Info@razdar.com
شماره مقاله 800
هم چنان كه در ديگر آثارم عرضه داشته ام مستشرقين بزرگ به واسطه مدارك بسيار كه از شرق بالاخص از ايران به ثمن بخس خريدارى شده و يا به لطائف الحيل تهيه كرده اند به راحتى قادر به تدوين اثرى شده و به فارسى برگردانده اند و عده اي به واسطه غرب زدگى كليه گفتار مستشرقين را وحى مُنزل دانسته و به بام فلك رسانند و نظريات آنان چون در استخدام صهيونيست ها بوده اعتماد را نشايد و چون در علوم عقيدتى شرق تلمذ نكرده و على العميا سخن رانده اند اغلب خلاف حقيقت را به زبان خامه جارى ساخته اند و از باب اين كه خود را صاحب نظر مى پندارند در مطاوى گفتار خود مدارك و اسناد و مآخذ را ارائه نداده اند لذا براى رفع نيازمنديها مى بايست دانشمندان ما نُسَخ ِ خطى در كتابخانه هاى غرب را به حليه طبع در آورند تا پس از مدتها رنج تحقيق را بر خود هموار ساختن بى نياز از فضلاى غرب شويم.
پطروشوفسكي[1] در اثر خود به نام «اسلام در ايران»[2] كه به همت كريم كشاورز ترجمه گرديده فصلى مشبع در باره تاريخ خوارج به رشته تحرير آورده كه مطالب آن در ديگر كتب به چشم نخورده لذا اين ذره نادار ملخص[3] آن را نقل مى كند.
در صفحه 57 گفته است:
«هم زمان با قيام شيعيان نهضت شورشى نيرومندترى از طرف خوارج وقوع يافت.
در صفوف قيام كنندگان بدويان فقير و كشاورزان و پيشه وران اعم از عرب و موالى يعنى ايرانيان اسلام آورده و هم چنين بردگان فرارى از اقوام گوناگون وجود داشتند ولى پيش از آنكه از اين نهضت گفتگو كنيم در باره معتقدات خارجيان كه در آخر قرن اول هجرى (قرن هفتم ميلادى) به طور كلى تكوين يافته بود صحبت مى داريم .
در صفحه 58 نوشته است:
خارجيان عقيده داشتهاند كه امام خليفه نبايد از قبيله قريش انتخاب شود اگر غلام حبشى باشد مىتوان انتخاب كرد و براى خليفه قديس مآبى قائل نبودند و مى گفتند كه خليفه را مى توان بركنار نهاد.
خليفه مجرى امر جماعت بايستى باشد.
دو خليفه ابوبكر و عمر را خليفه قانونى مى دانستند.
خلفاى اموى و عباسى و خلافت موروثى علويان را قبول نداشتند.
در صفحه 59 بيان داشته است:
برده چون اسلام پذيرفت بايد آزاد شود.
نهضت خوارج از قرن اول تا سوم هجرى متكى به عامه ناس بود.
پيشوايان چون امويان از قرآن سرپيچى كرده كافر و مرتد شده با ايشان بايد جهاد كرد.
در صفحه 60 اظهار داشته است:
«ازرقيان»[4] از ديگر فِرَق سر سخت تر بودند بانى اين فرقه «نافع بن ازرق» است كه فرزند آهنگرى يونانى بود كه اعراب پدر وى را اسير كرده و زآن پس آزادش كرده بودند.
وى مى گفت در جنگ با دشمنان دين نه تنها كشتن مردان بلكه قتل زنان و كودكان نيز جايز است.
زنان نيز در جنگها شركت مى جستند.
عبيدالله بن زياد فرمان داد نعشهاى زنان را لخت كرده و برهنه در عرصه كارزار باقى گذارند.
در صفحه 61 گفته است:
فرقه ایاضيه[5] ازعبيدالله بن اياض است.
در عراق عليه عبدالملك خليفه اموى و عبدالله بن زبير و شيعيان طى سيزده سال جنگيده اند.
نافع بن ازرق در طى نبرد خونينى كه نزديك دولاب بر رود كارون درگرفت كشته شد . در قرن دوم هجرى سيستان كانون عمده خوارج ايران بود.
