Info@razdar.com
شماره مقاله 659
و این قرب صفتی نیز دو قسم است : عام و خاص ،عام آن است كه همۀ اشیا مانند خدایند در چند صفت یكی وجود ،یكی وجوب وجود ،زیرا هر ممكنی تا واجب بالغیر نشود وجود نمی یابد الشیئی مالم یجب لم یوجد و این در اثر غیرت وحدت الهیه است كه جز مانند خودش را نمی تواند ببیند و ممكن و ممتنع مانند او نیستند و لذا وجود خارجی و ذهنی ندارند مگر وجود فرضی مفهومی كه آن در عداد وجود نمی آید پس كار خدا به اقتضای غیرت الهیه آن است كه نه ممتنع باقی گذارد و نه ممكن به این كه متدرجاً ممتنعات را كه اعدامند و مقهور حضرت اویند از حال امتناع ترقی داده به امكان می رساند و از امكان نیز می گذارند به وجوب بالغیر رسانیده موجود می كند و آن رسانیدن ممتنع به حد امكان نامش فیض اقدس است و ممكن همان عین ثابت است كه معلوم و متصور خداست و این رسانیدن ممكن به حد وجوب بالغیر نامش فیض مقدس است و نتیجۀ این دو فیض آن شد كه همۀ مفاهیم فرضیه و اعدام مقهوره مانند خدا واجب الوجود شدند.
پس در فضای هستی جز واجب الوجود موجود نیست اما به دو نحو : یكی مشبهٌ به كه بالذات است و واحد است و دیگر مشبه كه بالغیر است و كثیر لایتناهی متراجع الی الواحد است و به این تراجع سر دایرۀ وجود به هم می رسد و تمیز اول و آخر مفقود می گردد. آن گاه به هر نقطه ای از این دایره توان اشاره كرد كه : هوالاول و الاخر.
و دیگر از وجوه قرب عام آن است كه هر طایفه ای از موجودات مظهر یكی از صفات و اسماء خدایند غیر از وجوب وجودش و بعض مدققین معتقدند كه هر چیزی (از آن حقیر تر نباشد ) مظهر ذات خداست پس همان چیز به تنهایی مظهر همۀ اسماء حسنی و صفات علیای خداست اما یكی یا بیشتر از آن صفات در آن چیز ظهور و بروز دارد و باقی مستور و مكمونند و شاید متدرجاً آن مستورها نیز ظاهر شوند و یا منقلب گردد و ظاهر اول مستور و مستور اول ظاهر شود و چون ظاهر از صفات غالباً یكی است لذا عرفا می گویند : هر موجودی مظهر یك صفت است و جملۀ كل شیئی فیه معنی كل شیئی اشاره به همین است كه هریك از اشیا درمظهریت تامه در معنی با هم متساویند.
و از اینجاست كه كسی را جرئت خودپسندی و ترجیح خود برادنیٰ موجود نیست .
و به طور افسانه گویند كه :
خدا به موسی (ع) فرمود: این بار كه به طور بیایی یكی ر ا كه پست تر از خودت دانی همراه خود بیاور!
و موسی غرض خدا را ندانست و آنچه فكر كرد خود را بركسی نتوانست ترجیح دهد جز آن كه سگ گری را به گمان پست تری همراه خود برد در بین راه آن را نیز رها كرد و تنها رفت و عرض كرد :
خدایا پست تر از خود نیافتم تا بیاورم .
ندا رسید كه همان سگ گر را اگر آورده بودی از نبوت افتاده بودی زیرا مقام نبوت اقتضای بصیرت تامه در معرفة الله و معرفة النفس و معرفة الاشیاء دارد.
و اما خاص پس آن مظهریت و تخلق و شباهتی است كه درقوس صعود در اثر عبادات اختیاریه و ریاضات شاقه كه اساس آن ریاضات تعبیر به روزه می شود حاصل گردد به تجلی رحیمی به اقتضای عدل یا تفضل و در اینجاست كه مؤمن سالك كامل را می توان مسمی به اسماء الله قرار داد چنانكه در آیۀ 218 خواهد آمد.
