Info@razdar.com
کسروی بینانگذار حزب آزادگان
اثر : نورالدین چهاردهی
حزب آزادگان در منزل كسروى گشایش یافت.
در 24 بهمن 1322 در تبریز مردم غیور آن سامان به كانون آزادگان رفته كتابهاى كسروى را سوزانده كانون را غارت و ویران كردند و دو تن را مضروب ساختند در مراغه و میاندوآب نیز این اعمال اجرا گردید.
كانون آزادگان در اهواز نیز چنان شد.
كسروى به نگارنده این سطور گفت: [ در بدایت دگرگونى درچنین احوالى اگر كسى مىگریست من نیز می گریستم].
(این ناچیز نیز به گریه كردن افراد حالم منقلب شده و بىاختیار گریه مىكنم).
كسروى مىگوید:
به خیابان سیروس رفته كسى را دیدم كه قفسى پر از گنجشك داشت از وى ابتباع كرده گنجشكان را رها ساختم .
به گیلان رفته از رشت به لاهیجان پیاده رفته و پیاده برگشتم مطالبى بر من روشن شده كه قبلاً نمىدانستم و از آن پس به مبارزه با خرافات برخاستم .
این ناچیز چند بار پیاده به صوف فومن رفته و پیاده مراجعت نمودم و سفرى از فومن پیاده به قلعه رودخان رفته و پیاده برگشتم و نه پیامبر و نه شیخ طریقت نشدم.
در تیر ماه سال 24هـ . ش در تهران باهماد بانوان تشكیل یافت. در تهران فرهنگ و ذكاء و یزدانى با هانرى كربن تماس گرفته و چند جلد از آثار كسروى به وى دادند زمانى كسروى رئیس عدلیه خوزستان بود و مركز استان شوشتر. امام كه معاونت وى را به عهده داشت، به دست اهالى محل به قتل رسید كه كسروى با كلنلانگلیسى مأمور شركت نفت اهواز دوستى داشت به اصرار كسروى قاتل امام را در دهنه توپ قرار دادند و به طرز فجیعى كشته شد.
بعدها پسر امام وكیل عدلیه در اهواز شد.
كسروى به اصطلاحات خانقاهى و به اصطلاحات تصوف آگاهى نداشت نه عرفان خوانده بود و نه كتب مشاهیر صوفیه را مطالعه كرده بود و نه هم نشین صوفیان بود و نه دواوین[1] بزرگان را دیده و نه از سیر تحول تصوف و تشكیل سلاسل صوفیه آگهى داشت و نه از اساس تصوف آگاه بود و مفاهیم وحدت وجود و جبر و تناسخ را مطلع نبود و درطریقت گامى برنداشته بود و به قول مستشرقین دل بسته بود و فقط به استناد شرح حال تنى چند از بزرگان، تصوف را مطرح بحث قرارداده و به باد انتقاد گرفته بود.
كیوان قزوینى به این ناچیز فرمود كه كسروى فقط در صرف زبان عربى مسلط بود.
اگر مبارزه با خرافات مركوز ذهن كسروى بود قبل از وى یاران نابغۀ شرق سید جمال الدین اسد آبادى امثال میرزا آقا خان كرمانى و شیخ احمد روحى را تحت نظر خویش تربیت و ایشان در نگارش آثاری به نظم و نثر اقدام مجدانه معمول داشتند و مرحوم شیخ هادى نجم آبادى نیز در این باب كوشش بسیار نمود و عدهاى از فضلاء عصر از محضرش استفاده كردند.
كیوان قزوینى پس از ترك مسند قطبیت، هشتاد روز متوالى بدون آنكه بانى بپذیرد در مدرسه سپهسالار قدیم و جدید به منبر رفته و سى و دو تن از فضلاء تقریرات وی را به كتابت درآوردند، و فضلاء و دانشمندان و نیز بزرگان صاحب ادیان دیگر در این جلسات كه هر جلسه سه ساعت طول مىكشید حضور بهم میرسانیدند و كیوان حقانیت اسلام و تشیع و ابطال عقاید مسندنشینان صوفیه را با لحنى بدیع و براهین مستند اقامه مىفرمود و خرافات را آشكار ساخته و از روى موازین اسلامى بطلان آنرا روشن مىساخت و بعد به تدوین آثار خود اشتغال ورزید و مذاهب و مسلك هایى كه مغایر دیانت اسلام بود را افشاء نمودند و قبل از انتشار آثار شریعت سنگلجى و كسروى تبریزى به این کار دست زدند بدون آنكه ابداع مسلك جدیدى نمایند.
