Info@razdar.com
شماره مقاله733
اسرار هيپنوتيزم تأليف مهرداد مهرين كه خود آقاى مهرداد مهرين گفته كه مندرجات كتاب را از نُه كتاب به زبان فارسى و هفت كتابِ انگليسى گلچين و ترجمه كرده است بدون آنكه به اصطلاحات آشنايى داشته و يا اندك آگاهى در اين زمينه داشته باشد.
و قسمت دوم كتاب شامل گفتار هروارد كارنيكتن ترجمه تقى اصفهانى است كه همانند اثر آقاى مهرداد مهرين است.
وى در باره هيپنوتيزم گويد: كه اين كلمه از ريشه يونانى به معناى خواب كردن است كه در بين هندوها و در كلده و بين النهرين و سوريه و مصر سابقه داشته و فيثاغورث به اهميت تلقين به نفس آگاه بوده است و آن را به شاگردان خود تعليم مىداده است.
عامل بايد در خواب سرش رو به شمال قرار گيرد.
[اين نظريه اشتباه است و مىبايست سر رو به مشرق باشد: چ ].
عامل مديوم را پاس مىدهد (پاس حركت دو دست بر سر و بدن مديوم را گويند)، پاس از پايين بدن مديوم به سوى سر او خواهد بود.
[توضيحاً عرضه مىدارد كه عامل اگر قوى باشد نيازى بدين اعمال ندارد: چ].
فرانسوا آنتوان مسمر پزشك اطريشى و كاشف مانيهتيسم روز 23 مه سال 1724 ميلادى در يك دهكده كوچك در اطريش موسوم به «ايزنانگ» به دنيا آمد و در پنجم ماه مارس 1816 ميلادى درگذشت.
[براى استحضار خوانندگان بيان مىدارد كه سرچشمه تمدن بشرى فلات ايران بوده و از ايران به هند سرايت كرده زيرا گاتها (سرودهاى زرتشت) با ريگ ودا مشابهت لغوى و مفاهيم دارد اما آئين هوشنگ در دوران كيان (هخامنشيان) بود و آئين ميترائيسم تباينى با اعتقادات هوشنگ ندارد لذا توان گفت يك دين است و در بين خواص بزرگان ايران و هند معمول بودهاست كه سالك تحت نظر استاد بعد از طى مقدمات، چهل شب از طلوع قمر تا غروب آن به كوكب نگريسته و داراى قدرتى بيش از عاملين مانيه تيزم و هيپنوتيزم مىشده و پس از ممارست در چند سال عدهاى از اين افراد چهل روز از طلوع آفتاب تا غروب به خورشيد خيره شده و بدان تمركز مىدادند و اين علوم را در كتب نمىنوشتند و سينه به سينه از صاحبدلى به صاحبدلى ديگر انتقال داده مىشد: چ].
تله پاتى خواندن افكار ديگران از مسافت دور مىباشد. تله پاتى از نيم قرن پيش براى نخستين بار به وسيله فردريك مايزر از پايه گذاران انجمن تحقيقات روانى انگلستان به كار برده شد.
تله پاتى از دو لفظ يونانى تله به مفهوم دور و (پاتوس) به معناى احساس گرفته شده است.
در تله پاتى آگاهى از فكر ديگرى اخذ شده و در روشن بينى اين آگاهى بدون ارتباط با فكر ديگرى به دست مىآيد و گاهى تداخل پيدا مىكند.
در فلسفه مادى فكر نمىتواند بدون مغز وجود داشته باشد.
[سلولهاى مغزى مركوب فكر است: چ].
آرتور بالفور نخست وزير انگلستان كه رياست انجمن روانى بريتانيا را بر عهده داشت گويد بسيارى از پيغمبران واسطههاى روحى بودهاند و از قضايائى كه در حال وقوع بود يا از آينده خبر مىدادند.