پس در قرب صفتی عام تفاضل میان اشیا نیست لذا تنافس در اینجا نباید نمود و قصۀ رفتن موسی به طور و بردن سگ گر نیكو مثال است برای تنافس نكردن و مطلب آن است كه در این قرب صفتی همۀ اشیا متساویند نه چیزی بالاتر از چیز دیگر است و نه پست تر و مدلول قصۀ موسی هم نفس تساوی است نه آن كه موسی خود را پست از همه چیز دید و دانست زیرا اگر چنین باشد باز تساوی به هم می خورد و آنچه عرفا می گویند و شرع و علم اخلاق هم ناطق است كه بندۀ سالك الی الله باید خود را پست تر از همه چیز بداند و ببیند آن مرحلۀ دیگر است و عالم حال است دخلی به اینجا كه مرحلۀعلم است ندارد ولیكن الناس عندك فی العلم سوائاً مراد ما ازحال تدبیر و آداب سلوك است و تكلیف عملی سالك است كه باید به تكلف و تدریج سلب انانیت كند ازخود زیرا قدم انانیت ضدّ سلوك است و قدم پس رفتن و پشت به خدا كردن است اما درقرب صفتی خاص (كه آن هم هنوز مرحلۀ علم است ) تفاضل بسیار است بلكه به شمارۀ مقربین است كه هیچ دو مقربی شبیه تام همدیگر نیستند و جا [ی] تنافس و مسابقة و غبطه این جاست :
ولمثل هذا فلیعمل العاملون وفی ذلك فلیتنافس المتنافسون و قرار دادن مسابقت دراسب دوانی و درتیر اندازی و امتحانات درشرع مقدس همه برای آن است كه هوشمندان از آن صورت به یاد این معنی و حقیقت افتند و با همتازان قدسی و هم آوازان ملكوتی مسابقت و میدان داری و گوی ربایی نمایند و غبطه بر یكدیگر برند و آنی غافل از این غبطه نباشند و بزرگ تر لذت خود را همین مسابقت دانند.
اما قرب تحققی ،پس مثالش درعالم مادیات آن است كه میوه همان كه نزدیك به رسیدن و كمال می شود می گویند این غوره مثلا نزدیك به انگور است و گوینده و شنونده هیچ ذهنشان نمی رود به سوی قرب زمانی بلكه مقصود هر دو آن است كه عین غوره نزدیك است كه بدل شود به عین انگور و تعیین غورگی را بدل به تعین انگوری كند و غوره متحقق شود به انگوریعنی آن حقیقت انگوری قبله و وجهه و بقیۀ غوره است كه رو به آن می رود و آخر خواهد رسید و آن حقیقت چون مطلوب ذاتی است و هر ذاتی نزدیك است پس نزدیك است .
و این قرب تحققی میانۀ بنده و خدا بیانش آن است كه هر چیزی آفریده شده تا به انسان رسد و انسان آفریده شده تا به خدا رسد و در این رسیدن اشتیاق خدا به انسان بیشتر از اشتیاق انسان است به خدا لذا قرب را نسبت به خدا باید داد كه خدا نزدیك است و بعد را نسبت به انسان باید داد كه بس دور است از خدا و آن نزدیكی ضدّ این دوری نیست و هر دو در عین یكدیگر واقع و صادقند .
پس این نكته را نیز باید دانست كه نسبت قرب و معیت و سایر نسب اضافیه كه به یك طرفی داده شود تضایف دارند و لازم التعاكس اند كه همان نسبت را به طرف دیگر نیزباید داد مگر در نسب اضافیۀ میانۀ خدا و بنده كه از طرف خدا همۀ آن نسبت ها صادق و صحیح است و از طرف بنده صادق نیست بلكه خلاف آن نسبت ها صادق است .
پس اضافات خدا با خلق تضایف ندارند مثلا او به ما نزدیك و ما از او دوریم او با ما و ما بی اوییم ،او در ما و ما درغیر اوییم ،او راضی از ما و ما از او ناراضی و هكذا.
پس در این آیه نباید استدلال به قرب نموده ،خود را مقرب دانست بلكه در عین قرب او به ما ،ما هنوز بهره ای از تقرب به او نداریم و سیاق جملۀ انی قریب سیاق جواب است باید مصدّر به قل باشد و اینكه قل نیست و جواب از زبان خدا بلاواسطه داده شده به پرسشی كه از پیغمبر شده بود اشاره به شدت قرب است به طوری كه درعین این سؤال این قرب طلوع كرده اثر خود را می بخشد و واسطه را از میان بر می دارد و به همین اشاره است اجیب اذا دعان كه اذا ظرف اجیب است یعنی همان هنگام دعوت اجابت پنهان دردعوت است .
و لطفی هست در حذف یای دعانی و یای داعی و اشاره به تمحض و استغراق داعی است در دعا به قسمی كه از استیلای حال دعا بر او هم خود او گم شده و هم حیران است كه مدعو او كیست و درعین این حیرانی ،قرب اجابتی برای او نمایان و محیط بر اوست كه از استیلای قرب و اجابت حال دعوت خود را نیز گم خواهد كرد.
و منتهی لطف است كه تعبیر از حضرت خود در این مورد سؤال همه به جا به یای متكلم نموده ،یكی عبادی كه اینجا به معنی جویندگان من اند یعنی آنان كه از خود بیزارند و آوارۀ فضای امكانند اگر از تو نام و نشان مرا بپرسند من مجال توسط به تو و پیغام دادن نمی دهم فورا قرب احاطی خود را بر آن ها متجلی و نمودار می سازم كه نه تو را درمیان ببینند و نه خود را بر كنار و به جای یك جواب دو جواب می دهم كه من هم نزدیكم و هم اجابت كننده به طور یگانگی و دلسوزی .
تفسير كيوان–سوره بقره
عباس کیوان قزوینی