Info@razdar.com
شماره مقاله 795
آرا و نظريات حبيب الله نوبخت
حبيب الله نوبخت كه از دانشمندان بنام اين كشور بوده و تفسيرى بر قرآن مجيد به نام ” ديوان دين ” نگاشت (در دو جلد كه در يك مجلد انتشار يافت) و فرزند دانشمند ايشان آقاى دانش نوبخت آن را به اين ناچيز عنايت فرموده كه زيب بخش كتابخانه شخصى اين بيمقدار گرديد و از ابراز مرحمت اين فرزانه ارجمند سپاسگزار مى باشد.
نوبخت در تفسير خود به سبك بديعى وارد بحث شده و ريشه لغات قرآن را در چند زبان مورد بحث قرار داده اند و براى كسانى كه درعلم تفسير تتبع مى نمايند خواندن آن ضرورى است اينك مختصرى از آراء ايشان را از نظر خوانندگان ارجمند مى گذراند.
در صفحه 7 نوشته شده است :
« شارع اسلام پس از پيغمبرى براى مسلمانان از هر قوم و نژادى كلمه ” الله ” را برگزيده است كه واضع آن قرآن است و پيش از پيغمبرى محمد معدودى كه خداپرست بودند آفريننده را (اله) ناميده اند كه با زبان تورات و انجيل – ايلو – است و پيش از – اله – در محيط عرب نشين و يثرب و حجاز كلمه – لاة – را مى شناختند كه نام بت بزرگ كعبه بوده است بتى كه پيغمبر آن را بشكست و نامش را هم برانداخت.
در صفحه 15 نوشته است:
كهيعص ،كاف اشاره به كافيا زعيم كـَهَنه يهود – و الهاء اشاره به هيروديس حاكم يهودى جليله – و الياء اشاره به يحيى (ع) و العين اشاره به عيسى (ع) و الصاد اشاره به صليب است.
در صفحه 184:
امام فخرالدين رازى (جن) را با روح و ملك را با (نفس) تعريف كرده است كه روح بشر اگر مصدر خير و نيكى است چون كالبد تهى كند (جن) ناميده است و اگر عامل شر و مصدر شرارت است چون از جسم بيرون شود با لغت (شيطان) موسوم گردد.
نوبخت مانند سيد احمد خان هندى در بعضى از موارد به آراء فخر رازى استناد جسته است.
صفحه 185:
ملائكه ارواحى كه وجودشان عامل خير و نيكى بوده است.
صفحه 186:
كسانى كه لغت ” پرى ” را به مفهوم جن پنداشته اند گمانشان بر خطا رفته است و ابونواس[1] شاعر كه لفظ جن را به مفهوم پرى به كار برده است نيز به خطا گرفته است زيرا (پرى) و (فرى) و (فره) و (فره هشتا) (فرشته) نفوس آسمانى هستند يعنى ملائكه و اين معنى از ساختمان لغت و رگ و ريشه ان نيز پيدا و هويداست.
صفحه 196
و كلمه عفريت در قرآن و آيه ” قال عفريت من الجن ” يعنى آفريده از ديوان ” وحشيان ” و دور نيست كه لفظ آن نيز معرب (آفريته) باشند كه با فارسى به معناى آفريده است.
صفحه 201 :
وجود لغات خارجى در قرآن نه تنها به اين جهت است كه زبان عرب به كلى فاقد چنين لغاتى است.
به جاى ” مضئى ” كه عربى است كلمه (درى) را آورده است كه فارسى است يا به عقيده سيوطى[2] حبشى يا قبطى است.
به جاى « بحر» كه عربى است «يم» نهاده شده است كه فارسى است يا سريانى.
به جاى « نهر» كه عربى است «سرى» گفته است كه لغتى خارجى است.
به جاي « حنطه » كلمه فوم را نهاده است كه عبري است .
به جاى ميزان كه عربى است قسطاس گفته است كه فارسى است يا رومى است.
به جاى طريق صراط گفته ا ست كه فارسى است.
صفحه 209: مفسرين را در تفسير و تأويل اين آيه ” و الطور و سينين و هذالبلد الامين ” اختلاف است و آنچه محدثين و فقها گفته اند اين است كه مقصود از كلمه بلد شهرستان مكه است و آنچه عرفا و متصوفين آورده اند اين است كه خداوند روح و قلب را با كلمه بلد تعبير فرموده است.
صفحه 255: آيه (اولى باش شديد) يعنى دلاوران سخت بازو بر طبق تفسير عامه و خاصه صفت ايرانيان است و پيغمبر نيز ايرانيان را سرآمد ملل سائره شمرد و امام ما على بن الحسين (ع) را (ابن الخيرتين) لقب داده بودند يعنى داراى خون ايرانى و پيغمبر و به اين لقب افتخار مىكرد و در جامعه عرب ممتاز بود.
