت ورزید[.
در صفحه 48 آمده است : بعضی ] منظور[ از کتاب هیکل را علم اکسیر و جفر را گمان بردهاند .
در صفحه 295 نوشته شده است :
باب گوید اگر نفسی ظاهر شود و یک آیه بیاورد تکذیب نکنید حال ممکن است کتب مانند کتاب های قبل نازل شود .
فاطمه بیگم مادر باب بارها از فرزند خود خواستار گردید که از این مدعا صرف نظرکند اما فرزند ناخلف به سخن مادرش گوش نکرد . باب به پیروان خود دستور داد به ارض الخاء حرکت کنید یعنی به سوی خراسان عازم شوید و پس از آن دستور جنگ را صادرکرد .
]در بدشت قدوس و طاهره هر یک مقام یک نبی و مقامی از مقامات و ظهوری از ظهورات سلف را برای خود قائل شدند و طاهره لقب بهاء به میرزا حسین علی اعطاء کرد و بها بدین لقب دلخوش و مفتخر بود و نام مسلک خود را بهائیت نامید و حتی نماز متابعین وی این شد که هر روز نود و پنج مرتبه الله ابهی را تکرار کنند آیا خود این مطالب دال بر بی پایی بهائیت نیست ، قدوس و طاهره به افرادی که در بدشت جمع آمده بودند به هر یک نامی از نامهای بزرگان دین نهادند و در اثر تلقین و سفسطه آن ساده دلان را بفریفتند. طاهره حجاب و دین اسلام را منسوخ کرد بدون اینکه نیازی به کسب اجازه از باب داشته باشد و پس از مدتی باب بر این اعمال صحّه گذاشت یا ناچار به تصدیق بود .
درجنگ زنجان زنی بود به اسم زینب که لباس مردانه در بر کرد و از طرف حجت ملقب به رستم علی شد این لقب مشابه القابی است که اقطاب صوفیه به مریدانی که به مقام ارشاد می رسند عطا میکنند[.
قبر باب در کوه کرمل است در شهر حیفا در اسرائیل که ( مقام اعلٰی ) می نامند .
درکتاب «توقیعات» جلد سوم درباره باب نوشته شده است که: در رساله دوم پولس رسول ( این رساله با رساله های دیگر و اناجیل اربعه به نزد کلیه فِرَقِ مسیحیت عهد جدید نامیده میشود) ذکر شده که مرد شریری در مقام هیکل خدا جالس میگردد ،مفهومش صبح ازل است . ]ناگفته نماند که اختلاف نظر و کینه توزی و بغض و عناد بین مسلک ازلی و بهائی در تاریخ عقاید و افکار بی سابقه و بی مانند است و در شیعه و سنی به این حد افتراق موجود نمیباشد[ .
در صفحه 55 نوشته شده است :
قائم موعود با ظهور خویش اسلامی جدید تأسیس کرد .
و در صفحه 95 گفته است :
ذکر خاتم در حق پیغمبر اسلام به جهت تعزیز و تجلیل از مقام پیغمبر یا به معنی ختم دوره نبوت جزئیه و شروع دوره اعلام از آن که دون مقام غیب الهی و فوق نبوت است اطلاق گردیده است.
در صفحه 105 از قول بهاء نوشته است و شوقی تأیید گفتار بهاء کرده و چنین بیان داشته است :
امروز یومالله است و حق وحده در او ناطق لایذکر فیه الاهو.
بها خدیجه همسر باب را به عکا طلبید و فاطمه بیگم مادر باب را خیرالنسا نامید و حرام کرد کسی این نام را بر خود گذارد و در مورد فوت همسر باب گفت مورد غفران است .
بها منسوبین باب را افنان نامید .
نقل از کتاب باب کیست و سخن او چیست (بابیه – ازلیه) اثر نورالدین چهاردهی – ویرایش و حواشی مسعود رضا مدرسی چهاردهی – تهران – سال 1397 خورشیدی – نشر آفرینش
[1] . سبعه = هفت گانه.
[2] . غلام احمد قادیانی = مدعی بود رجعت امام حسین ع و مسیح ع است. جماعت احمدیه را تشکیل داد . ادعای قطبیت و پیامبری و خدایی نمود. در 12 فوریه 1835 میلادی متولد و در 1908 میلادی وفات نمود.«نویسندۀ کتاب حاضر کتابی به نام داعیان پیامبری و خدایی نگاشته و درباره وی در آن کتاب بخشی اختصاص داده است».
[3] . مهدی سودانی = محمد احمد فرزند عبدالله در سال 1848 میلادی در جزیره نبت سودان متولد شد در کودکی نزد عالمان خارطوم دانش اندوخت سپس به جزیرۀ آبا رفت و 15 سال در چاهی به ریاضت مشغول شد وی از شدت ریاضت و روزه بسیار نحیف گردید او شیرین زبان بود و سودانیان استعمار زده را به فتح جهان و گسترش عدالت نوید داد اعضای قبیله بگارا که مقتدرترین قبیله بودند او را تقدیس کردند روزی کسی به او گفت شاید تو مهدی موعودی وی نخست انکار کرد ولی به تدریج خود را مهدی موعود خواند . مردم به ستوه آمده از برده فروشی و ستم مصریان و انگلیسی ها ادعایش را پذیرفتند وی پیوند خود و مردم را با ازدواج با قبایل مختلف محکم کرد در 1300 هـ . ق داعیانی نزد شیوخ قبایل فرستاد که من مهدی هستم و ☞ پیامبر به من بشارت داده بود. حاکم خارطوم گروهی را به جنگ او فرستاد ولی همگی در جنگ هلاک شدند و کار سودانی رونق گرفت. ژنرال گوردن از سوی دولت بریتانیا به نبردش شتافت اما او هم کشته شد و کل خارطوم و سودان به دست مهدی سودانی افتاد وی در جنگ با محمد سعید پاشا و عبدالقادر پاشا و افسران انگلیسی نیز پیروز شد. سرانجام در 21 ژانویه 1885 میلادی درگذشت و قبل از آن عبدالله تعایشی را به جانشینی خود برگزید.