Info@razdar.com
شماره مقاله633
عباس كیوان قزوینی در كتاب فلسفة الادیان درباب حج گوید كه دربعض ادیان بزرگ مقرر شده كه در وقتی معین در مكانی معین كه اشرف امكنه آن دین است عموم ملت اجتماعی دیانتی عبادتی نمایند و این اجتماع را مهم تر از همه اعمال دینیه بدانند و هر كه به این اجتماع حاضر شود یك اسم محترمی پیدا كند چون لفظ حاجی و اگر تواند و حاضر نشود او را تحقیر و توهین نمایند كه خوار گردد و روح آن دین یك نظر بزرگی به این اجتماع دارد و تمام فلسفه ها را دراین اجتماع پنهان كرده و همه مقاصد خود را از این اجتماع می خواهد حاصل كند بنابراین دانشمندان آن دین با توجه كامل به فكر و سلیقه خود حقایق و روحیاتی برای این اجتماع بیان كرده اند و هر عملی را كه در این اجتماع مقرر شده اشاره به یك امر معنوی دانسته اند و اسراری برای آن اعمال پیدا كرده اند بعضی راجع به باطن انسان و بعضی راجع به سیاست كه فوائد انفرادی و اجتماعی به زندگانی بشر عاید می شود و جامعه آن دین سعید و آبرومند می گردد و عرض اندام كاملا می نماید و به خود می بالد و اجزا و احكام این اجتماع بیشتر از هر یك از اعمال دینیه است.
چنانكه حج اسلام مركبست از18 كار واجب كه آنها مشتملند بر دو سد و چهار حكم از احكام خمسه و زمان حج یعنی وقت و عمری كه باید صرف حج بشود كه بكار دیگر نمی رسد 4 ماه است تا یك سال به اختلاف دوری وطن حاجیان از انجمن حاجیان كه مكه باشد گرچه خود مناسك حج بیش از پنج روز وقت نمی خواهد اما چون انجمن هم به معنی محل اجتماعست چنانكه اینجا هم به معنی هیئت اجزاء مجتمعه و به هر دو معنی اضافه به سوی هر جزء می شود و نسبت عملی هم داده می شود به طور فعل و فاعل مثلا انجمن ساخت .باید این مناسك در خاك مكه واقع شود مخصوصا و در 8 تا 13 ذیحجه باشد كه اگر هزاران مناسك در غیر مكه یا درمكه و در غیر این 5 روز بجا آید پذیرفته حق و خلق نخواهد شد و رفتن به مكه و بازگشتن وقتی لازم دارد پس 4 ماه تا یك سال عمر حاجیان باید صرف حج شود با خرج مال و رنج تن كه باید هر حاج خود مباشر شود و به نائب گرفتن كار راست نگردد مگر پس از مرك یا رنجوری امید شكنی چون مرگ.
و اشارات حج را به دو وجه توان بیان نمود یعنی خدا از واجب كردن حج خواسته است كه مردم به دو چیز پی برند كه نفع هر یك آنها بهتر و بالاتر از خود حج است یكی در عالم صغیر نسبت به غیب و مراتب جان هر كسی یعنی هر كسی باید رو به غیب (كعبه دل ) و باطن خود برود و در باطن به قوای باطنه خود باید كارهایی كند كه صفاتی (اخلاق الهیه ) در او متمكن و متمركز گردد و یكی در عالم كبیر یعنی هر كسی باید رو به جامعه بشر برود نه تنها جامعه همدینان يا هم وطنان و خدمات خالصه پر رنج رایگان برای عموم پی در پی به جا آورد تا روح جامعه پرستی در او جا گیرد و نیرومند و آشكار گردد و هر كه این روح را ندارد حاج واقعی نیست و كسی به این روح نمی رسد مگر به پشت كردن به خود و ترك خودنمائیها و خودستائیها و نوشیدن جامهای تلخ ناگوار نامرادیها و پیمودن وادیهای ناكامیها به اختیار نه به اجبار و صرف كردن عمرخود برای جامعه نه برای خود . بی منت نهادن بر جامعه و بی توقع عوض و قدردانی لانرید منكم جزاء ولاشكورا.
