Info@razdar.com
شماره مقاله 554
فريده 26
در معرفت اللّه
و آن معرفت اللّه كه به فكر توان یافت همین است كه دست قوىّ پنجه فكر انسانى از احتجاب صفات بشریه برآید و بگیرد یك یك از اشیاء را و سلّاخى آغازد. و لباس حیثیات را یك یك از بَرِ اشیاء بِكَند و تجرید تام نماید چنانكه جز وجود مطلق از آن شیئى باقى نماند و همچنین تمام را كه برهنه نمود مى بیند كه از همه همان باقى ماند كه از هر یكى تنها باقى مانده بود و مى فهمد كه قدرِ مشتركِ اشیاء همان وجودِ مطلقِ بى آلایش است ،زیرا آلایش ها همان حیثیات بود كه آنها را از پیكرِ آن شیئى كَند و به دُور انداخت و دید كه همه اشیاء یك پیكر داشتند و این است معنىِ توحیدُ الكَثَرات و معنىِ یكى بودنِ وجود كه آلایش ها را یكى دانستن كفر است و پیكرِ عالم را در اصل و اساس یكى دانستن عین معرفت اللّه است و بدونِ این رَویه خدا شناخته نمى شود و بعد از اِعمالِ این رویه مى تواند خدا را در هر شیئى به بیند و بشناسد كه این همان خدا است كه در شیئى دیگر و همه اشیاء است و تطبیق نماید معلومِ بالشّخص را به معلومِ كلّىِ بالاجمال و روحِ معرفت همین تطبیق است كه قابلِ صواب و خطاء و شدّت و ضعف و ظهور و خفاء است و مَوردِ تفاضُل است كه عارف و اَعرَف گفته مى شود به تفاوتِ درجات و جمله معروفه اَعرَفكُم بِنَفسهِ اَعَرفكُم بِرَبّهِ .
اشاره به آن است كه این گونه سلخ و تجرید درباره وجودِ خودِ عارف دشوارتر است از سایرِ اشیاء و ممكن است كه شخص به دستِ قواىِ فكریه سلخِ همه اشیاء بِكُند و سلخِ خود را كاملاً نتواند ؛لذا حالتِ انسلاخ را كه ذُو دَرَجات است از صفاتِ پیمبران مى شمارند و در آن حالِ انسلاخ اگر آن پیمبر سخنى بشنود آن كلامِ خدا است و قرآنِ محمّد (ص) همه از این قبیل بود كه در هر دفعه انسلاخ محمّد (ص) چند كلمه اى بر زبانِ محمّد (ص) جارى شد كه حضّار شنیدند و دانستند كه از فضاءِ غیبى، صوتى به سمع ملكوتىِ محمّد (ص) برخورده و به حسِّ مشتركِ آن سرور نشسته و از آنجا به طورِ تَرشُّح مانندِ كلام نائم بر زبانش جارى شد .
وقتى كه آن سرور از حالِ انسلاخ باز مى آمد یا آن كلمات را هنوز به خاطر داشت و یا از حضّار و كاتبانِ وحى مى شنید به خاطر مى آورد اصلِ واقعه و تفاصیلِ غیبیه را ،آن گاه براىِ دیگران شرح مى داد و هر یك را كه شرح نداد آیاتِ متشابهات نامیده شد مانند فواتح السّور كه در فریده رمزیه از كنز خامس بیان رمز بودن آنها شده و كسى حقّ تفسیر و بیان آنها را به طور تعیین ندارد ،و شیخ الرئیس رساله اى در تفسیر فواتح السّور نوشته ،نگارنده عین آن را در آخر كتاب (ثمرالحیات) به طبع خواهد رسانید .
و ممكن است كه معرفة اللّه بدون این رویه اِعمالِ فكر حاصل شود به نحوِ كشف و این خارج از اختیار بشر است و مكلّفٌ به نیست و جزءِ عنایات خاصّه و مواهب است به هر كه عنایت شد چشم و گوشش منقلب شده از حالِ طبیعى بیرون مى شود و كمتر شرطش و كوچك تر علامتش پاكىِ افعال و اخلاق است و خلوِّ از اغراضِ بشریه است و دستِ مردمِ عادى از دامنِ دعوىِ این كشف كوتاه است و صاحب این كشف آدم غیرِ عادى است و آن توحیدى كه مردم مكلّفند در مقامِ عِلم همان رویه اِعمالِ فكر است و در مقامِ عمل توحیدِ عبادتى است .
وَ قَضى رَبُّكَ اَن لاتَعبُدُوا اِلّا اِیاهُ یعنى جهتِ غیبى را باید معبودِ خود دانست نه جهتِ شهودى و شئ محسوس را خواه بشر باشد مثلِ پرستیدنِ صوفیان قطبِ خود را كه بدترین بت پرستى ها است به براهینِ عقلیه كه در جاىِ دیگر شرح داده ایم و خواه غیرِ بشر از اجرامِ عُلویه نوریه و از سَفلیه ظلمانیه و از صُوَرِ مَوهُومَه و نیز اطاعتِ حكم و قانونى را كه بشر نهاده باشند بر خود واجب نداند به عنوانِ دیانت ؛امّا به عنوانِ سیاست چرا ولى آن خارج از فرضِ ما و محلِّ كلامِ ما است ،آن از باب دفع ضرر واجب مى شود و منافى با توحید عملى نیست زیرا اضطرار است نه اختیار .
و لفظِ خداجوئى و خدابینى كه گاهى بر زبان ها مى رود مراد همین تجرید اشیاء است از اَلبسه حیثیات و دیدنِ پیكر وجودِ مطلق به چشمِ دل از زیر پرده و آلایش ها.
و در قرآن محمّد (ص) فَانظرُوا اِلى آثار ِاللّهِ اشاره به همین تجرید است و علىّ (ع) فرمود ما رَاَیتُ شیئاً اِلّا و رَاَیتُ اللَّه فیهِ و قبلَه و مَعَه بَعدَه و نیز لَو كُشِفَ الغِظاءُ ما اَزدَدُت یقیناً و غطاء همین پرده و لباس ها و حیثیات است .
و در كلمه توحید اِلهِ مَنفِىّ اشیاءِ با آلایش است و اللّه مثبت وجودِ مطلقِ بى آلایش ، و گاهى قول بر عمل اطلاق مى شود پس هر جا كه امر به قولِ لااله الّا اللّه آمده به معنىِ همین رویه اِعمالِ فكر و تجریدِ اشیاء است .
و تكرارِ لااله الّا اللّه به روزى صد بار و در عمر هفتاد هزار و اَكملَش پانصد هزار بار اشاره به تكرارِ این رویه فكر و تجرید است تا به سببِ تكرار ملكه راسخه شود و فكر و نظر و حالِ شخص مقامِ دائمى او گردد و فعلیتِ اخیره او شود تا او خود همه توحید و معرفت اللّه گردد.
میوه زندگانی
عباس کیوان قزوینی