[تله پاتى و روشن بينى و پيشگويى را عدهاى از خواص ايران و هند و مصر و يونان واقف بودند و اين ناچيز با تنى چند از زمره اين رادمردان برخورد كردهام، اما ايشان از مسند نشينان تصوف نبودند. حال روحى انبياء و اولياء بدين نهج نبوده و از جنبه علم نجوم تا ششصد سال آتى را توان پيشگويى كرد و زياده از اين مدت با قدرت روحى امكان پذير است زيرا در مسائل روحى صد هزاران سال و يك ساعت يكى است: چ].
عيسى (ع) افكار كسانى را كه نزد او بودند در مىيافت.
در معبد «اراكل» در شهر دلفى يونان عقيده داشتند كه خدا در آنجا با مردم به وسيله اشخاصى سخن مىگويد.
[اين عمل كَهَنه معبد از روى علوم غريبه بوده و ربطى به روحانيت نداشته است: چ].
اتر واسطهاى است بدون جرم كه در فضا پخش شده، امواج در آن حركت كرده و در مقابل هيچ نوع حركتى مقاومت نمىكند. نيروى جاذبه ،همه اشياء جهان را به هم مىپيوندد و انشتين نيروى جاذبه را مورد ترديد قرار مىدهد.
بعضى گويند روان آزمايش شونده در روشن بينى به طور موقت از بدنش خارج شده و در محل وقوع حادثهاى حاضر مىشود.
عدهاى آينده را معتقد نبوده و زمان حال را اعتقاد دارند و پيش بينى ايام آتى را غير ممكن دانند و گويند نتوان آينده را مشاهده كرد و در آن باب سخن گفت. آنات زودگذر زمان حادث است و عالمى ديگر ذخيره نشده است و فراست امر ديگرى مىباشد. روح در رؤيا ممكن است{P – فراست = ادراك، دريافت.
آرامش داشته باشد.
[علماى روحى غرب و شرق در اين امر اتفاق دارند كه كشف علوم به واسطه القاء ارواح پاك درگذشتگان است به عنوان مثال نيوتن كه در زير درخت سيب نشسته بود و سيبى به زمين افتاد، ناگهان جرقهاى در مغز وى زد و قانون جاذبه را كشف كرد آيا قبلاً به باغ نرفته بود و يا ارشميدس با تمكن مالى هيچ گاه به حمام نرفته بود و اگر گويى در قانون ظروف مرتبط فكر مىكرد مسلماً در حمام حال عادى داشت و سبكى پاها و بدن را در خزينه درك كرد، چه شد عريان به معبر عام آمد و چند بار اين جمله را تكرار كرد و گفت يافتم، يافتم، يافتم.
اما اين ناچيز گويد سالكى كه در امور روحى گام برمىدارد مشاهدات وى اثر وضعى اعمال سلوكىاش بوده و نتوان بدان اعتبارى داد، اما وقتى از اين مرحله گذشت و به مرتبه خواص و طبايع برتر صعود نمود حقايقى را درك مىكند كه پنج الى شش هزار سال از زمان خود جلوتر بوده كه پس از طى هزاران سال آن مطالب را كشف مىكنند و براى درك آن جهت عامه اصطلاحاتى وضع مىنمايند زيرا اول پديدارى يك دانش است و سپس براى تفهيم آن، اصطلاحاتى وضع مىنمايند: چ].
كتاب درى به سوى ابديت تأليف دكتر جهانگير مهربان است، مؤلف از پيروان مهر بابا است. كتاب دو قسمت بوده، بخش اول جلسات ارتباط روح است و در بخش ديگر به تمجيد مهر بابا پرداخته است.
[اين ناچيز در كتاب سيرى در تصوف فصلى در باره عقايد مهربابا تدوين كرده است: چ].
دكتر مهربان به علم پريسپرى سخت دل بسته است، اما پس از انتشار كتاب، تلگرافى از هند از جانب مهربابا به ايران مخابره شد كه دكتر مهربان مجاز به انتشار مطالبى درباره روح نمىباشد و انتشار كتاب را قدغن كرد.