كسروى به زعم خود به مبارزه با گمراهى ها برخاست اما منظور نظر وى از گفتار و آثار قلمیاش اثبات آئین پاك دینى و حزب آزادگان بود.
نمىدانم دین با حزب چه همبستگى دارند.
چون مدیر روزنامه آفتاب گفتارى برعلیه سخنان كسروى نوشت كسروى با چند تن به دفتر روزنامه آفتاب رفت و با عصاى خود كه در جوف آن سر نیزه تفنگ سه تیرتعبیه شده بود، چند بار به سر و صورت مدیر روزنامه نواخت سپس همراهان وى به ضرب و شتم او پرداختند.
كسروى باز این عمل را با مدیر روزنامه دیگر انجام داد بعد فرار نمودند همراهان كسروى دستگیر و زندانى شدند و پس از چند روز با ضمانت كفیل آزاد شدند.
این اعمال همگى طبقات اجتماع را رنجیده خاطر كرد و اعمال كسروى را نابخردانه دانستند.
از كلیه شهرها تجار و علما شكایتهاى متوالى به مقامات عدلیه و وزارت فرهنگ نوشته و دادخواهى كردند.
اگر كسروى یك هزارم قدرت حسن صباح را داشت، مسلماً جمعى از پیروان خود را سازمانى شبیه تشكیلات فدائیان مىداد اما دانش و قدرت و زیركى و شهامت حسن صباح را نداشت و زمان نیز مقتضى اجراى این اعمال نبود.
تعداد پیروان كسروى در آبادان و خرمشهر بیش از تهران بود و قرب هفتصد نفر بودند.
حكومتهاى دوران اقدامات كسروى، در باطن با وى همراه بودند و براى تضعبف قدرت علماى ایران در جامعه كسروى را حمایت مىكردند.
كسروى در پیرامون اسلام گوید:
پاك دینى جانشین اسلام است و دنبالهاى از آنست در گوهر و بنیاد جدایى در میان نمىباشد از آن اسلام چیزى به جا نمانده این اسلام مایه گمراهى و نادانى است خود شاهراه اسلام از میان رفته و این كوره راههاى گمراه كننده جاى آنرا گرفته است پاك دینى با اسلام بنیادشان یكى است كوشش هایى كه به نام پاك دینى مىكنیم راستى آنست كه به خواستهاى اسلام پیشرفت مىدهیم و خود بنیاد آنرا زنده مىگردانیم .
مفهوم سخنان بالا اولاً مغایر نوشتههاى قبلى كسروى است كه از پیش ذكر نمودیم و در ثانى خود را برتر مىشمارد و «ورجاوندبنیاد»[2] را برتر از قرآن دانسته و دوران اسلام را سپرى شده و گمراه کننده دانسته و دوران حاضر را دوره پاك دینى مىداند و مفهوم خاتم انبیاء را نادیده گرفته است .
در جلد اول ورجاوند بنیاد نوشته است:
] جهان به خود پدید نیامده و از دانشهاى مادى گرى برنخاسته است.
در هر چیز چون راه نیست باید باز ایستاد].
(اگر این گفته اخیر درست باشد اختراعات و پدیدههاى علمى چگونه هویدا شد).
مادیگرى از دانش طبیعى رایج بروز كرده و دست یابى به جهان دیگر الفبایى خاص دارد.
[ آدمى نه تنها همین تن و جان است روان تنها آدمى دارد].
(كسروى این سخن را به چه استنادى بیان مىدارد هر [هر ذره از ذرات جماد، نبات و حیوان روان و روح دارند. روح جمادی، روح نباتی، روح حیوانی و هرکدام جزئی از روح کلی و کیهانی اند. چ ]
در بخش دوم «ورجاوند بنیاد» نوشته است:
[ باید جنبشى در راه دین پدید آید.
دین زبان سپهراست] .
[ درباره فرهشى (مرادش فرشته است) چه مىگوئید اگر آنست كه فرشته از آسمان بیاید و پیام آورد و یا میانه خدا یا كسى پرده برخیزد چنین چیزى به یك بار دروغست فرهشى آن است كه خدا كسى را به آمیغها دانا گرداند].
(حال تصور كنیم این مطالب درست باشد چگونه كسى از جانب خدا برانگیخته شود و نشانه آن چیست؟)
در بخش سوم گفته است:
باید نوشتههاى زیانمند را نابود گردانید.
