Info@razdar.com
شماره مقاله 521
یكى آنكه گوش ملكوتى یافته و همانجا واقف شده برتر نرفته و نام او گوش شده در محشر صفى بسته مى شود از اینها و بسیارند، این صف بزرگترین صفوف سالكان مقام یافته است و اول مقامى است كه سالك مى یابد و پستتر از آن مقامى نیست.
دوم علاوه بر گوش ملكوتى چشم ملكوتى هم یافته كه ملكوتى مجرّد را مى بیند و به هر چه از اجسام بنگرد صورت ملكوتى آن را هم مى بیند (آیا با صورت ظاهرى كه به چند قسم است یا بى صورت ظاهرى یا مركّب از هر دو كه صورت ثالثى مى شود) پس نام او چشم است و صف دوم است بالاتر از صف گوش و در عدد كمتر از آن.
سیم علاوه به هر دو دل ملكوتى هم یافته كه معانى غیبى را مى فهمد به سه درجه، فهم تنها – فهم با رأى دادن – فهم با اختراع كه خاتم است در هر عنوانى كه واقع شده باشد چونكه معانى غیبى در تحت هفت عنوان بزرگ اصلى است مانند شمس منظومه، كه هر یك داراى چند عنوان كوچك فرعى است مانند اقمار منظومه، پس نام او دل است و صفش بالاتر و عددش كمتر است چنانكه در هر دوره در هر یك از هفت عنوان یك آدم بیشتر نیست.
هر سالكى كه هنوز گوش ملكوتى نیافته علم ندارد جزء نادانها است، لاتقف نهى از بىعلمى است یعنى تو كه لیاقت گوش و چشم و دل دارى چرا باید نادان بمانى، پس مسئولیت این است كه چرا این سرمایه لیاقت را بكار نزدى و سود نبردى پس تو كه هنوز دانشى نیافتى، مباید در زمین با تكبّر راه روى و شادى كنى، تو كه بر زمین مسلّط نیستى زمین بر تو مسلّط است كه تو را مىبلعد كوهها از تو برترند كه بر سرت سایه مىگسترند.
زمین عالم اجسام است ملكوت اول عوالم جان است تا كسى گوش جان اقلّاً نیافته تسلّط بر تن خود و بر اجسام دیگر ندارد، و نباید سر برآرد یا در میان اجسام با شادى و تكبّر راه رود، باز چشم یافتگان حق دارند كه در میان گوش یافتگان با شادى و رعونت راه روند كه آنها در زیر پاى اینان مانند زمینند، و دل یافتگان حق شادى و خودنمائى میان چشم یافتگان كه زمین آنهایند دارند. پس سه صفت زمین است بالاى هم:
فى الأرض اینجا شامل هر یك است بتدریج، و نهى لاتمشِ متوجّه به سه صف گوش و چشم و دل است یك یك نه مجموع كه هر كسى مشمول این هر سه تواند شد بتدریج.
مرح هم سه قسم مىشود و هر یك مربوط به هر یك، در قرائت مشهور سیئه اضافه به ضمیر راجع به كلّ و فاعل كان است و مكروهاً خبرش و عند ظرف مكروها و مىشود كه ظرف سیئى باشد و ظرف مكروه (له) باشد كه محذوف است یعنى آنچه نزد خدا بد باشد مكروهِ خدا است (ناگوار) جبریه نفى كراهت از خدا كنند كه خدا كاره نیست و چیزى مكروهِ خدا نیست.
این از آنجا است كه حقیقه وجود قدوس است نه فعل نه صفت به او نسبت نتوان داد مگر در مراتب به تَبَعِ مراتب و این بلندتر مطلب عرفان است دخلى به دین و مذهب ندارد، جبریه مخلوط به هم كردهاند، معتزله هم در ردّ آنها به خطا افتادهاند، اصلاً وادى این سخن وادى دین و اعتقاد نیست، و غیر مشهور سیئةً به تا و نصب خوانده تا خبر كان و مكروهاً خبر دوم باشد پس همه را بد مىكند و قرائت مشهور بد و خوب مىكند.
تفسیر کیوان جلد 6 – آیت الله عباس کیوان قزوینی