صفحه 389 : ن و القلم ، ن به معناى ماهى است مطلقاً و دور نيست كه اين معنا را از زبان فينيگ[3]ها گرفته باشند و كلمه (نى) نيز با زبان يونانى به معناى نوعى از ماهى است و بعضى ديگر گفته اند ن به معناى حوت است و حوت نام آن ماهى بزرگى بوده است كه يونس پيغمبر اسرائيلى يا غير اسرائيلى را بلعيد و گروهى ديگر «ن» را نام آن ماهى پنداشته اند كه بر طبق عقايد يهود گاوى كه زمين را بر شاخ خود دارد بر پشت او قرار گرفته است و جماعتى ديگر از مفسرين (ن) را به معناى دوات دانسته اند.
صفحه 391 :
علماى لغت بيش از چهارصد نام عربى براى شتر و بچه شتر ضبط كرده اند ولى براى مفهوم قلم يا كاغذ يا امثال آنها حتى يك لغت هم نبوده است.
«ن» مخفف نى است و ديگرى لغت يونانى است به صورت (القلم) كه معرب لفظ (كالام) يا معرب كلمه (كالاموس) است كه لاتينى و رومى است و اين دو لغت كه از دو ملت مشتهر[4] به فرهنگ و تمدن ياد شده اند و قرآن مجيد با ذكر اين دو نام سياق سخن را از ايراد ذكر نامهاى اين ابزار بى نياز ديده است.
صفحه 428 : طس ، طه سين بكسر ط و سين بفتح تاء و طاس بدون نون ولى قرائت اكثريت بگويند « طاسين » است بنابراين لفظ «طس» مختصر كلمه طور سينا است.
در حاشيه صفحه 430 :
سليمان معرب از ولمان عبرى است كه احياناً به صورت سلمان و سلام و سلامان نيز تحريف شده است.
صفحه 431 :
هدهد اولاً با كلمه الطير خوانده شده است كه بر عكس آيات سابق اسم نوع است و حرف ط از كلمه طس مختصر آن است چنانچه حرف سين مختصر نام سين است.
و در حكايت سليمان و شهر سبا كه پايتخت يمن بوده است ط نيز منحوت طير است (س) مختصر و منحوت كلمه (سبا) طس عنوان سوره به اين نحو است كه ط اشارت به طور سينا و سين اشارت است به سليمان و هم به (سبا) عنوان مذكور جامع اين حكايت تاريخى و اخلاقى و عشقى و جغرافيائى است.
صفحه 432 : طسم ، قوم بنى اسرائيل پس از سالها بيابانگردى در جنوب و شمال فلسطين گرد آمدند و با قيادت[5] جوانى زيبا كه رامشگر بود و مورد توجه بود حكومتى يافتند.
در آن سرزمين گروهى مى زيند كه نامشان گوليات يا گوسياد بود و سركرده آنها با همين نام گولياد معروف بود و چون منقرض شدند تا امروز معلوم نشده است كه نژاد ايشان آريائى بوده است زيرا به طور محقق سامى نبودند سركرده اين قوم در قرآن با كلمه ” جالوت ” تعبير شده است كه طبعاً معرب گوليات است.
اين جوان رامشگر كه نامش داوود بود بنى اسرائيل را جمع كرد و با گوليات جنگيد و يهوديها با فريب بر وى دست يافتند و چيره شدند و پس از داوود سليمان بر امارت فلسطين نشست و با رفتن سليمان اين گروه باز هم پراكنده شدند و به دوازده فرقه منقسم گرديدند و هر فرقه را سبط ناميدند و همه را اسباط خواندند و در اثر تاختن فرمانده قواى آريائى كه نامش نوبخت نوذر بود پراكنده گرديدند نوبخت نوذر را عرب با بخت النصر معرب كردهاند و اغلب مورخين او را از مردم كلده يا بابلى دانسته اند.
دو سبط از اسباط مذكور به مصر مهاجرت كردند كه بعداً با كلمه يهود ناميده شدند.
صفحه 434 : و موسى پيغمبر يهودى از يكى از ان دو سبط مهاجر بود و دعوتش نخست در ميان يهود نشر يافته و از آن پس با بنى اسرائيل.
صفحه 439 : طسم يعنى طا و سين و ميم
ط مختصر كلمه (طبه) پايتخت فرعون است. و (س) مختصر كلمه سيتى كه نام پسر منفطاع و همزاد موسى بوده است. سيتى نامى است عربى و معرب زانوى آخرين فرعون سلسله پانزدهم است.