(كتاب سوزانى در تاریخ بسیار اتفاق افتاد و ابداع كسروى نیست).
بخش چهارم «خواهران و دختران»
[ روگرفتن شیوه باستانى ایرانى بوده از زمان هخامنشیان رو گرفتن معمول بوده است و روگیرى از اسلام نیست .
زناشویى نه كابین مىخواهد نه جهاز.
به دختران باید نامهاى نغزى داد].
مهنامه خاطرات وحید شماره 26 سال 52 مقالهاى به قلم آقاى حسین فرزانه وكیل دادگسترى را در بردارد آقاى فرزانه مىنویسد :
كسروى به دفترم آمد و گفت شما با بلیغ بازپرس آشنا هستید پاسخ دادم در دانشكده حقوق هم درس بودیم اظهار داشت كه توصیه كنید قرار بازداشت براى من صادر ننماید من مسلمانم و داعیه پیغمبرى ندارم و مسلمان صدر اسلام هستم.
جشن كتاب سوزان داریم نه قرآن را.
من به بلیغ بازپرس شعبه 7 دادسراى تهران توصیه كردم وى گفت ناظر شرعیات وزارت فرهنگ بر علیه كسروى اعلام جرم كرده كه قرآن را مى سوزاند و بازاریان بر پارچه چلوارى پر از امضاء شكایت نمودند.
پدر بلیغ در فیروز كوه دفتر اسناد رسمى داشت و واسطه مخالفین با بلیغ بود بلیغ قرار عدم خروج از حوزه قضایى تهران با اخذ كفیل بگرفت، درآخرین جلسه دفاعیات برادران امامى كه چاقو به پاى خود بسته بودند و به جان كسروى افتادند، بلیغ بیهوش شد و بلیغ بعدها از من رو پنهان مىكرد و منزوی شد و در سكوت بسر مىبرد و ناراحت بود و درجوانى درگذشت .
«قانون دادگرى» در 64 صفحه بنا به خواهش شخصى كه با رضاخان در ارتباط بود نوشته شد و طى سه روز این رساله تدوین شد براى اصلاح عدلیه پیشنهاداتى داد و 77 بند قانون نوشت و به دفتر مخصوص برد .
رضاخان از كارهاى داور وزیر عدلیه ناراضى بود، كسروى در رساله «پاسخ بدخواهان» نوشت: [كه در پیمان و پرچم وارونه گویى نیست آن فهمهاى شما است كه وارونه گردیده است.
و بعد نوشت شیعیگرى از قرآن دور است] .
درصفحه 31 نوشته است:
[من بنیاد كار خود را بر روى آیههاى قرآن نگذاردهام.
نشان راست گویى یك برانگیخته خود او و كارهاى اوست به نتوانستنى نیاز نیست ].
كسروى گوید كه در سراسر قرآن امامت عنوانى ندارد.
اگر مراد كسروى امامت به مفهوم جانشینى در امر نبوت است، چنین امرى را هیچ یك از علماى بزرگ فـِرَق اسلامى قبول ندارند و قرآن با صراحت تامّه قبل از رحلت حضرت ختمى مرتبت، تكمیل آیات ربّانى را اعلام داشته و عنوان خاتمیت پیامبرى را بدون ابهام بیان داشته است .
اما براى حفظ قرآن و تفسیر آن و سرپرستى مسلمانان و تربیت روحى ایشان بهتر از هر كسى على مرتضى (ع) بود و على ثمره تعالیم اسلامى بود.
كسروى گوید:
[زردشت را برانگیخته خدا مى دانیم ].
كسروى در پیمان در باره زردشت مقالاتى نوشت.
به زعم کسروی جهان چون رو به پیشرفت است در ادیان و مکاتب روحی سیر پیشرفت است لذا از زردشت کامل تری در جهان باید بیاید که کسروی است[3].
كسروى در صفحه 56 نوشته است:
[داستان امام ناپیدا با خرد سازگار نیست ].
در صفحه 34 نوشته است
[آنچه بسیار پرت است داستان معجزه است] .
در صورتى كه قرآن معجزه انبیاى سلف را به دیده قبول نگریسته است و خود قرآن معجزه باقیه است .
