Info@razdar.com
شماره مقاله 676
این سؤال دوم است كه گفتند : بخوان خدا راكه رنگ این گاو چه باشد ؟ فرمود:
گاو زرد سیر رنگش براق خوش نما كه هر كه بیندش خوشنود گردد از رنگش .
درسؤال نخست دو قسم گاو مسن و جوان بیرون رفت . در سؤال دوم همۀ رنگ ها بیرون رفت منحصر شد به زرد پر رنگ براق و آن ها هنوز بس نكردند سؤال سوم كردند اثر ازدواج جهل و لج[2] همین است .
آیه 70 – قالوا ادع لنا ربّك یبین لنا ما هی (جملتاً) انّ البقر(الموصوف بكل ماسالناه) تشابه علینا (فما عرفناه و ما درینا ما فعلنا و لذا اطلنا السؤال ولم نظفر بطائل و لم نحصل لنا حاصل و قد عیینا و حیینا فلنقنع بسؤالنا الثالث رجاء الظفربما یهدینا الی رشدنا و نجاتنا عن الفاقعة الفاظعة الفاضحة) وإنّا إن شاءَ الله المهتدون.
آیه 71 – قال انّه (تعالی قد سمع كل ما قلتم بلسانكم او فی انفسكم و علم فظاعة ما فیه خضتم كانه حضتم فاسمعنی و بی جوابكم وها انا ذا اسمعكم كرة ثالثة لعلكم تقنعون و به تعملون فلاتربعون السؤال) یقول إنها بقرة لا ذلول تثیرالارض ولاتسقی الحرث مسلّمةٌ (سلیمة عن كل عیب او مرفوع الید عنها و مطلقة فی البیداء بلا مالك) لاشیة (ای الالوان المختلفه غیر الصفرة ولو بنقطة لمدلول لاءالنافیة للجنس) فیها قالوا الان جئت بالحق فذبحوها (بكره و اضطرار) و ماكادوا یفعلون(بالاخیتار).
گفتند : بخوان خدا را كه بیان كند برای ما كه آخر حقیقت این گاو چیست كه گاو بر ما مشتبه شده و اگر خدا خواهد مهتدی می شویم .
فرمود: گاوی است كه نه رام باشد كه شخم كند زمین را و نه آبكش باشد كه زراعت را آبیاری كند بلكه رها كرده باشد یعنی به كار بسته نباشد و رنگ خارج در بدن او نباشد یك رنگ صاف باشد . بنی اسراییل پسندیدند و گفتند كه : حالا حق را برای ما آوردی .پس چنین گاو را یافته ذبح كردند اما هیچ دل به این كار نداشتند و ناچار شدند و كردند.
در اخبار هست كه وقتی كه گشتند پی گاوی با این علامات همه جا تا چند سال می گشتند پیدا نشد مگر یك گاوی كه دارای همۀ این علامات بود . چون صاحب گاو ناچاری آن ها را دید پایۀ قیمت را بالا گذاشت . آخرقرار شد كه یك پوست گاو خیلی بزرگ را پر از طلا كنند چنانكه لب به لب دوخته شود و آن را به بهای این گاو بدهند .
پس مدتی هم مشغول جمع كردن این قدر طلا بودند و طول كشید تا جمع شد . پس گاو خیلی بزرگی خریدند و كشتند و پوست آن را پر از طلا كردند و به صاحب آن گاو معهود دادند و گاو را گرفتند و كشتند . این قصه را باز تكرار می فرماید به بیان دیگر :
آیه 72 – وإذ قتلتم نفساً فادّارأتم فیها (تدافعتم القتل عن انفسكم وانكرتموا صدوره عنكم ) والله مخرج ماكنتم تكتمون (اذقتله واحد منكم ولو لم تعرفوه).
آیه 73 – فقلنا اضربوه(ای مسوا جسد المقتول) ببعضها(البقره) كذلك یحی الله الموتی ویریكم آیاته لعلّكم تعقلون.
آیه 74 – ثم قست قلوبكم من بعد (رؤیة) ذلك (الاحیاء بحیث لایعتریه شك و لایختفی علی ذی حس ولو لم یكن مؤمناً بالله و بیوم البعث مع اقتضاء هذه الرؤیة العجیبة الخارقة للعادة ان تلین قلوبكم لذكر الله) فهی كالحجارة أوأشد قسوة وإنّ من الحجارة لما يتفجّرمنه الانهاروإنّ منها لما یشقق فیخرج منه الماء وإنّ منها لما یهبط من خشیة الله و ما الله بغافلٍ عمّا تعملون (تكررهذه الجملة فی ثمان آیات هنا اولها).