رسالهاى به خط حسن قهرمانى قوچانى مؤسس كنگره دين كه قسمتى از آراء خود و بخش ديگر را از آلمانى ترجمه كرده و اصل نسخه را به سيد ضياءالدين طباطبايى اهداء نموده بود، اكنون اين نسخه در كتابخانه دوست دانشمندم آقاى حسين ثقفى اعزاز موجود است كه با سعه صدر خود در اختيارم قرار داده و اجازه دادند كه زيراكس نمايم، از لطف ايشان سپاسگزار مىباشم.
آقاى قهرمانى قوچانى گويد: شوپنهاور آلمانى ثابت نمود كه روح و جسم دو چيز نيستند بلكه يك حقيقت هستند.
بين روح و جسم يا ماده و قوه يك ماده برزخى است كه قالب مثالى يا (پريسپرى) نامند. شوپنهاور گويد قبل از وجود خلقت، جسم و روح يكى بود اما در دنياى مادى دو قسم شدند. پريسپرى غشاء روح، خشنتر از روح است و نمىگذارد روح پراكنده شود و از بين برود. روح وقتى قوى گرديد پريسپرى كم مىشود.
[به نظر اين ناچيز نويسنده مرتكب اشتباه شده است: چ].
خواب (سومنابوليكى) يعنى كسى در خواب راه مىرود و مىشنود و حرف مىزند. خواب غير عادى كه از هوش و ذهن معمولى در خواب دور است اگر صدايى بشنود و در بلندى باشد ممكن است به زمين سقوط كند (مراد از بدن اكتوپلاسم است).
رساله حيات و مرگ تأليف شاپور كيهانى است. مؤلف از خاندان علم و داراى استعداد شگرف بود و در اوايل تحصيل در دبيرستان رشت دست به تأليف اين رساله زد و بعد در دانش مقام رفيعى يافت، خدايش رحمت كند.
در صفحه 60 نوشته است: روح انسانى كه روان گويند، دوم حيوانى كه روح بخارى نامند كه جان نيز گويند و سومى نباتى كه به كمك آن دو به مُلك بدن مىپردازد.
شعور كل كه با آدم توأم مىشود وقتى از بدن خارج مىشود، پريسپرى دارد. شعور در حيوانات كم است و در انسان بيشتر است.
فلاماريون گويد شعور كل لايتناهى است و خالص مىباشد و بدون كثافت است اما شعور ما آلوده به كثافت است.
[نويسنده در نوجوانى دست به تأليف زده و مرتكب اشتباه شده است، زيرا به اعتقاد علماى غرب انسان وقتى زنده است، روح وى آم (اسپرى) ناميده مىشود. زمانى كه درگذشت داراى پريسپرى مىشود: چ].
در مجله آشفته سال ششم سنه 1328 ه’ ق مقالهاى تحت عنوان (تخيلات شاعرانه) به قلم اديب طوسى به چاپ رسيد.
[به نظر اين ناچيز اين مقاله ترجمه از زبانى است كه در قاره هند رواج دارد: چ].
در اين مقاله گويد: يوگى بزرگ به دو تن از شاگردانِ روحى خود گفت عالَمِ اول اندكى از تجرد دور است تا عالَمِ ما كه حد فاصل بين قوس نزول و صعود است و به حد اعلاى تكاثف خود رسيده است. چيزى در آفرينش معدوم يا موجود نمىشود و حركت اضطرارى دارد مانند آب دريا كه تبخير شده و به دريا باز مىگردد.
وجود ازلى با ماده در تمامى عوالم حركت كرده زيرا قوهاى در او موجود است كه اگر نباشد هستى پديد نخواهد يافت (مراد شعور است). موجودات در درون خود حركتى دارند كه ذرات خود را تعويض مىكنند اما هيكل مثالى (پريسپرى) عوض نمىشود و پريسپرى بدن نامرئى است و جمادات نيز داراى پريسپرى بوده و پريسپرى عنصرى سياله و نامرئى است.
