Info@razdar.com
شماره مقاله786
اولاً دانشمندى و ديندارى دو مفهوم متخالفند و قليل المصداق كه وجود خارجى كمتر به خود مىپذيرند .توده بشر بيشتر فاقد اين هر دو مفهومند بى آنكه خودشان معترف باشند بلكه لاف فاقدين بيش از واجدين است .
ميان هر دو مفهوم متخالف نظر به مصداق خارجى آنها يكى از چهار نسبت (نسب اربعه) البته هست .
1- تباين يعنى هرگز در يك مصداق با هم جمع نشوند .
2- تساوى يعنى در هر مصداقى هر دو خواهند بود .
3- عموم مطلق يعنى در بعض مصاديق يكى از آنها نيست پس آن را خاص نامند و آنكه در همه مصاديق هست عام است .
4- عموم من وجه يعنى هر يكى عام است از جهتى و خاص است از جهتى پس دو مورد افتراق دارند و يك مورد اجتماع و اين بر دو قسم است گاهى مورد اجتماع آنها بيشتر است و گاهى مورد افتراق مانند اين دو مفهوم كه اكثر دانشمندان ديندار نيستند و بالعكس و نادر كسى است كه هم دانشمند باشد و هم ديندار و او هم اوقات و همِّ خود را صرف هر يك كند از آن ديگر باز مىماند تا از يكى نكاهد بر ديگرى نمىافزايد گويا يك تباين مخفى ميان اين دو مفهوم هست.
و كتب هم دو قسماند كتب ديانات قائمند بر اساس تعبد و خالىاند از تحقيقِ علمى مگر استطراداً يعنى خلاف وظيفه و كتب علوم قائم بر تحقيق و مو شكافى و خالى از تعبدند مگر استطراداً مانند كتب مقلدين ارسطو و در عنوان فقه اماميه كتب مقلدين شيخ طوسى و در متأخرين كتب مقلدين علامه حلى و در عنوان تصوف كتب مقلدين جنيد و در علم تصوف كتب مقلدين محيى الدين ،پس غرض هر مؤلفى يا اعلاء امر غير خودش است خواه در علم خواه در دين و يا اعلاء امر خودش (اين هر دو عرض كوچك است و بسيار) و يا اعلاء امر جامعه بشر است از جهت بشريت فقط بى نظر به عنوانى خاص چه عنوان علمى چه عنوان دينى و چه عنوان وطنى و چه عنوان نژادى و چه عنوان قانونى و اين غرض خيلى بزرگ و شايان تقدير است و بهترين فداكاريست و فداكارى مهمترين صفت نيك بشر است .
ثانياً چون كه غرض كيوان در تأليف همه كتب خود خدمت به نوع بشر بود نه تنها به مسلمين و نه تنها به اهل ايران لذا در سنه 1347ھ.ق بعض كتب را فرستاد به پاريس نزد آقاى فخرالزمان آقاميرزا محمدخان قزوينى دام افضاله تا ايشان به فلاسفه اروپا بويژه اولياءِ كتابخانه ملى ارائه دهند تا نظر آنها به اين كتب معلوم شود كه نظر نفى است يا اثبات، چونكه امروزه در اروپا دانشمندان بسيارند و نظر هر نويسندهاى بايد به جلب نظر آنها باشد اگر قلمش مردود و منفور آنها است خود را به رنج بيهوده نيندازد زيرا نوشتن بزرگتر رنج است اگر بزرگتر بهرهاى به جامعه بشر نرساند كار عبث است پس آقاى فخرالزمان علاوه بر مهين نامه رضاآميز خودشان كارت پستالى كه مدير كتابخانه ملى پاريس در اين باب به ايشان نوشته بود عيناً با ترجمه فرستادند و آن اين است :
پاريس 24 آبان 1308
به عرض عالى مىرساند در سه چهار روز قبل عريضه مفصلى خدمت حضرت مستطاب عالى عرض كردم و اينك كارت پستالى كه از طرف كتابخانه ملى پاريس در جواب سؤال كتبى من از ايشان كه آيا كتب حضرت مستطاب عالى را مىپذيرند يا نه رسيد لفاً ارسال خدمت گرديد تا از مضمون آن خاطر مبارك عالى مستحضر شود .زياده دوام توفيق و سعادت حضرت مستطاب عالى را خواهانم .
