Info@razdar.com
شماره مقاله 637
راه دوری رهرو است ازمقصد و اما استوای قرب قیومیت خدا به اشیاء دیگر راه باقی نمی گذارد میان بنده و خدا و نیز راه آنجاست كه مقصد نباشد و كجاست كه خدا نباشد تا آنجا را راه خدا بنامیم و استقامتش را و هدایتش را بخواهیم و در غیر آنجا خود را ضال و مغضوب بدانیم.
بعضی گویند مراد قرب رضاست كه خاص است نه قرب قیومیت كه عام است و محققین گویند مراد قرب یاد خداست و مراد از راه غفلت از یاد خداست كه در حال غفلت ،خدا همان قرب را با غافل دارد كه با ذاكر دارد اما غافل دور است و با خدا نیست و پیمودن راه ازالۀ غفلت است كه درجات مختلفه دارد و تشكیك بردار و اضافه پذیر است كه هر درجه ای نسبت به سابقش مقصد است و نسبت به بالاتر هنوز راه است تا جایی كه همان خدای مغفول عنه چنان جلوۀ مذكوریت نماید كه نه غفلتی ماند و نه غافلی ؛(چون كه غفلت ازجنس عدم است و عدم مقهور وجود است )؛ و به زبان دیگر راه قوه و استعداد است و مقصد فعلیت كه هر دو درجات دارند و تشكیك بردار و اضافه پذیرند و پیمودن راه ،خروج از قوه به سوی فعلیت است كه بهترین معنای حركت است نزد حكما و هر فعلیتی هم راه است برای بالا و هم مقصد است برای قوۀ سابقه تا آخر فعلیات ممكنه برای رهرو كه مختلف و متعدد است به عدد اشخاص رهروان .
و این است یك معنای الطرق الی الله بعدد النفوس كه مراد از طرق ،مقاصد باشد از باب مجازبالاول ،و اگر فعلیات حاصلۀ در راه همه لایق به حال و معد و موجب كمال رهرو باشد ،صراط مستقیم خواهد بود و این نادر یا محال است ،مانند اعتدال حقیقی در مزاج حیوان و در هر تركیبی و اگر بعض فعلیات حاصله نالایق و غیر معد بلكه مخل حال و كمال رهرو باشد صراط معوج و منحرف شده [است] و آن نالایق یا زائد بر قدر لزوم است كه افراط باشد و جانب یمین نامند و یا كمتر از لزوم است كه تفریط و حانب شمال نامند و یا به كلی غیر مایلزم و ضد و ناجنس است.
و هر یك از این سه یا علت وقوف در همانجا و مانع از صعود به فعلیات مترقبه می شود كه مسخ است و قطع طریق است و یا علت سقوط و رجوع به عقب است كه حبط نامند.
و یا هیچ یك نیست ،بلكه می گذرد رو به صعود و فعلیات مترقبه با نمایان بودن آثار عیب و یا بی نمایش عیب كه تكفیر و غفران نامند و با تبدیل عیب به حسن برخلاف انتظار (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد) و هر یك از این ها یا بذاته خواهد شد و یا به علاج و یا به علت خارجی ،و هر یك از این ها یا در دنیا خواهد شد كه مراد اثنای سلوك است و یا در برزخ و یا در آخرت كه مراد انتهای سلوك وصل است . و هر یك از اینها ،یا به بطوء [و تدریجی پیموده] خواهد شد و یا به فوریت ،حاصل ضرب این وجوه صد و هشتاد صورت است برای صراط غیر مستقیم و بعض آنها ملحق و در حكم صراط مستقیم است .
پس اگر در اینجا مراد مستقیم حقیقی باشد ،نادر یا طلب محال خواهد بود و اگر مستقیم حكمی باشد ،شایع و پرافراد و مرجو الاجابت خواهد بود ،اما باید تحمل تجوز نمود ،زیرا خلاف معنی لغوی مستقیم است ولی مخل فصاحت نمی شود زیرا مجاز شایع در حكم حقیقت است و آیۀ ونقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال دربارۀ اصحاب كهف بیان همین صراط معوج است به سوی افراط و تفریط كه مبدل به حسن شده ،منجر به استقامت حكمی شد و مورد توجّه و آرزوی رهروان گردید و اصحاب كهف از رجال الغیب شمرده شدند ،یعنی مردم غیر عادی و در هر دوره ای از نمره آن ها هست در میان رهروان .
و از هر نمره ای باید در هر دوره ای باشد به تفاوت شدت و ضعف و قلت و كثرت و غلبه مغلوبیت و استهلاك . یعنی اهل یك نمره ای در یك دوره ای شایع و غالب می شود و نمره ای دیگر مغلوب و مستهلك و در دوره ای دیگر به عكس . و این هم یك معنی نقلبهم ذات اليمين و ذات الشمال است كه مراد از ضمیر هم هیئت رهروان باشند نه خصوص نمرۀ اصحاب كهف.
و مراد از یمین غلبه و از شمال مغلوبیة.
تفسير كيوان – سوره حمد
عباس کیوان قزوینی