Info@razdar.com
شماره مقاله 686
چون در كرمان چند نفر زردشتى بهايى شده بودند و پاى منبر كيوان حاضر مى شده اظهار خلوص مى نمودند ،زيرا كيوان در منبر از بهائى و غيره بد نمى گفت. روزى كيوان در مجلس خصوصى به آنها گفت كه عجب است از غيرت نژادى شما كه به عربها ايمان نياورده تن به هر ذلتى داديد و خود را به جوانمردى و استقلال ذاتى معرفى نموديد و حالا گرويده ايد به يك حرف بى اساسى داراى چند تناقض و ريشه اين حرف هم از فروع اسلام است كه شما اباء ذاتى از آن داشتيد .زيرا شيعه با جد تمام به رقابت ساير شعب اسلام ،اثبات امام غايب و انتظار ظهورش را دارند .و سيد باب يا عمداً يا اشتباهاً مدعى شد كه «من درى هستم از جانب آن غايب گشوده شده به روى شيعه و براى مژده دادن و حاضر ساختن آنها آمده ام هر كه به من بگرود چنان است كه به خود آن غايب گرويده .
با آنكه عقيده شيعه بر ظهور ناگهانى و بى مقدمه است و معتقد بتدريج و آمدن مبشر من باب المقدمه نيستند تا چه رسد به مبشرى كه دعويش با بيت و بشارت باشد اما عملش آوردن كتاب آسمانى و تغيير احكام و دليلش گرويدن هيجده نفر به اغراض مختلفه بعضى به لجاج دولت بعضى به لجاج فقهاء بعضى به سبب نبودن رياستش به قدر استحقاقش به ادعاء خودش و بعضى به طمع غلبه بر عموم و يافتن جاهى شگرف و مالى ژرف .
شما گبران كه اصل اسلام را منكريد چرا اقرار به فرع فرع مىنمائيد .ديگر آنكه شما در دين خود انتظار بهرام نامى را داريد كه ناگهان از بلخ برخيزد بعد از مردن پدرش در روز باد از ماه آبان و سرازير شده كشور گشايىهاى پىدرپى نموده آب هرزه رفته ايران را دوباره به جوى اندازد و عربها را براندازد و دين بزرگ قديم ايران را به كرسى نشانَد ،شما حالا تازه به سيد باب كه از نژاد عرب و دشمن صلبى شما است گرويدهايد .
آنها جواب دادند ما كه سيد را نديده و به حقيقت دعواى او نرسيده ايم .مى بينيم يك سنگ تفرقه ميان مسلمانها افتاده كه بر هم مىزنند و از هم مى كشند ما از بغض و عناد ديرين كه داريم و از اظهارش عاجزيم حالا به همين دل خوش كرده ايم كه اين سنگ تفرقه را سنگين تر و آشوب را غليظ تر سازيم و بر دشمن قوى با اين بهانه بتازيم والا هم از سيد بيزاريم هم از ازل و بهاء بى بهاء و عباس افندى چون رندى قلاش است و چشمش به باد و دو دستش به دشنه و خرمن هاى موهومات در جلوش از هر طرف كه باد آيد خرمن را به نام خودش باد مىدهد و كاه را به مريدان داده دانه ها را خود برمى دارد .ما از اين زرنگى و طرارى و تردستى او حظ مى كنيم حريف قابلى است .همان قدر مريدان آخوندها را كم مى كند و دلها را از آنها چركين و مسجدها را خالى از نماز و رشته حرف را براى ما دراز مىكند حريف قابلى است .اين مسلمانها كه ما را به خاك نشاندند يك چنين لولوئى لازم داشتند حالا ما داريم لولوى آنها را پر مى دهيم و بد قواره تر و دريده تر و پر عربده تر مى كنيم تا آنها بيشتر بترسند و به جان هم افتند و ما شكر خدا را كنيم .
اگر يك لولوئى بزرگتر از اين پيدا كنيم اين را رها كرده آن را مىگيريم و به جان مسلمانها مى اندازيم و نمى گذاريم كه محيط شيعه خالى از نهنگ تناور بماند و كوه شكوه آنها خالى از پلنگ دلاور و هر چه بر سر آنها آيد هنوز دل ما خالى نمى شود زيرا با ما برخلاف اقتضاء هم خاكى و همزبانى و همدستى رفتار مى كنند .
كيوان گفت صدق شما را تحسين مىكنم كه مرا از اشتباه بيرون آورديد ، مى پنداشتم كه شما براستى باور نموده گردن نهاده ايد ،حالا فهميدم كه فقط حربهاى يافته ايد كه بر دشمن خود بزنيد بلى من هم دورى جستن مسلمانها را از شما تصديق ندارم و خوش دارم كه با شما بياميزند و از علوم و اعمال ظريفه شما بهره برند و شما را از هند به ايران آرند و سكناى محترمانه دهند و شما را دوست صميمى خاك ايران شمارند و به همدستى شما خود و استقلال خود را نيرومند سازند .دين و عقيده يك چيز پنهان قلبى است هر كه هر چه فهميد در دلش باشد و با تن و كارهاى بدنى سه دسته برادر براى خود بسازد [برادر وطنى – برادر علمى- برادر سياسى] و در اين هر سه عنوان شما بهترين برادريد بى حيله و دلسوز و آبرومند .
پس در اثر اين حرفها آنها با كيوان بيش از پيش رايگان و مهربان شدند و كمك هاى تجارتى به او نمودند .
چون كه كيوان هماره به كار و تجارت مشغول است به اندازه اى كه مانع اداء وظايف ديانت نباشد زيرا كيوان با امكان و داشتن وسايل هرگز حقوق دولتى نخواسته و از توده ملت چشم دخل و انتفاع نداشته فقط ارتزاق خود و پانزده نفر عائله اش از رنج دست و رنج كسب و اجاره املاك است و ساعتى بيكار نمى ماند و به فضول عيش و خوشگذرانى هرگز نمى پردازد اگر چه رايگان برايش رسيده باشد و خود را مالك حقيقى مال حلال خود نمى داند و مى گويد عاريه است كه در سفره طبيعت جلو روى من نهاده شده تا به قدر ضرورت بردارم و اگر زياده روى كنم يا تلف كنم مسئول مالك حقيقى خواهم بود ،بايد اول احراز رضاء مالك حقيقى را بطور علم عادى نمايم بعد به اندازه صرف كنم آن هم با جهانى لرز و بيم زيرا وجود من ارزش اين نعمتها را ندارد .
و اين حال را بى خبران از اسرار حقيقت حمل بر بخل و لئامت مىكنند زيرا خودهاشان را نسبت به مال حلال مالك اصلى مى دانند و فرق ميان حلال قانونى و حلال ذاتى واقعى نمى گذارند .
در اخبار اسلاميه هست كه (فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب و فى شبهاتها عتاب) كيوان مراد از حساب همين را مى داند كه نوشت و عمده تقوا در مال است نه تنها در نجاست و آداب صوريه عبادات .
جلد دوم كيوان نامه
عباس کیوان قزوینی