مخلص حقيقى محمد قزوينى
از پاريس 21 بهمن 1309
پس كيوان مطمئن شده شروع به طبع كتب خود نمود از مال شخصى خودش به قصد خيرات نه استرباح و آن وقت از كيوان نامه تنها جلد اول را نوشته بود همان را با حج نامه و عرفان نامه در يك جلد طبع و تجليد نموده فرستاد با كتاب ميوه زندگانى و شرح اشعار خيام در يك جلد و خواهش كرد كه نظر نقادى و عيب جويى در آنها نموده مواضع خطاء آنها را معين فرمايند ،پس ايشان اين گرامى نامه را فرستادند .
به شرف عرض حضرت مستطاب عالى مىرساند تعليقه مباركه مورخه 29 دى ماه زيارت گرديد زهى فخر و شرف براى بنده كه گاه گاه بر خاطر عاطر آن وجود محترم مىگذرم و اين نيست جز اينكه با ذهن وقاد نقاد باريك بين خودتان خلوص نيت و اخلاص صميمى اين بنده را حدس زدهايد كه با همه جهل و نقص للّه الحمد از شوائب ريا و نفاق گمان مىكنم برىام و جميع عرايض سابقه و لاحقهام محمول بر صرف اخلاص و وداد و خيرخواهى بوده و هست .از نقايص و عيوب كتب مؤلفه خودتان از اين بنده شرمنده استفسار فرموده بوديد ،شاعر عرب در وصف شب وصال گويد:
و لم يكن عيبها الا تقاصرها / و اى عيب لها اشين من القصر
بنده هم عرض مىكنم اگر اين كتب و آثار قلمى حضرت مستطاب عالى عيبى و نقصى داشته باشد همانا كمى و كوتاهى آنها است .ايكاش مانند تفسير طبرى در سى مجلد يا مانند تاريخ او در 13 مجلد يا مانند اغانى ابوالفرج اسپهانى در 20 مجلد يا مانند بحار در 25 جلد يا مانند تاريخ شام لابن عساكر در هشتاد جلد مىبود كه يكى دو قفسه را پر مىكرد و لذت انسان از قرائت آن بيشتر دوام مىنمود .كتب سركار عالى با آن عبارات سهل و ساده عوام فهم خواص پسند و با آن مطالب سودمند پخته كه نتيجه چهل و پنجاه سال تجربه و سفر و معاشرت با ملل مختلفه است توأماً با آن فضل و تبحر و سعه اطلاع شهداللّه در اين قحط الرجال علم و ادب تالى آب حيات در ظلمات يا نفخ روح جديدى در ابدان اموات است و فىالواقع فقط عيب و نقص آنها همان كمى و كوتاهى آنها است كه اميدوارم طبع تفسير كيوان و خيرالكلام (بهين سخن است كه اخيراً طبع شد) و صبر و ظفر (نامش بدل شد به رازگشا و طبع شد) تا اندازهاى جبران نقصان را بنمايد .و اصلاً خود اين استفسار حضرت مستطاب عالى با آن درجه فضل و تبحر از مثل بنده كسى كه از تلاميذ آن حضرت اگر محسوبم فرماييد كمال افتخار من خواهد بود از عيوب و نقايص مؤلفات خودتان ،خود دليل نهايت انصاف و عدالت و بى غرضى و جديتِ حضرت مستطاب عالى است چنانكه ابوتمام گويد و يسئى بالاحسان ظناً لاكمن هو بابنه و بشعره مفتون .كتب منطبعه را كه سابقاً براى بنده فرستاده بوديد دادهام جلد كردهاند و براى كتابخانه اينجا هم كه فرستادم لابد دادهاند جلد كردهاند .فعلاً از آن كتب ديگر طرف احتياج نيست انشاءاللّه يكى و دو دوره از تفسير كيوان و خيرالكلام (بهين سخن) و صبر و ظفر (رازگشا) وقتى كه بعدها به طبع رسيد مرحمت نموده ارسال خواهيد فرمود .از گرانى طبع در تهران شكايت نبايد بفرماييد با همه گرانى و كميابى كاغذ باز البته شش هفت مرتبه از طبع در اروپا ارزانتر تمام مىشود و بهتر از آب در مىآيد .براى اينكه ميزانى به دستتان بيايد عرض مىكنم كه طبع يك جزوه 16 صفحه در هزار نسخه اينجا بيش از بيست ليره انگليسى تمام مىشود يعنى قريب ششصد هفتصد تومان و على هذه فقس ماسواها .