پريسپرى اگر با روح باشد مىتواند افعال بدن را انجام دهد.
وقتى نقطه نورانى كه به وجود آمده، دائره هستى سرانجام بدانجا باز خواهد گشت و توقف ندارد و در درون خود نيز حركتى دارد. روح در هر عالمى به صورتهاى مختلف ظاهر مىشود و در كره خاكى از جمادى شروع كرده تا به مقام انسانى نائل شود.
[اين گفته منطبق با عقايد هندوان مىباشد: چ].
فكر به صورت شعاعى از مغز خارج مىشود و مغزهاى گيرنده، امواج فكرى را گرفته و منعكس مىسازند. هر دوره از حيات، انعكاسى از دوره قبل است.
[علماى ارتباط ارواح گويند فكر به صورت كششى است كه وابستگى به دوره قبل دارد: چ].
در 1065 ميلادى جادوگران مقيم فرانسه به سيصد هزار نفر بالغ بودند. در 956 ميلادى هفت نفر در شهر نانت به جرم دوستى با شيطان محكوم به آتش شدند.
لوئى چهاردهم در روز تاجگذارى خود دو هزار بيمار را لمس كرد تا شفا يابند. دكتر مسمر، پزشك اتريشى كه فارغالتحصيل از دانشكده پزشكى وين بود مغناطيس حيوانى را كشف كرد. مغناطيس حيوانى مانند جزر و مد، سيالهاى است ميان اجرام سماوىِ زمين و موجودات جاندار كه تمام كون را به هم متصل كردهاست.
مصريان قديم جسم دوم كه همزاد سوم روح، همزاد يا فروهر، شبح يا اسپرى يا قالب مثالى است (كا) مىنامند.
در كتاب مبانى فلسفه علمى اثر مهدى سام در صفحه 19 بيان داشته است: حركت شكل وجودى ماده است، هرگز ماده بىحركت وجود نداشته و نمىتواند وجود داشته باشد. و انرژى نه خود به خود به وجود مىآيد و نه نابود مىشود بلكه تغيير شكل پيدا مىكند. ماده متحرك در زمان و مكان مىتواند به حركت ادامه دهد. شعور، نتيجه و محصول تكامل دراز مدت ماده است. شعور خصيصه هر ماده نيست بلكه خصيصه مادهاى است كه به حد اعلاء مركب و مجهز باشد.
[توضيحاً عرضه مىدارد اگر ماده به اقتضاى وجودى متحرك بوده و فاقد شعور است چگونه در عمق زمين با حركتهاى متفاوت و متغايرِ آن ،سبزيجات و ميوهها و درختان تداخل به هم نمىيابند. و ماده بذاته وجود خارجى ندارد بلكه هر چه هست روح است. و جماد حد نازله روح است كه ثقالت يافته و متجسد شده و نمود بىبود است و حقيقت نفسالامرى روح است لاغير: چ].
در كتاب كانون يكتاپرستىِ جهانى اثر سرلشكر محمد مظهرى آمده است: علم الروح وابسته به فلسفه طبيعتِ انسان و بقاى روح است. ارواح درگذشتگان با حفظ استقلال و شخصيت خود مىتوانند به وسيله واسطه (مديوم) با زندگان عالم مادى مرتبط شوند.
مديومها در حال جذبه و خلسه چشمهاى خود را مىبندند و افكار و نوشتههاى آنها تحت تأثير عوامل روحى قرار گرفته، با روحى مرتبط مىشوند. اين گونه مديوم را مديوم ذهنى نامند.
و اگر تحت نفوذ ارواحى كه با آنها مربوط شدهاند قرار گيرند آنها را مديوم جسمى نامند.