وجه اول را اسرار عرفانی حج نامیم و بیانش حق عرفا است و هر كه نیكوتر بیان و تطبیق نمود او عارف ترو به غيب عالم تر خواهد بود و عارفان در اين بيان مختلفند و وجه دوم را اسرار سیاسی حج نامیم و بیانش حق فقهاء سائسین است یعنی آن دانشمندان روحانی كه با نظر عمقی به دیانت نظر به جامعه بشر را انباز كرده و هر دو نظر را كامل كرده باشند و عبادات دینیه را در عالم صغیر اشاره به عبادات سیاسیه بزرگ بدانند در عالم كبیر و تكمیل دین انفرادی را به یافتن روح اجتماعی معتقد باشند و حقیقت حج و نماز جماعت را بزرگ نموده سرایت به جامعه بشر دهند و افضلیت آنها را منوط به اندازه جمعیت متحدین از بشر دانند و امام جماعت و قافله سالار حاجیان آن را گویند كه تواند عوض همه سخن گوید و به حق سخن گوید و راهها را بداند و جلوتر از همه بی پروا برود و هیچ جا در نماند.
و در این بیان نیز فقهاء مختلفند به اختلاف بسیار بلكه بعض فقهاء منكر اساس مطلبند و گویند كه در عبادات دینیه مطلقا نظری به جامعه و اشاره به روح اجتماعی نیست فقط تكمیل روح انفرادی مقصود شارع است اگر چه مخل به جهت جامعه باشد .
و بعضی نقطه مقابل گشته گویند هر فقیهی كه منكر اساس جامعه بشر باشد او جامع شرایط فتوی نیست او را نباید به فقاهت شناخت و در طراز روحانیون انداخت و مناط اعلمیت فقهاء همین بیان است كه هر یك بهتر بیان و تطبیق نماید او اعلم است و در قرن 14 هجری كه مطابق قرن بیستم میلادی است اكثر بشر اینگونه فقهاء را می پسندند در هر دین پس فقیه هر دین باید چنان بیان و ترویج آن دین را نماید كه ضمنا بلكه صریحا بیان و ترویج روح اجتماعی شده باشد و ردیف هر عبادتی دینی یك خدمتی به جامعه بشر قرار دهند كه عبادت عالم كبیر باشد و مردم را وادارند به هر دو قسم عبادت نه تنها به عبادت دینی و نگویند كه امور جامعه خارج از وظیفه فقاهت ما است زیرا كه ما دو خدا معتقد نیستیم كه یكی خدای دین باشد و یكی خدای جامعه تا بگوییم كه فقهاء از جانب خدای دینند و سائسین از جانب خدای جامعه و هماره این دو وظیفه را از هم جدا و با هم در نزاع دانیم و جمعیت ملت را تقسیم بر این دو طبقه نماییم بلكه یك خدایی معتقدیم كه دین را با نظم جامعه خواسته و نظم جامعه را با دین و هر دو را چون جان و تن مربی و نماینده یكدیگر قرار داده و این دو طبقه اگر هر دو یك دل و هم دست باشند نماینده خدا و خلیفة الله خواهند بود .
پس امروز انتظار افراد جامعه اسلام از فقهاء خود بیان تطبیق اعمال حج است به احوال اجتماعات بشر و ترغیب حاجیان به این حج اكبر.
چنانكه از قرن ششم هجری تا قرن دوازدهم انتظار افراد جامعه از فقهاء بیان اسرار عرفانی و تطبیق ظاهرا شرع به باطن انسانی بود و عجیب آنكه آن روز اكثر فقهاء بی رغبت به عرفان بودند و از بیانش ابا داشتند چنانكه امروز از بیان سیاست خودداری می نمایند پس هیچوقت توافق سلیقه میان فقهاء و افراد واقع نشده و عجیب تر آنكه فقهاء امروز به بیان اسرار عرفانی تن در داده و گردن نهاده اند و حاضرند كه مردم را بلكه قانع به اسرار و تطبیق اعمال شهود به حج به احوال و مقامات غیبیه نمایند و مردم قانع نمی شوند و مصرند كه باید تطبیق به حالات جامعه بشر شود و حقیقت عرفان را امروز همین می دانند كه باید حقوق جامعه به عظمت شناخته شود و توحید كثرات بشر به جا آید تا حق توحید الهی ادا شود كما قال الجنید التوحید غریم لایقضی دینه .