در كتاب «یادداشتهاى علامه قزوینى» جلد هشتم صفحه 226 چنین آمده است :
تبریزی که این سنین ادعاى پیغمبرى یا چیزی شبیه به آن مىنموده و مذهب خود را به عنوان مذهب پاكدینان موسوم و تبلیغات در آن خصوص می کرده و روزنامجات و مجلات مختلف در اوقات متفاوت به عناوین پیمان، پرچم و رسالات کوچک لاتعدّ و لاتحصی با آن انشاء من درآوردى سخیف مهوّع خود نشر مىداد، و به مذاهب اسلام عموماً و شیعه خصوصاً و تصوف و عرفان و جمیع ادیان معروفۀ ایران تنقید و استهزاء می نمود و بالاخره مردم به جان آمده سه چهار نفر امروز یعنی روز دوشنبه بیستم اسفند سنۀ هزار و سیصد و بیست و پنج شمسی مطابق یازدهم مارس هزار و نهصد و چهل و شش میلادی غفلتاً در وزارت عدلیه كه در آنجا او و منشى او حدّاد پور را که هر دو را در آن وزارتخانه قاضی مستنطق در اثر شکایت علمای مذهبی استنطاق می کرده عفلتاً آن دو سه نفر در اطاق وارد شده و آن دو نفر را با طپانچه و خنجر كشته و فراركردهاند و سپس دو سه نفر از آنها را گرفته و به حبس انداختهاند.
علامه قزوینى[4] از تلامذه شیخ فضل الله نورى بود علامه اولین فردى است كه متد علمى تحقیق را در ایران بنا نهاد.
كسروى در اعیادى كه خود مبدع[5] آن بود بر دیوارهاى سالن سخنرانى شعارهایى نوشته كه نمونه هایى ازآن نقل مىشود:
[ دور از آلودگى است همه از درد نالیدن و در پى چاره نبودن هر كارى مىكنید سود توده را به دیده گیرید.
از بدترین زیان كاریها است كه خداى زنده جاویدان را فراموش كنید و همه به یاد مردگان هزار ساله باشید.
دین دستور زندگانى است و ناگزیر باید با زمان همگام باشد. دین شاهراهى است كه همگى درآن گرد آیند این كوره راهها كه امروز هست همه گمراهى است .
دانش جهان را بى نیاز از دین نگرداند].
در روى میز خطابه شعار زیر در قابى زیبا نهاده شده بود: [ این آئین خداست كه هر زمان كه بخواهد و هركه را بخواهد بدینسان برانگیزد و تا جهانست این آئین دیگر نخواهد شد و این در بسته نگردد. با یارى خدا و هم دستى و پاك دلى چه كارى كه نتوان كرد].
كسروى گوید: پاکدینی را آئین خدا و خود را پیامبر برانگیخته شده از جانب خدا قلمداد نموده و آئین خود را تا پایان جهان برقرار دانسته است. چندی نگذشت که نام و نشانی از آئین وی باقی نماند.
كسروى نیایشى تهیه نمود كه رو به پرچم یا رو به سمت خطیب كه كسروى بود همه حضار ایستاده به اتفاق این مناجات را كه از بركرده بودند با صداى رسا مىگفتند:
رویه نیایش
[اى آفریننده خورشید و ماه
اى پدید آورنده جهان نامت بلند بادا
آفریدگارا بزرگتر از آنى كه ما توانیم شناخت
بلندتر از آنى كه توانیم دریافت
خواست تو است كه جهان را پدید آورده دست تست كه آنرا به راه انداخته.
پروردگارا به هستیت خستوانیم
به یگانگى و توانایى و دانائیت مىشناسیم
در راه خواست تو مىكوشیم
از این شاهراهى كه به روى ما گشادهاى سپاس مىگذاریم
خدایا به نامت درفش افراشته خدا با ماست گویان پا به راه مىگذاریم تا توانیم خواهیم كوشید].
كسروى از ایامى كه مهنامه پیمان را منتشر ساخت براى عدهاى از خواص روشن بود كه كسروى در پى زمینه سازى جهت عنوان نمودن پیامبرى خود میباشد.
و اولین كسى كه پرده از این راز برداشت محمد على فروغى[6] بود.
بسیار جاى شگفت است كه كسروى اگر كلیه همّ ِ خود را صرف تحقیق و بررسى در امور تاریخى مىكرد امكان بسیار داشت كه در رشتۀ تاریخ جایگاهى والا به دست آورَد اما تاریخ چه وجه ارتباطى به رسالت خدایى دارد.
كسروى كه سالها در البسه روحانیت به سر مىبرد و عمامه سیادت برسر مىنهاد بعدها كلمه سید را از نام خود برداشت .