در خاتمه طول عمر و دوام توفيق آن فاضل دانشمند بصير خبير عديم النظير را از خداوند قدير مسئلت مىنمايم .
مخلص حقيقى محمد قزوينى
و در نامه ديگر كه پيش از اين بود به تاريخ (18 دى 1308) 8 شعبان 1342 در آخرش مرقوم است :
نمونهاى كه از تفسير فارسى ارسال فرموده بوديد با كمال لذت مطالعه نمودم و مثل ساير رشحات قلم حضرت عالى به غايت ممتع و مفيد يافتم كثراللّه فى الفضلاء مثلك و كذالك نمونهاى كه از آراء فلسفى مختصات فكرى حضرت مستطاب عالى در خصوص نفى زمان و مكان و نفى استقلال وجود عقل و نفس و غير ذلك فرستاده بوديد ولى افسوس كه مطالب عاليه آن را فوق فهم قاصر خود يافتم زيرا كه بر حضرت مستطاب عالى مخفى نماناد كه بنده از حكمت و فلسفه بكلى و مطلقاً و من جميع الوجوه بى اطلاعم و كميت بنده كه در ساير ميادين كند و ضعيف است در اين ميدان ديگر بكلى و بكلى لنگ است لذا ابداء رأى در اين گونه مسائل از مثل من كسى نوعى از رعونت و مصداق حديث شريف المتشبع بما ليس فيه كلا بس ثوبى زور خواهم شد زياده طول عمر و دوام سعادت آن حضرت را خواهانم .
مخلص حقيقى – محمد قزوينى
پس از طبع رازگشا كه همان صبر و ظفر باشد و بهين سخن كه همان خيرالكلام باشد و همين جلد دوم كيوان نامه كه در يك نامه ديگر فرموده بودند كه نقلات و رحلات خود را بايد شرح دهى همانكه طبع آن تا صفحه 240 رسيد محصلين اعزامى ايران مىرفتند به اروپا از هر يك سه نسخه فرستادم خدمت آقاى فخرالزمان و منتظر تمام شدن و تجليد نشدم .پس ايشان اين مهين نامه را فرستادند براى تشويق اين ناچيز. عين نامه را طبع مىكنم تا ادباء ايران ببينند كه اين افتخار دانشمندان ايران تا چه درجه در باره نويسندگان بىغرض ابراز احساس فرمودهاند .اميد كه آن وجود عالى نمود و آن مربى و معلم معارف مملكت فارسى زبان در اين اسلوب مفيد كه در تتبع و اصلاح تأليفات قديمه و جديده دارند همواره برقرار و كامكار باشند .
نامه اخير آقای ميرزامحمدخان قزوينی
9 مهر 1311 خدمت ذى شرافت حضرت مستطاب دانشمند معظم محترم فاضلمحقق عالم مدقق آقاى كيوان قزوينى مدظله العالى .
سه نسخه از كتاب «رازگشا» و سه نسخه از جلد دوم كيوان نامه و يك جلد شرح رباعيات خيام كه براى اينجانب ارسال فرموده بوديد رسيد و از مراحم سركار عالى كمال تشكر و امتنان دست داد.
جلد دوم كيوان نامه فقط تا ص 240 است انشاءالله مرحمت فرموده بقيه را نيز خواهيد فرستاد تا كتاب ناقص نماند .به محض مطالعه يكى دو صفحه از اول آن دو كتاب با وجود اينكه چندين كار با عجله در دست داشتم كه بايستى به فوريت آنها را انجام دهم به درجهاى مطالب آنها جذاب و دلكش و ممتع بود كه بى اختيار همه كارهاى ديگر را كنار گذارده مثل اينكه كسى دست و پا و اعضاء و جوارح مرا با يك زنجير بسيار محكم غيرمرئى بسته و فقط چشم مرا براى خواندن و دماغ مرا براى فهميدن و روح مرا براى لذت بردن از آن گذارده و مرا در گوشهاى انداخته باشد مجذوباً مسحوراً مفتوناً مسلوب الارادة و الاختيار مشغول خواندن آن دو كتاب اول كيوان نامه و سپس رازگشا و بهين سخن شدم و تا هر دو را از باءِ بسمله الى تاء تمت بالتمام و الكمال نخواندم از دست ننهادم .