از ديگر سو در كتاب «نُه گفتار در تاريخ ايران»[6] اثر على اصغر حكمت[7] در صفحه 132 آمده است :
فرقه خوارج بعد از پيغمبر در نتيجه اختلاف مسلمانان بر سر مسئله خلافت به وجود آمدند ايشان بر آن مبدأ و قاعده رفتند كه هر كس از امت محمد كه اجماع مسلمانان او را به خلافت انتخاب كنند مى تواند جانشين رسول خدا شود خواه سيدى قريشى و خواه غلامى حبشى باشد در بعضى مسائل كلامى ديگر نيز عقيده ايشان با اهل سنت و جماعت متباين است مثلاً در موضوع معاصى كبيره برآنند كه مرتكب ذنب[8] بزرگ از دائره ايمان و اسلام خارج مىشود و گفتند ايمان اگر با عمل قرين نباشد مقبول نيست در ابتداى عصر خلافت امويان اين فرقه بسط و انتشارى زياد داشتند و با قيام مسلح خود غالباً اسباب زحمت خلفای اموى را فراهم مى كردند ليكن در زمان بنى عباس[9] ، به وسعت دائره شرقى عربستان گرديد .در اين زمان دو فرقه كوچك از ايشان به نام «اباضيه» و «ازارقه» هنوز در سواحل عمان و خليج فارس و شمال افريقا باقى مانده اند كه معتقد به (مدح شيخين) يعنى ابوبكر و عمر و قدح صهرين يعنى عثمان و على هستند صهر به معناى داماد است.
***
حنبلى ها
پطروشفسكى در صفحه 149 نوشته است : «مؤسس مذهب حنبلى امام احمد بن حنبل متوفى به سال 241 هجرى محدث بوده است.
شاگردان وى نظرهاى او را مدون ساختند اما نظرهاى دينى و فقهى وى از دايره حديث تجاوز نمى كرد.
ابن حنبل در بغداد مى زيسته و دروس امام شافعى را استماع كرده است.
حنبليان نخست فقط به قرآن و احاديث متكى بودند فقط پس از مرور زمان قياس و اجماع را جايز مى شمردند كوچكترين تجلى آزادى عقيده را در مسائل دينى جايز نمى شمارند.
در فاصله قرنهاى چهارم و هشتم هجرى در سراسر جهان اسلام بسيار بودند و در ايران نيز زياد بودند.
در آستانه قرن هفتم و هشتم هجرى تقى الدين احمد بن تيميه فقيه نامى حنبلى متوفى به سال 729 هجرى با تعصب مفرطى عليه هر گونه بدعتى قيام كرد.
اكنون چند محفل كوچك حنبلى در قاهره و سوريه و نجد و حجاز وجود دارند.
بر پايه مذهب حنبلى و تأليفات ابن تيميه در سرزمين نجد در قرن دوازدهم هجرى فرقه وهابيه تكوين يافت».
نگارنده اين سطور براى روشن شدن اذهان خوانندگان ناچار شدم كه آراء دانشمندانى كه در باب خوارج مطالبى گفته اند و هر يك گوشه اى از پرده وهابيت را به يك سو افكنده اند نقل كنم.
سرچشمه مسلك وهابيت از ابن تيميه و حنبليان و خوارج بوده لذا گفتار هر يك كه به نظر اين بى مقدار در خور نقل بوده بيان داشته است و چون سر منزل اصل عقيدت وهابيان مكتب خوارج بوده در اين باب مبسوط تر سخن رفته تا خواننده فشرده اين مسالك را دريافته و بى نياز از مراجعه به ديگر كتب باشد.
***
براى روشن شدن اذهان خوانندگان گرانمايه كه اين بى مقدار را به هم بزمى پذيرفته و با غور و امعان نظر به صحايف اين كتاب مرور مى فرمايند عرضه مى دارد كه بناى اين ذره نادار در آثار خود بر ايجاز و اختصار است و از اينكه تا كنون چند بار در باره خوارج به استناد مآخذ معتبر اقوال آنان را بيان داشته است آن بود كه ريشه و عقايد ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب گفتار خوارج بود و سرچشمه اظهارات وهابيه عربستان و قتل و غارت فظيع و فجيع آنان به عينه همان سخنان و آمال خوارج است و در ثانى علت اساسى قيام حضرت على (ع) و جنگ نهروان بر ما روشن مى گردد و بر سخنان بى اساس مخالفين و ناصبيان[10] خط بطلان كشيده مىشود.