” م ” درين حكايت مختصر نام موسى است كه اين قصه بر گرد او دور مى زند.
صفحه 445 :
در باره سحر مقولاتى بسيار آورده اند و آنچه در باب سحر و ساحرى آورده اند بيشتر از يهود و طوائف سامى است.
صفحه 448 :
يسن و القرآن الحكيم در حاشيه همين صفحه نوشته شده است.
اين كلمه را برخلاف (طس) كه دو حرفى است بايد با نون در آخر نوشته هر چند كه رسم الخط قرآن بدون اظهار نون است.
صفحه 449 :
علماى لغت كلمه ” يس ” را لغتى خارجى دانسته اند بعضى حبشى و برخى سوريانى و گروهى هم با زبان طائفتى از طوايف عرب به معناى انسان پنداشته اند و مفسرين نيز گفته اند كه يس به معناى آقا يا به معناى انسان يا نامى از نامهاى پيغمبر است و بر اينگونه معنا كرده اند كه اى محمد يا اى آقا قسم به قرآن حكيم كه تو پيغمبر هستى.
صفحه 450 :
كلمه ” يس ” كه در آغاز اين سوره است نام كتاب زردشت است و على التحقيق آنچه از زردشت پيغمبر تا اين عصر بازمانده است فقط كتاب «يسنا» است كه از عصر قرن سوم ايران يعنى از دوره ساسانى بكار رسيده است.
صفحه 451 :
يسنا و قرآن هر دو مشعراند بر يگانگى و اتحاد اين مفاهيم، قرآن را با يسنا و يسنا را با قرآن وجه نسبت و قرابت است.» در اينجا نقل سخنان ايشان به پايان مي رسد.
نوبخت در تفسير ” ديوان دين ” ضمن اقرار به قبولى ديانت اسلام و اظهار دلبستگى و علاقه و ايمان به خاندان عترت (ع) و وطن پرستى زايد الوصف وى و تمايل به حد افراط برترى نژاد آريايي به چشم مي خورد ، ضمن اينكه اذعان به مراتب دانشى او داشته گويا براى جلب افكار اين سرزمين و ترويج افكار زرتشت كتاب يسنا را با قرآن و در نتيجه پيغمبر اسلام را با زرتشت مقايسه و در يك مرتبت شناخته است.
اگر نوبخت آراء خود را به عنوان دريافتهاى علمى و كاوشها در تفاسير ارائه داده و منتشر مى ساخت تحت عنوان يك نظريه علمى و تحقيقى مىبايست مطمح نظر قرار مىگرفته و دنباله كار را محققين دنبال مىكردند.
اما چون تعصب ملى و نژادى موجب تدوين كتاب شود كه براى جمع آورى مباحث آن اين همه رنج بر خود هموار ساخته است جاى تأسف است.
***
نورالدین چهاردهی
بر گرفته از کتاب وهابیت و ریشه های آن نشر آفرینش سال 1394 تهران چاپ دوم به تصحیح و ویرایش مسعود رضا مدرسی چهاردهی
[1] . حسن بن هاني بن عبدالاول بن الصباح الحکمي الفارسي الاهوازي شاعر مشهور. جد او از موالي جراح بن عبدالله حکمي والي خراسانست و اينکه در نسبت او را حکمي گويند بدين مناسبت است. شناخته شده به ابونواس اهوازی. «فرهنگ دهخدا».
[2] . سیوطی : عبدالرحمن ابي بکر ملقب به جلال الدين ‚ اديب ‚ حافظ‚ مورخ و از اجله علماي اسلامي است . به سال 849 ھ . ق . در قاهره متولد شد و در آنجا نشو و نما يافت و به تحصيل پرداخت و در هيأت ‚ تفسير‚ حديث ‚ فقه ‚ نحو‚ معاني و بيان ‚ بديع و لغت تبحر يافت ‚ سپس به بلاد شام ‚ حجاز‚ يمن ‚ هند و مغرب سفر کرد و آخرالامر به قاهره بازگشت و به سال 911 ھ . ق . در همانجا درگذشت . وي را در محلي بنام قوچون خارج باب العراقة دفن کردند. بيش از پانصد تأليف به وي نسبت داده اند «فرهنگ دهخدا».
[3] فنیکی = شهرکي است از حدود مکران با خواسته بسيار‚ و به دريا نزديک است و بر کران بيابان نهاده . .فینک = کرانه زنخ ‚ يا بسوي عنفقة‚ يا فراهم آمدنگاه هر دو زنخ . || استخوان کله که منتهاي ستردن موي سر است . (از منتهي الارب ) (از اقرب الموارد). یا فینیقی ها که مخترع خط بوده اند.
[4] مشتهر = معروف و مشهور.
[5] قیادت = رهبری.