باز به یاد آرید كه كسی را كشتید و امر او را پنهان كرده به گردن یكدیگرانداختید و هركدام از خود دفع كردید و خدا ظاهر كنندۀ چیزی است كه شما كتمان كرده بودید . پس گفتیم كه بزنید بر آن میت بعضی از این گاو كشته را خدا چنین زنده می كند مرده را و آیاتش را به شما می نمایاند. ولی دلهای شما ازسنگ سخت تر است كه بعضی از سنگ ها شكافته می شود و ازآن نهر جاری می شود و بعضی شكافته می شود و همین قدر آب ظاهر می گردد گرچه به جریان نرسد و بعضی از سنگ ها می افتد از بالای كوه از ترس خدا و خدا غافل نیست از عمل شما.
عظمت این قصه و طول این مدّت و تضرر مالی و بلوای خیالی و بیكاری مردم و انحصار محافل به همین سخن بزرگ ترین سبب عادی تنبه مردم بود برای امور باطنۀ شخصیۀ خودشان اما اكثر فایدۀ تنبه را نبردند . لذا خدا دل آن ها را به سنگ تشبیه می فرماید و این خوبی ها را برای سنگ بیا ن می فرماید از روی طعن بر دل های آن ها كه هنوز خوبیهای سنگ را هم ندارند ! و تشبیه به سنگ اشاره به این است كه عالم طبیعت كلاً به منزلۀ سنگ است و همۀ امید ها هم از سنگ است كه هم مبدل به معادن و جواهر نفیسه شوند و هم آب از آن ها ظاهر شود و دل بشری چون جسم است همان سنگ است و آن امید ها به او هست و اگر خود ملتفت این لیاقت های خودش باشد امید زودتر برآورده می شود.
و گاو نیز ریشۀ عالم طبیعت یعنی مادة المواد است و پرخوری گاو اشاره به قبول ماده است صورت های متنوعۀ پی درپی را بسیار كه ذاتاً از هیچ صورتی ندارد و شكم گاو آن قابلیت است كه تمام قابلیت در مادة المواد هست مقابل تمام فاعلیت كه در علت اولی است و همین مادة المواد كه از جهت محض قابلیت و فقد آثار فاعلیت پست ترین مراتب وجود است پرامید ترین مراتب وجود است زیرا انعطاف دایرۀ وجودیه مبداش از همین مادة المواد است كه آخر قوس نزول و اول قوس صعود است و هر صورتی را كه این ماده به خود گیرد آن صورت یكی از نقاط صعودیه خواهد شد در برابر نقاط نزولیه تا آخر كه همین مادة المواد به عرض اندام های پی در پی صعود نموده برسد به جایی كه تمام قابلیت او مبدل شود به تمام فاعلیت و عین علت اولی گردد و بهتر از علت اولی زیرا آخر صعود اكمل از اول نزول است و كشتن گاو همین تمام شدن جهات قابلیت او است كه جهت دنائت او و نیستی اوست و مردن نیستی عین هستی خواهد شد از باب سلب السلب كه عین ایجاب است .
آن گاه ازاین گاو مرده علاوه برآثار زندگی یك زندگانی بخشی خواهد ظاهر شد و بنی اسراییل با این همه ضجرها و زجرها و تضرر مالی و تشتت احوالی آخر اكثرشان ملتفت این نكات نگشته و این همه كارهای سنگین پر قیمت را منحصر به احیای یك قتیل ظاهری خارج از وجود خود دانستند و نعمت گران را ارزان فروختند و مقصود اصلی را نیافتند و عجب آن كه هم گاو زنده كنندۀ طبیعت شخصیۀ بشراست و هم آن كشته شده ای كه امرش معوق است تا زنده نشود كار مبهم است خود طبیعت بشریه و هم قاتل این كشته خود طبیعت بشریه است .
پس هرسه حیثیات متضادۀ متباینه در این طبیعت بشریه هست هم قاتل است هم مقتول هم محیی و سبب احیا به شرط آن كه خودش را و گاو طبیعتش را به امر خدا بكشد . در آن كشتن اول سر خود و بی امر خدا بود حالا برای زنده كردن كشتۀ خودش به امر خدا خود را بكشد كه این كشتۀ به امر خدا زنده كنندۀ آن كشتۀ سر خودی خواهد بود.
———————————————————————–
[2] . جهل در عدد يكي بيش از لجاج است و لذا جهل ما در لجاج منه است .
تفسير كيوان – جلد 1
عباس کیوان قزوینی