فكر انسان مىتواند دوباره از مواد فضا، اطلاعاتى كه حواس طبيعى و عقل بشرِ عادى از درك آن عاجز است، كسب كند كه اين را تله پاتى نامند. در دين زرتشت فروهران يا ارواح طيبه كه قبل از پيدايش انسان وجود داشته و در جسم انسان حلول مىكنند در ده روز اول فروردين به زمين آمده، مهمان خانوادهاى مىشوند كه سرور و شادى و خيرات انجام مىدهند.
[ده روز اول فروردين اشتباه است و زرتشتىها شش روز اعتقاد دارند: چ]
تناسخ به چهار صورت است: رسخ، فسخ، مسخ، نسخ.
مديومها به طبقات بينا و شنوا و نويسنده تقسيم گرديدهاند. گفته مىشود صداها توسط حركاتى بوجود مىآيند، ارتعاشها به گوش مىرسد و گوشها در قبال اين فشارها حساسيت دارند. گوش ما در هر ثانيه بيش از بيست هزار سيكل (دور) نمىشنود. بين صدا و ترس، پيوند آشكارى وجود دارد و صدا خواص كُشندهاى دارد.
آشوريان اعتقاد داشتند كه رب النوعهاى بدى صدائى توليد مىكنند كه باعث ايجاد زلزله و توفان مىشوند.
صدا براى درمان بيمارىها مورد استفاده قرار مىگرفته است. در بيمارىهاى روانى از موسيقى استفاده مىكنند. (نقل از مجله دانستنىها شد).
[اين ناچيز سه بار مأموريت شوشتر يافتم. در يكى از اسفار خود در شوشتر به علت گرماى تابستان، شبها مانند ديگر افراد آن سامان به پشت بام مىرفتم، هوا بسيار روشن و ستارگان به طرز بديعى تلألؤ زيبايى داشتند، مسحور آن شده در پشت بام قدم مىزدم كه صداى موسيقىِ محلى به گوشم رسيد، متعجب شدم چون اهالى آن ديار، بسيار در امور شريعتى پايبند و متعصب مىباشند، چشمم به پشت بام همسايه افتاد، مشاهده نمودم براى بيمارى رختخواب گستردهاند و چند نفر كمانچهكش موسيقىِ اصيل ايرانى مىنوازند، به شگفتى فرو رفتم و پس از تحقيقات معلوم گرديد كه اين عمل سابقه تاريخى دارد و قبل از اسلام در اين مناطق معمول بوده كه براى بيماران روانى انجام مىدهند: چ]
در كتاب از فرويد به حافظ اثر دكتر على فلاتى مؤلف محترم گويد: استاد (ترى) مىگويد ميان روح و جسم سيالهاى است كه آن دو را به هم وصل كرده و موجب حركت اشياء مىشود و ممكن است يك اراده خارجى (ارواح) كه ما از درك آن عاجزيم باشد.
كروك گويد اراده و قوه روحانىِ حاضرين، مولد اين آثار است و ارواح مردگان دخالتى ندارند.
فلاماريون گويد روح موجود مستقلى است كه در خارج از بدن زندگى را ادامه مىدهد. روح از هر فاصله كه باشد بدون معاونت جسم مىتواند ميل خود را انجام دهد.
البر دوروشا گويد: قوه محركه رابط از بدن او خارج شده و سبب حركت مىشود. تنها حركت نتيجه انقباض عضلات نيست بلكه مولود سيالهاى است كه در اعصاب در اهتزاز است.
در صفحه 27 نوشته است: استاد لمبرزو گويد همانطور كه حرارت تبديل به حركت و حركت تبديل به برق و برق تبديل به نور يا به حركت يا نيروى مكانيكى مىگردد، قوه عصبى رابط نيز ممكن است تبديل به حركت شود.
در صفحه 28 گويد: دكتر اخورويچ مقدارى از سياله روحىِ رابط را از وجودش خارج مىسازد تا پديده و آثار را ظاهر كند.
پورو منجم مشهور مىگويد مداخله ارواح به وسيله موجوداتى است كه شكل و طرز زندگانى آنها را حواس پنج گانه نمىتواند درك كند.