اخيراً مردوخ در كردستان دست به تدوين كتب و رساله هائى زد و چند رساله از وى ديدم كه عناد و دشمنى وى را با مولاى متقيان (ع) آشكار مى ساخت متاسفانه چون كتب وى اينك در دسترسم نبوده به حافظه ام تكيه نكرده با وجودى كه حافظه اى قوى داشته و از دوران شيرخوارگى خود در سفر از عتبات عاليات به ايران (به همراه خانواده) خاطره اى دارم. اما چون بدون ذكر مأخذ نقل اقوال مستند نبوده و انتظار باور از خواننده نتوان داشت سخن را كوتاه مى نمايد و مكاتبه اى با مردوخ كرده و نامه اى به خط خود در چند صفحه نگاشته و يك قطعه عكس خود را برايم فرستاده كه به تناسب موضوع اگر عمر كفاف كند در يكى از آثار خود با ابراز نظريه در باره اش نقل خواهد كرد.
و اينك به يك نكته اساسى اشاره مى كند كه هر عقيده و مسلك و مشربى وطنى خاص دارد و براى دريافت واقعى آن مفهوم مىبايست سرچشمه آن را جست و نظريات پيروان آگاه آن مطلب را كماهو حقه آشنا شد تا بتوان به كنه آن راه يافت .
بدين منوال براى آگهى تامه از مكتب وهابيه مى بايست مسالك و فِرَق متباعدۀ متباغضه خوارج را كه اغلب فرق با هم به مخاصمت برخاسته و به نام خدا و ديانت دست به كشتار وحشيانه زدند و از انجام هر گونه جنايتى باز نايستادند مورد توجه قرار داد.
نورالدین چهاردهی
بر گرفته از کتاب وهابیت و ریشه های آن نشر آفرینش سال 1394 تهران چاپ دوم به تصحیح و ویرایش مسعود رضا مدرسی چهاردهی
[1] پطروشفسکی : ایلیاپاولوویچ خاور شناس روس تولد :1277 ش /1898م در شهر کیف.
[2] کتاب اسلام در ایران اثر ایلیاپاولوویچ با ترجمه کریم کشاورز تهران نشر پیام 1350 به شماره 1350 5 الف 6 پ BP15/4/ کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.
[3] . ملخص = خلاصه شده – مختصر شده.
[4] ازرقیان :ازرقیه : نام فرقه اي از خوارج اصحاب نافع بن ازرق . ج ازرقي . منسوب بازرق . و ايشان قومي از خوارج حروري از اصحاب ابي راشد نافع بن ازرق بودند. (مفاتيح العلوم ). گروهي از خوارج و از ياران نافع بن الازرق مي باشند امير مومنان را در مسئله تحکيم کافر شناخته اند.«لغتنامه دهخدا».
[5] اباضیه : فرقه اي از خوارج منسوب به عبدالله بن اباض و آنان مخالفين خود را از اهل قبله کافر شمرند و گويند مرتکب کبيره موحد است لکن مومن نيست ‚ و حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام و بيشتر صحابه را کافر خوانند.«لغتنامه دهخدا».
[6] کتاب نه گفتار در تاریخ ایران انتشارات دانشگاه شیراز از علی اصغر حکمت به شماره ثبت 53794 و 54795 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران.
[7] علی اصغر حکمت 🙁 1359-1271 شمسی) سیاستمدار ادیب شاعر نویسنده و مترجم معاصر ایرانی .عهده دار مقام وزارت نخستین رییس دانشگاه تهران و بینان گذار کتابخانه ملی ایران و بنیان گذار نشریه فروغ تربیت .«دانشنامه آزاد ويكي پديا)
[8] ذنب = گناه – خطا.
[9] بنی عباس (آل عباس ) نام بطني از بني هاشم از نژاد عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف ‚ عم پيغمبر خاتم (ص). اين نام گاهي بر خلفاي عباسي که پس از بني اميه خلافت يافتند اطلاق مي شود. خلفاي عباسي از سال 132 تا 656 ھ .ق . خلافت داشته اند.«لغتنامه دهخدا».
[10]. کسي که دشمن مي دارد علي بن ابي طالب عليه السلام را. (ناظم الاطباء).