شهداللّه كه مابين مؤلفات سركار عالى كه هر يك در باب خود مفيد و بديع و مشتمل بر انواع لطائف و فوائد و تحقيقات انيقه و تدقيقات عميقه است كمتر كتابى مثل اين دو دلكش و ممتع و جذاب ديده بودم و علت آن هم به نظر بنده اين است كه ماها اشخاص معمولى كه تخصص در باب عرفان و تصوف نداريم و از دقايق اشارات و اصطلاحات و آداب و رسوم و اوضاع و ترتيبات متنوعه متكثره و عمليات آنكه مابين شعب مختلفه و سلاسل متفاوته معمول است كمتر مسبوقيم از مطالب اين نوع كتب مانند «رازگشا» و «كيوان نامه» كه موضوع آنها عامتر و سهلالمنالتر و عام البلوىتر است به مراتب بيشتر تمتع و استفاده مىبريم تا از كتبى از قبيل عرفان نامه و حج نامه و تفسير قرآن كه مستلزم تضلع از علوم مخصوصه متعدده است كه ماها از اغلب از آن علوم يا بكلى تهىدستيم يا اقلاً بطور بسيار سطحى با بعض آنها آشنا هستيم در صورتى كه عموم ناس خواه علاقهمندان به عرفان و تصوف و خواه غير ايشان بلكه خواه مسلمين و خواه غير مسلمين هر كس كه زبان فارسى را تا اندازهاى بفهمد از كتبى مانند كيوان نامه و رازگشا و بهين سخن و مخصوصاً كيوان نامه استفاده كامل مىبرند زيرا كه سركار در اين كتب و مخصوصاً در اولى به اغلب مواضيع معموله متداوله عام البلواى محتاج اليه جمهور ناس دست زدهايد و از هر زمينه فصلى و نبذى[1] اصاله يا استطراداً در اثناء كلام با منتهى تفصيل و بسط و اشباع و دقت در جزئيات و فروع و شعب و شقوق هر مسئله (كه اين بسط و تحقيق و استقصاء در جميع فروع و شقوق يك موضوع مفروز از خصايص ذهن باريك بين موشكاف سركار عالى است) با آن قلم عوام فهم خواص پسند سهل ممتنع خودتان شرح دادهايد مثلاً درخصوص آداب مجالس مهمانى علماء و قليان بردن براى آنها كه اگر دو نفر رئيس باشند بايد نوكرهاى آنها كفرسى رهان در ان واحد پس از آنكه در مقابل دو آقا ايستاده و يك گوشه چشمى به يكديگر انداخته در طرفة العينى بلكه در يك ان به معنى فلسفى آنكه جزء غيرقابل قسمت از اجزاء زمانيه باشد بايد هر دو نوكر هر دو قليان را به دست هر دو آقا بدهند والا اسباب نقار و نزاع و خصام خواهد شد و كذلك در آفتابه لگن و كذلك در وقت برخاستن و بيرون آمدن كه بايد هر دو شانه به شانه معاً از در بيرون آيند والا باعث جنگ و نزاع خواهد شد و هم چنين بسط و تفصيل در وصف غمسر و برزك كاشان و آب و هواى آنها و محصولات آنها از گلاب و جوز قند و غيرهما و وصف اقسام جوز قند و كيفيت ساختن آن و تقلباتى كه در جوز قند و گلاب ممكن است به عمل آورده شود و شرح آنكه در آن نواحى خريد و فروش اصله درخت با چند ذرعى زمين اطراف آن مرسوم است و وصف قم و ابنيه و شوارع و محلات آن و شرح خوارق عادات كه به زعم عوام از امامزاده هرون ولايت در اسپهان متوالياً و متواتراً و متعاقباً در عرض چند هفته صادر مىشد و كذلك در قفقاز در خصوص دو نفر زانى و زانيه در شب عاشورا و هم چنين در ضريح حضرت عباس با آنكه خود سركار در آن اوقات در عتبات عاليات بودهايد ابداً چيزى