اگر تنى چند از فضلا كه هم اكنون در قید حیاتند و از بدو شروع اعمال كسروى هم گام وى بوده و از اسرار سیاسى این امر كه چه چیز موجب پیدایش حزب آزادگان و پاكدینی و سماجت و اصرار و ابرام[7] وى تحت عنوان (پیامبرى) شده و عاقبت برخلاف تصور و انتظار كسروى كه به زعم این ناچیز كسروى هیچ گاه به مخیله خود راه نمىداد كه كشته شود و شد.
و به چه دلیل كسروى كه مرد دانشمندى بود حاضر میشد كه مطالبى در دسترس وى قرار داده و او به خامه خود مىنوشت چرا كسروى تن بدان داد و نامش بر خلاف انتظارش دیگرگونه در تاریخ ثبت شد. اگر یك یا چند نفر همّت بدین امر گمارند حقایقى شگفت و شگرف ارائه خواهد شد و خوانندگان بیدار دل را به حیرتى غیر قابل وصف و توجیه امر روبرو خواهد ساخت امید است دانندگان تا با پنجه مرگ روبرو نشدهاند براى بیدارى ایران و ایرانى دست به تهور زنند و براى جبران اعمال خود كه در طول حیات خویش انجام دادهاند توبهاى قابل پذیرش در درگاه احدیت عزاسمه كنند تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال .
روزى این ناچیز در دفتر كسروى حضور داشتم بانویى با صباحت[8] منظر به دفتر آمد آقاى یزدانى به اطاق ماشین ِ چاپ رفت و به من اشاره نمود كه به نزد وى روم دعوتش را پذیرفتم و یزدانى گفت این خانم همسر کسروى مىباشد و همسر كسروى به شوهرش اظهار داشت كه من قصد دارم از تو جدا شوم و علماء برایم پیغام دادند كه نیازى به اجراء طلاق ندارم كسروى گفت اگر در صدد ازدواج برآیم در بین یاران خود دختران قشنگ و تحصیل كرده مىباشند كه حاضرند به زوجیت من درآیند اگر تو قادرى از فرزندان خود چشم بپوشى من حرفى ندارم، این بانو مخالف آراء شوهرش بود تا بار اول مرحوم نواب صفوى در خیابان حشمت الدوله درصدد كشتن كسروى برآمد كسروى مجروح شد و در بیمارستان بسترى گردید، همسر وى به شوهرش و آراء وى دل نهاد و مقالهاى در این باب نوشت كه منتشر شد : « كسروى پیراهن براى تعویض نداشت» .
كسروى در رساله «حافظ چه مىگوید» درصفحه 4 نوشته است : [ شاعران در ایران در غزل سازى بیش از هر چیز به قافیه اهمیت مىدهند.
شاعرى مىخواهد غزلى گوید كلمه هایى كه به كار قافیه مىخورد جسته و یافته و فهرست وار زیر هم یا پهلوى هم مىنویسد مثلاً كس، بس، عدس، نفس، پس، مگس، هوس، خس، فرس و سپس به هریكى جمله هایى اندیشیده شعرى پدید مىآورد و بدین سان غزلى مىسازد].
نحوه سرودن اشعار را كسروى به زعم خود فاش ساخته است.
كسروى حافظ را خراباتى ِ مفتخوار و جبرى و میخوار معرفى كرده است .
نقل از داعیان پیامبری و خدایی چاپ دوم – تهران – نشر آفرینش – سال 1399 خورشیدی – ویرایش و حواشی از مسعود رضا مدرسی چهاردهی
[1] . دواوین = جمع دیوان.
[2] . ورجاوند بنیاد = کتاب «ورجاوند بنیاد» از احمد کسروی . این کتاب بنیاد پاکدینی است.
[3] . اینکه خود را کامل تر می دانند از آنروست که پیام آوری فرشته و موجودی برتر که از آسمان می آید را باور نمی کند لذا گمان می کند کامل تر است. (م.رضا)
[4] . علامه محمد قزوینی تولد 1294 هـ . ق وفات 28رجب 1368 هـ . ق.
[5] . مبدع = ابداع کننده.
[6] . محمد علی فروغی = ملقب به ذکاء الملک ، دولتمرد ، پژوهشگر ، مترجم و مؤسس فرهنگستان ایران (تهران 1256- 1321ش).(نقل از دانشنامه دانش گستر ج 11 ص 769).
[7] . ابرام = پافشاری کردن.
[8] . صباحت = زیبایی.