Info@razdar.com
شماره مقاله 669
شما كه به امرتكوینی قاهر و متصرفید در همۀ عالم و همه به امر شما رفتارمی كنند شایسته نیست كه خود رفتار به امر خود ننمایید.
و جهت آمرۀ انسان باطن اوست و جهت نسیان و مخالفت امر خودش ظاهر بشریت اوست یعنی ظلم است كه همۀ عالم جسماً و روحاً تابع و مطیع باطن شما باشند اما ظاهر خودتان مطیع باطن خودتان نباشد.
در اینجا بعضی مفسرین عنوان وجوب امر به معروف را مشروح می كنند و داد تحقیق می دهند ولی چون آیۀ دیگری كه صریح است در امربه معروف بعد ازاین خواهد آمد ما شرح نمی دهیم بلكه می گوییم كه اینجا ذم امر مقدمۀ نصیحت جامعه است نه منظور بالاصاله و آن نصیحت جامعه آن است كه انسان باید همیشه خود را دو نفر ببیند آمر و مأمور به جهت این كه دارای عقل است كه شأنش امر است و دارای نفس است كه شأنش خدمت است .باید همیشه این دو را به كارگیرد عقل را به راهنمایی خیرات و نفس را به كار بستن حكم عقل.
ولی اغلب مردم عقل خود را به كار می اندازند در كارهای دیگران كه نیك و بد آن ها را خوب مهندسی می كنند و فتوی می دهند و اگر توانستند وادارهم می كنند آن ها را بر كار نیك و غافلند كه همین كار را با نفس خود و همیشه باید به جا آرند با حسن مراقبت و تمام مواظبت كه آنی فوت نشود زیرا نفس همیشه متوجّه و مشغول دلخواه های متوالی تمام ناشدنی خودش است و هیچ ملتفت حسن و قبح آن ها نیست برای حرص و محبتی كه به آن ها دارد.
و جملۀ حب الشیئی یعمی و یصم دربارۀ دلخواه نفس است كه واقعاً اغلب مردم معتقد و ملتفت به قبح هوس های خود نیستند .با آن كه قبح همین هوس ها را در دیگران خوب ملتفتند و برای خودشان اگر هم به ندرت التفات پیدا كنند عذرها و مصححات می تراشند كه مستثنی می كنند هوس های خود را از قبح كلی و همین حال كه طبیعی اغلب مردم شده مراد از تنسون انفسكم است .
چنانكه مراد از تأمرون علم به قبح افعال دیگران است كه آن هم طبیعی اغلب مردم است و به لفظ عیب جویی و تنقید هم تعبیر می شود كه هر كسی ممیز و نقاد اعمال دیگران است اما درنقد اعمال و احوال خودش به كلی نابیناست كه واقعاً به نظرش بد نمی آید و غالباً بدها را به پندار خوبی اتیان می كند و این هردو عیبند . هر یك عیبی است مستقل با آن كه مطلق امر به معروف حسن است نه عیب اما اینجا عنوان دیگری پیدا می شود كه عیب می شود پس مصداق این آیه می شود و مصداق مثل عرب نیز یری القذی فی عین اخیه و لایری الجذع فی عینه یعنی مویی را در چشم دیگری می بیند و تنۀ درخت را در چشم خودش نمی بیند.
و لفظ انتم تتلون اشاره به آن است كه شما علاوه برعلم فطری طبیعی به حسن و قبح اشیا علم مكتسبی هم در دین خود دارید كه به شبهۀ واقعی نباشید .با وجود این دركارهای خود این قدر غافلید و در كار مردم این قدر دقیق .پس گویا دیوانه اید و همان عقل مختصر مشترك بین همۀ عقلا هنوز در شما پیدا نشده و در مقام پند این گونه تعبیر منتهی مبالغه است .
تفسير كيوان – جلد 1
عباس کیوان قزوینی