از اين مقوله نشنيده بوديد و وصف بسيار ممتع دلكش منبر رفتن خودتان در كربلاى معلى و اينكه به قصد حركت به خراسان كجاوه كرايه كرده بوديد خفية از ترس آنكه مريدان و مستمعين وعظ سركار مانع حركت سركار عالى گردند و حتى براى كثرت احتياط آن شب آخر را منبر رفتيد ولى نمىدانستيد كه يكى از مريدان مسبوق شده بوده و پس از اتمام منبر سركار او بالاى منبر آمده و عمامه خود را بر زمين زده و گفته اى مردم چه نشستهايد كه فلانى امشب حركت خواهد كرد و سپس اجتماع عام مردم سركار را به عنف و قهر و جبر مانع از حركت شدن و رفتن و كجاوه و استر را برگرداندن و ديگر وصف بسيار بسيار مفصل مشروح آداب و عادات صوفيه و اقطاب و مشايخ ايشان با مريدان و مخصوصاً ترتيبات و دعاوى خانواده گناباديان كه به ايمان مغلظه مىتوان سوگند خورد كه در هيچ كتابى و رسالهاى از قديم و جديد ده يك بلكه صد يك و هزار يك اين تفاصيل دقيقه مشروحه كاشفه از جميع خباياء و خفاياء و زواياء اعمال اين طوائف به دست نمىتوان آورد و اگر سركار عالى با آن اطلاعات عميقه علمى و تجارب متنوعه عملى و آن سفرهاى دور و دراز سى چهل ساله در اقطار و اكناف بلاد كه كريشة فى مهب الريح طائرة لانستقر على حال من القلق در اين مدت طويل انى در راحت و سكون نبوده و هميشه در نقل و انتقال و تبليغ و نشر مطالب اين طايفه مىكوشيدهايد نتيجه اين اطلاعات و تجربيات را روى كاغذ نمىآورديد و تدوين نمىفرموديد و به اصطلاح مصنف زاغولى (قيدالاوابد) از اين معلومات نادره براى اخلاف به يادگار نمىگذارديد قريب به يقين است كه هيچ كس ديگر اين كار را متكفل نمىتوانست شد زيرا كه با اين تغيير و تبديل سريع اوضاع در اين چند ساله اخير و اقبال عامه ناس به تقليد از تمدن اروپايى كه اساس عمل آنها بر ماديات و طبيعيات و اقتصاديات است نه بر معنويات و الهيات و تصوف و عرفان طولى نخواهد كشيد كه اوضاع و عادات و رسوم ايران بنحوالعموم و اوضاع و عادات و ترتيبات صوفيه بنحوالخصوص تقريباً بكلى از ميان خواهد رفت يا منحصر به عده بسيار معدود محدودى خواهد شد و جز يادگارى از آنها در اذهان عامه و حكاياتى و قصص مجملات و مبهمات در افواه پيرمردان و معمرين چيزى باقى نخواهد ماند و سركار عالى به واسطه اينكه يك قسمت عمده از اين اوضاع و رسوم مذكوره را با تمام تفاصيل و جزئيات و شعب و فروع در بطون صحائف مخلد فرمودهايد و آنها را از نسيان ابدى و انعدام هميشگى رهايى دادهايد حقى بزرگ بر گردن ايرانيان ايجاب فرمودهايد كه البته فراموش شدنى نيست .
و هر كس كه زبان پارسى را بفهمد و كتب سركار عالى به دستش برسد رهين امتنان و استفاده و استفاضه از سركار عالى خواهد بود .از طول مكتوب معذرت مىخواهم و از خدا طول عمر و سلامت و صحت و توفيق سركار عالى را در خدمت به ابناء وطن و افاضه معلومات و نشر معارف در خواست مىنمايم .
مخلص حقيقى صميمى محمد قزوينى
—————————————–
[1] . نبذى : پاره اى از چيزى .
نقل از جلد دوم كيوان نامه
اثر: عباس كيوان قزويني