پس توان گفت كه امروز ناسازگاری از جانب افراد است نه از جانب فقهاء ولی حق آن است كه نام ناسازگاری نبریم بلكه ترقی قوای مدركه بشر گوییم كه نوعا بشر امروزه با فهم تر از قرون سابقه اند و به آنچه سابقا قانع بودند حالا نیستند و پا یه فهم را بالاتر گذاشته اند و همه را یكی می بینند و یكی را همه می دانند و یك خدای بزرگ معتقدند كه رب العالمین است نه تنها رب المسلمین چنانكه در سابق پنداشته بودند و احاطه و قدرت خدا را بر اشیاء عین ذات یگانه او می دانند و چون ذات او غیر محدود و بی پایان است پس احاطه ذاتیه و قدرت ذاتیه او نیز بی پایان است و محاط و مقدور او كه اشیاء باشند بی پایانند تا چه رسد به احاطه و قدرت كه تكیه آنها به ذات بی پایان است .
و این احاطه ذاتیه و قدرت ذاتیه لازم دارند محبت ذاتیه بی پایان را نسبت به اشیاء بی پایان علی السویه (الرحمن علی العرش استوی ) (و العرش جمله الموجودات).
پس این خدای یگانه محیط و قادر و مهربان بالذات هر حكمی كه در دین قرار داده نظر به همه اشیاء داشته تا چه رسد به نوع بشر و هر یك از نوع بشر نیز وقتی متدین و عابد و حاج می شوند كه واقعا رو به خدای محیط بروند یعنی ترك وطن انفرادی خود را نموده رو به وطن اشتراكی آرند و كعبه آمال خود را جهت جامعه بشرشناسند و از لباس مابه الامتیاز كه به اندازه قومیت هر یك دوخته شده بود به دست خیاط استبداد برهنه شده و ترك ….[1] مخيط نموده احرام بند كوی مابه الاشتراك گردند و لباس ندوخته به بر نمایند تا اختصاص نمایان به یكی نداشته باشد و ندای خدای جامعه را لبیك گویند و هیچ جانداری را نیازارند و در سایه شخصیت و خودخواهی راه نروند و كلاه خودنمایی را از سر بیندازند و از آبی كه حیات جامعه است (ومن الماء كل شیئی ) غسل احرام نمایند و چنان احرام بندند كه امتیاز شخصی برود و تمایل نوعیت حكم فرما شود و همه به یكدیگر مانند و یك رنگ و یك شكل و هم آواز و دمساز گردند و از هم شناخته نشوند و من نگویند و باهم جدال و مباحثه ننمایند و تكذیب یكدیگر نكنند و اسرار در صدق خود ننموده قسم نخورند و (لا و الله و بلی والله ) نگویند یعنی خدای بزرگ را آلت تصدیق مرام شخصی خود كه خیلی كوچك است قرار ندهند و حس كنند كه خدای محیط آنها را به كعبه جمعیت طلبیده و هماره ندا می كند پس به گوش وجدان بشری این ندا را شنیده دائما لبیك گویند خصوص وقت تغییر ظاهری مثل بلندی و پستی دیدن و سوار و پیاده شدن و بیدار شدن و دیدن شخص تازه ای را و وقت سحر و پس از هر نماز كه هشت مقام است كه حال تازه ای به شخص رو می دهد و احتمال غفلت از شنیدن ندای دائم حق تعالی می رود پس باید مجدانه تجدید لبیك نموده اظهار بی غفلتی و تذكر خود را نماید مثل (مرا یاد است ) در گروبندی مرسوم عوام كه اگر نگوید باخته اگر چه در دل متذكر باشد اما وقتی كه آثار كعبه جمعیت پیدا شد باید قطع لبیك گفتن كند و دیگر نگوید و مشغول تماشای آثار و التذاذ روحانی گردد كه بهتر از لبیك است و هر كاری وقتی دارد كه همان كار را شاید و بس .
نامردان را فریاد باید و مراد یافتگان را خموشی و التذاذ و قدردانی .
و این احرام بندی كوی جمعیت به درجه ای عام و مهم است كه بر زنها نیز واجب است اگر چه حایض باشند كه حیض مانع غسل احرام و پوشیدن جامه احرام نیست بلی مانع نماز احرام است كه شش ركعت است به سه سلام و دعای مخصوص بعد از سلام و برای مردان و زن پاك مستحب است.
و چون قوه مدركه نوع بشر ترقی نموده به هر كسی امید فهم باید داشت پس مختصری از اسرار عرفانی و اسرار سیاسی باید ذكر نموده و تفضیل را به ذهن وقاد خواننده حواله كرد.
________________________________________
[1] . در متن اصلي خوانا نبود.
كتاب گفتارهاي كيوان (هفت رساله)
عباس کیوان قزوینی