Info@razdar.com
شماره مقاله 650
اما قلب به اصطلاح حكمت و عرفان و ادیان و كنجكاوان معارف و روحیات به سه معنی است :
اول – نزد همۀ حكما اسم جنس هفت مراتب روحیۀ بشر است نه هر حیوانی . پس به هر یك ،یك از مراتب سبعۀ روحیه منفرداً و به همۀ آنها مجتمعاً اطلاق می شود و تعیین مراد را از قراین باید نمود.
دوم – نزد صوفیه تنها اسم خصوص مرتبۀ ثانیه یا ثالثه است از هفت مراتب روحیۀ بشر كه میان صدر و روح باشد یا میان روح و عقل و به هر حال محل نقوش ایمانیه است بالقوه مقابل نقوش اسلامیه كه بالقوه در صدر است و صدر به هر حال مرتبۀ اول است نزد صوفیه . اما متالهین طبع – نفس – قلب – روح – سر – خفی و اخفی تعبیر می كنند پس در سِر خفی و اخفی هر دو تعبیر یكی می شود اما در چهار مرتبۀ اولی مختلف و در حكم آن چهار مرتبه هم مختلفند كه متالهین گویند:
طبع مبدأ حركات است و نفس مبدأ ادراكات حزییه از صور و معانی و قلب مبدأ جزئیه ادراكات كلیه و روح وقتی است كه ملكۀ بسیطۀ تفاصیل مدركات است و سر وقتی است كه فانی شود نفس ناطقه در عقل فعال و خفی وقت فنایش در مرتبۀ واحدیت و اخفی وقت فنایش در احدیت .
پس در چهار مرتبه اول هنوز رعونت و انانیت نفس باقی است و هنوز كامل نشده زیرا كمال در فناست و صوفیه قلب را كه دوم یا سوم می گیرند اول كمال می دانند پس میان صوفیه و متالهین اختلاف است هم در نام چهار مرتبۀ اولی و هم در حكم آن ها اما در نام و حكم سه مرتبۀ آخر با هم شریكند و نزد هر دو بقا و رعونت لطیفۀ انسانیه نقص است و فنایش در عقل و در احدیت و در احدیت كمال است به ترتیب .
سوم – خصوص قلب منور به نقوش ایمانیۀ بالفعل است والا قلبش ننامند.
تفسير كيوان – سوره بقره
عباس كيوان قزوينی