استاد شارل ريشه، فرض مداخله ارواح را رد مىكند و مىگويد كه علت اين آثار را با وسايل علمى امروزه بيان كردن دشوار است.
والاس و استاد مورگان و والرى فيزيكدان مشهور، مداخله ارواح را قبول مىكنند.
استاد هيلسوپ از اظهار رأى خوددارى مىكند.
دكتر ماكول اين آثار را نتيجه قوه فكرى و روحى حاضرين در جلسه ارتباط با ارواح مىداند و مىگويد اين قوه صاحب فهم و شعور است.
استاد گراسه گويد: حركت ميز[1] را مربوط به حركت بلاتوجه دانسته و زير بار محصول دماغ دانسته و روحيه مىناميم مثل فهميدن، تصور مطلبى، محبت و بغض.
در صفحه 29 نوشته است: روحيه غير از روح است. مركز بعضى از روحيهها در دماغ تعيين شده، اگر يكى از مراكز بدن به وسيله مرض يا صدمه متألم شود در عضو مربوط به آن مركز، اختلال ايجاد مىشود.
اعمال روحيه بر دو نوعند زبرين كه دانسته و فهميده و سنجيده و از روى اراده انجام مىگيرد. دومى زيرين كه خودكار و ندانسته و از روى توجه و اراده نمىباشد. مثلاً مؤلف تمام فكرش متوجه نوشته بوده و حروفچين فكرش جاى ديگر كار مىكند.
در صفحه 30 گفته است: حركات ارادى قبل از حركت باخبر بوده و در موقع اجرا نيز مخبر مىباشد.
مثلاً حركات بدون توجه در راه رفتن با دوست خود، در حال قدم زدن، صحبت كرده و سيگار در آورده آتش زده، از وسايط نقليه خود را كنار كشيده، اگر باران ببارد چترش را گشوده اگر بپرسيم چند بار سيگار كشيده يا حركات ديگر را انجام داده، احتمال دارد به ياد نياورد.
حركات خفتگان شبگرد حركات غير ارادى است كه اراده نتواند از وقوع آن جلوگيرى نمايد مثل اختلال اعضاء است.
حركات تحريكى يا آنى مثل حركات مجانين است.
در صفحه 31 نوشته است: حركات جبرى و فطرى و غريزى حركاتى هستند كه در غريزه انسان يا حيوان به وديعه گذاشته مثل حركت مكيدن پستان و حركات پاهاى جوجهها براى كندن زمين براى دانه جُستن، حركت انعكاسى حركتى است بدون توجه ولى به كمك اراده مىتوان از آن جلوگيرى كرد از قبيل حركت پلكهاى چشم در مقابل ترس.
در صفحه 32 مىنويسد: استاد گراسه گويد دفعات متعدد با ساير همكاران در آزمايشگاهِ دانشكده پزشكى ميز با اراده ما حركت نمىكرد و ميز دور مىزد و گاهى كلاه يا بشقاب را مىچرخانديم و گاهى ميز بزرگى بدون دخالت ارواح به سؤالات ما پاسخ مىداد.
استاد فلور نوا استاد دانشگاه ژنو در حركت ميز با استاد گراسه هم عقيده است.
صفحه مدورى به بزرگى پشت ميز از تخته بريده، وسط آن را سوراخ مىكنند و در مركز سطح ميز ميلهاى نصب مىكنند و صفحه مدور را طورى روى سطح ميز قرار مىدهند كه ميله داخل سوراخ وسط صفحه واقع شود و صفحه مدور بالايى مىتواند مانند سنگ زيرين آسيا حركت كند. سطح بر دو تخته صاف باشد و ميز از حركت مىافتد و فقط صفحه مدور بالايى حركت مىكند مانند شاقول، همه ساكت نشسته، فكر متوجه چرخيدن ميز است، اين حركت متدرجاً داخل روحيه زبرين مىافتد همين كه روحيه زبرين متوجه فكر ديگر شد ابتكار عمليات به دست روحيه زيرين مىافتد، چون اغلب رابطين شيادى و حقه بازى مىكنند.
