Info@razdar.com
شماره مقاله 503
چون آن وقت پول كم بود كه تاجر صد توماندار مانند ميليونر حالا بود ،در نجف گر چه (صد تومانى) معروف است و هر كه يك تومان اندوخته بود شادىها مى نمود لذا گندم اگر خروارش بيش از يك تومان مى شد وحشت مى كردند در قحطى سنه 1288 گندم بيست تا بيست و پنج تومان شد و سه ماه زمستان طول كشيد هزاران نفوس از گرسنگى مردند ،نگارنده ده ساله بود و در بهار فراوانى شد بار گندم رسيد به يك تومان تا آنكه در سنه 1350 به تهران آمد ،ديد گندم خروارى سه تومان است و آن يك من تبريز سيصد دينار و گوشت چاركى سيصد دينار ،ترسيد كه مبادا مقدمه گرانى باشد چون كه در قزوين آن وقت نان و گوشت دويست دينار بود و همه چيز مناسب نان و گوشت بود مثلاً برنج خروارى پنج تومان و روغن خروارى بيست و پنج تومان بود (كه حالا دويست تومان است).
مثلاً كسى كاروانسرايى كوچك و قدرى مخروبه داشت فروخت به بيست و پنج قران و براى پسرش عروسى سنگين راه انداخت .
و قند خروارى بيست تومان بود زيرا روس كه قاهرترين دول بود براى ترويج تجارتش همه چيز را به درجه ارزان كرده بود كه در ايران قند و شكر و پارچه و شكستنى و خرازى ارزانتر از بلاد روسيه نبود و در عوض برنج و لبوب خشك بار در ايران را به ارزانى مىبرد .
تا آنكه پولتيك روس و غيره اقتضاء كرد كه پول را در ايران خوار كند و از عظمت بيندازد و مردم را عادى به خرج گزاف و فاخر به پر خرجى نمايد (چنانكه تفاخر ايران به قناعت و كم خرجى و صرفه جويى بود) و متدرجاً كردند آنچه را كه هلاك ايرانى در آن بود به قسمى كه هنوز هزار يك ايرانى نفهميدهاند كه دچار چه غوافل هستند و انتظار چه رذائل دارند چون كه به تدريج شد عادت كردند و بعض دانايان با آنها ساختند و نادانان را و خود را نيز به چاه ويل انداختند و اكنون جز كشيدن بار و گزيدن مار نه چاره دارند نه كار تا زمان فوت ناصرالدين شاه نان يك من هفتصد دينار و خروارى هفت تومان بود و پس از فوتش شد يك قران پول سياه يعنى هر پانزده من نان يك تومان و روز افزون بود تاكنون كه دو قران است خروارى بيست تومان .
پنجاه سال پيش از اين مزد حمام يك شاهى، عمله روزى هفت شاهى و هر سه نفر يك قران بود و بناء ماهر روزى يك قران تا سى شاهى بود و با همين معاش يك خانواده تأمين مىشد و عجب آنكه حالا عمله 4 قران و بناء 12 قران است و معاش تامين نمىشود.
همانا در اثر خرج گزاف بيهوده تزريقى است نه طبيعى، و عجبتر آنكه گرانى اجناس و گزافى خرج سبب ارزانى شرف و قوميت و دين و وطن شده كه سابقاً هر يك از اين چهار متاع به بهائى گران خريدار داشت و فروشنده كم بود و همان كم هم به پنهانى بود و ياراى علنى شدن نبود.
و اينك به ارزانى و علنى فروشنده بسيار بلكه اعلانها منتشر مىكند و خريدار خوددارى مىنمايد، زيرا مقصود خريدار بالمضاعف حاصل است و مىداند كه در اثر خوددارى به مفت هم خواهد رسيد.