در صفحه 34 نوشته است: روح كه اندام محرك ندارد، فاقد عضلات مىباشد چگونه موجب حركت اجسام مىشود.
[بعضى از ارواح صفت خلاقيت را دارا مىباشند و روح در هر يك از عوالم به تناسب آن عالَم جسد فلكى براى خود ساخته و حتى با اراده، اشيايى را كه در جايى مستقر هستند تغيير مكان مىدهد. اين ناچيز آراء مخالفين معرفتالروحى را نيز ذكر كرده تا خواننده در مطاوى كتاب به آراء موافق و مخالف معرفتالروحى آشنا شود. اين ناچيز نظريه خود را در پايان مبحث نقل خواهد نمود: چ].
در صفحه 35 نوشته است: از كجا كه محرك اجسام، موجوداتى غير مرئى كه حواس ما از درك آنها عاجزند و از وجود آنها بىخبريم نباشد، چرا ارواح مردگان باشد.
اوزابيا رابط كروك را استاد لمبرزو معاينه نمود و معلوم گرديد تمام علايم و آثار ظاهرى كه در وجود مبتلايان به صرع وجود دارد در اوزابيا موجود مىباشد.
انشتين مىگويد: اگر كسى بر بُعد چهارم مسلط باشد مىتواند كارهايى را كه در نظر ما خارق العاده است انجام دهد.
در حال خلسه رابط از بُعد چهارم استفاده كرده يا اينكه نيروى عضلانى را مىتوانسته است از بدن خارج نمايد و از دور اجسام را حركت دهد. پارهاى از عمليات مرتاضين هند بىشباهت به عمليات رابطها نيست ولى هيچ مرتاضى كارهاى خود را به مردگان نسبت نداده است.
در سال 1920 ميلادى در بيمارستانى در ژنو دختر 25 سالهاى به نام اى.اليس مبتلا به لكنت زبان شد. براى صحبت با اليس از مداد و كاغذ استفاده كردم، روزى ملتفت شدم كه دست اليس خود به خود مىنويسد، اليس را به مجمع پزشكان بيمارستانهاى ژنو نشان دادم، اليس كتابى به دست مىگرفت و با صداى بلند مىخواند و هر سئوالى هر چه آهسته و زير گوشى بود با مداد جواب آن را روى كاغذ مىنوشت يعنى چشم و زبان با هم و گوش و دست با هم كار مىكردند، اينها نه كرامتى است و نه اعجاز بلكه پديدههايى هستند طبيعى.
[مؤلف محترم علت انجام اين كارها را بيان نكرده است: چ].
در صفحه 38 نوشته است: روزى در سن 18 سالگى با چند نفر از دوستان به گردش رفتيم، در بين راه يكى از دوستان ايستاد و گفت برگرديم من احساس خطر مىكنم، راه را عوض كرديم و چند دقيقه بعد در همان خيابان ديوارى خراب شد.
جانوران خطر وقوع زلزله را احساس كرده به فكر چاره افتاده يا مىگريزند.
[اكنون توضيحاتى بر مطالب ذكر شده بالا را عرضه مىدارد:
زياده روى در شهوات خستگى روحى دارد و اگر در آن افراط شود يا استمناء يا مساحقه و يا همجنس بازى صورت بگيرد مرتكب را آماده جنون مىسازد. عشق خواهر و برادر و عشق دوستى را نتوان عشق جنسى دانست. لمبرزو در ابتدا منكر اين امر بوده اما بعد معتقد گرديد.
حركت ميز دو قسم است: يكى آنى ميسم كه وجود ماده در آن دخالت دارد نه ارواح، كه حيوانى است. دوم اسپرىتيسم كه دخالت ارواح است.