اما عين پول نگارنده سه قسم پول ديد:
1. سكه نقره پنج شاهى و ده شاهى و يك قران بود و بيشتر نبود و قرانها ناصاف بود و اغلب در زير پتك تركيده و در همه شهرها ضراب خانه بود به حكم دولت و نام شهر با لقب شهر كه مخترع صفويه است در سكه بود، مثلاً (دارالعلم شيراز، دارالعباد يزد، دارالامان كرمان، دارالمومنين كاشان، دارالمرز رشت و سه شهر را دارالسلطنه مىنوشتند، قزوين و اسپهان و تبريز براى آنكه پايتخت صفويه تا سنه هزار هجرى قمرى در قزوين بود و شاه عباس اول از قزاونه رنجيد و آمد به اسپهان. و پول خورده از 12 دينارى بود تا بيست و پنج دينارى كه يك پول و نيم پول مىگفتند كه چهل پول يا 80 نيم پول يك قران بود و در خراسان شش دينارى هم بود كه هر 160 دانهاش يك قران بود و همه مس بود و يك مثقال بود و نيم و ربع و سكه هر شهر جدا بود اما مانند قران همه در همه جا رواج بود و آن را پول سياه مىناميدند براى آنكه مس بود مقابل سفيد و زرد (طلا) و يك قران پول سياه چهل مثقال وزن داشت و اغلب معاملات جزيى به پول سياه بود و قران كم ديده مىشد و طلا نادرتر و بعضى اگر هم مىديدند نمىشناختند و منحصر به اشرفى و نيم و ربع اشرفى بود يعنى يك تومان و پنج قران و دو قران و نيم و بندرت امپريال (طلا مسكوك روس) ديده مىشد مجهول القيمت مانند جنس كه هر روز نرخى داشت.
2. آنكه قرانها قدرى صاف و مستدير و كم وزن و كم عيار شد و قران نو ناميده شد و اشرفى بيش از يك تومان شد و گاهى تا 15 قران مىرسيد و پول سياه به حال خود بود و باز در هر شهر ضراب خانه بود. در يك كاروانسراى تجارتى و جمعى عملجات داشت كه آنها را ضرابى مىناميدند.
3. آنكه همه ضراب خانهها موقوف و منحصر شد به تهران و آن هم داده شد به آقا ابراهيم امينالسلطان كه اول آبدار ناصرالدين شاه بود و ترقى كرده به نام و كام رسيد و اولادش تا سى سال ايران را اشغال نمودند، پس قرانها چرخى و منگنه شد زنجير دار و 2 و 5 قرانى هم پيدا شد و پنج شاهى و ده شاهى و 4 شاهى كه شاهى سفيد مىناميدند اختراع ناصرالدين شاه بود يعنى يك شاهى من سه برابر يك شاهى صفويه چونكه شاهى اختراع صفويه بود يعنى دو پول رعيت يك پول شاه است پس شاه عباس اختراع (عباسى) كرد يعنى هشت پول رعيت يك پول من است براى بلند نظرى من .و پول سياه را هم مس چرخى كردند و دو پولى و چهار پولى هم سكه زدند و نيم پولى نيز كه حالا همان نيم پولى را در مشهد جندك مىنامند و بيشتر ربع پول را جندك مىنامند و در اواخر ناصرالدين شاه به سببهاى خارجى اين پول سياه بىاعتبار شد كه هر 15 قران پول سياه به جاى يك تومان قران سفيد شد و نرخ پول حمام و واگون و خورده خريدها كه رسماً با پول سياه مىشد دو برابر گران شد و تاكنون هم به همان گرانى مانده و ضررى است كه تحميل بر توده شد.
پس پول سياه به كلى منسوخ و نيكل ساخته خارجه آمد و رواج شد كه هنوز هم هست و خسارت بسيارى بر امينالضرب و ساير دارندگان پول سياه رسيد و نفع بزرگ مستمر به خارجه صاحبان نيكل عايد شد و مىشود و حالا ايرانى انتظار يك تغيير اساسى بزرگى را در موضوع پول دارد كه هم اسم قران و تومان عوض شود و هم جنس و زن مسكوك مطلقاً از نيكل و نقره و طلا و اميد دارد كه اين تغيير آينده با يك قانون عادلانه باشد كه ضرر به توده نرسد. نگارنده در اينجا اسكناس را يكى از تغييرها نشمرده، زيرا آن از اقسام پول نيست براى آنكه سكه دولت متبوعه ايران نيست، بلكه معاملهاى است كه دولت با كمپانى اتباع خارجه نموده تا تسهيل بروات شود و كار راه افتد پس اسكناس برات معتبر عمومى است نه پول لذا مىتوان گفت كه اگر مديون اسكناس به دائن بدهد از عهده بر نيامده مگر آنكه داين پس از گرفتن اسكناس تصريح به برائت ذمه مديون نمايد و عهده خود را از او پس بگيرد والا اگر هنوز اسكناس را داين خرج نكرده اسكناس از اعتبار بيفتد، مىتواند مطالبه طلب خود را از مديون نمايد و اگر خرج هم كرده باشد هر كسى كه آن اسكناس را در دست دارد مىتواند به عنوان (تعاقب ابدى) برگرداند به هر كه از او گرفته و تصريح قبول مبادله و برائت ذمه ننموده و اميدواريم كه اسكناس هم سكه ايران بشود.
جلد 1 کیوان نامه
عباس کیوان قزوینی