استاد كراسه ديگران را تحت اراده خود در مىآورد كه آنى ميسم است. بر بُعد چهارم نمىتوان تسلط يافت فقط مىتوان ارتباط نامحسوسى با بُعد چهارم برقرار كرد اما بعد از مرگ ارتباط كامل خواهد شد. احساس خطر كردن، تله پاتى (دور حسى) يا روشن بينى است: چ].
در يكى از كتبى كه درباره ارتباط انسان زمينى با افراد كرات ديگر است كتابى از دكتر هشترودى است كه ايشان چنين مىنويسند: اگر انسان كره ارض را ترك كرده و در كره ماه فرود آيد، ساكنين كرات ديگر نيز توانند چنين كارى را انجام دهند.
موميايى مصر عطف به اعتقاد پس از مرگ است.
در كتاب انسان شناخت اثر دكتر على مقدم، مؤلف خود را پيرو مكتب ايرانشهر معرفى كرده است و در صفحه 12 نوشته است: دنياى جديد و ضمير سومى را در وجود انسان به نام (ابرآگاه يا شعور غيبى يا ملكوتى يا گوهر عرفان) كشف و به دنيا عرضه كرده است.
[توضيحاً بيان مىدارد كه ايرانشهر مكتب تئوسوفى را بنا نهاد نه تصوف را. و ابر آگاه يا شعور غيبى و ملكوتى، مطلب تازهاى نبوده و وضع لغات تازه و اصطلاح جديد نه حرفى تازه است و نه مؤلف، مُحق به ابداع كلمات است. و اين سخنان همان اصطلاح علماى غرب است كه براى انسان شعور قائل شده و خدا را شعور كل دانند: چ].
در ادامه كتاب چنين آمده: پس از آن متوجه شدم كه تصوف جنبه علمى دارد و به شيخ زنبيل پير طريقت نقشبندى در كردستان دست ارادت دادم.
[تصوف به مرور به وسيله دانشمندان ايرانى، گذشته از جنبه عملى، مبادى علمى نيز يافت و پايه گذار علمى كه عرفان نامند منصور حلاج بود. اما شيخ احمد جام معروف به شيخ ژنده پيل در بدايت حال، سارق مسلح بود و مرد عامى، و شرح حال و كرامات او به وسيله مريدان تدوين شده و به زعم اين ناچيز هيچ گونه قدرت روحى نداشته است. و ارادت به شيخى را كه در قرون گذشته بسر مىبرده (طريقه اويسى) نامند. نويسنده محترم اگر دست ارادت بدو داد، چگونه دريافت كه پير ژنده پيل او را به مريدى پذيرفته است: چ].
مؤلف گويد: مايه جهان هستى انرژى است و همه انرژىها از انرژى الكتريكى و مغناطيسى سرچشمه گرفتهاند كه مىتوانند تغيير شكل داده از نوعى به نوع ديگر تبديل شوند.
الكترو مغناطيس كه از تداخل و برخورد اين اجسام، دانههاى اوليه تشكيل دهنده هسته اتمها به وجود مىآيند و جهان هستى مجموعهاى از امواج بر هم 16 ماده و امواج آزاد 16 اشعه يا نور است.
زمان يك واحد از كل و جزيى از بُعد چهارم است و زمان در مكان در نظر گرفته مىشود كه در مسير خود سارى و جارى است.
[در بُعد چهارم زمان و مكان مدخليت ندارد و اين نظريه مؤلفِ كتاب فوقالذكر اشتباه مىباشد: چ].
قالب مثالى را روح خيالى، ضمير نيمه روشن، پريسپرى، هور قليا، سياله جان روشن، سياله جان مغناطيسى، جرم آسمانى، شبيه، همزاد، فانتوم ناميدهاند.
قالب جسمى يا اثيرى (جان تيره، ضمير تاريك، دوبل اتريك، دنياى غرايز، شكم، مكان يأجوج و مأجوج، عقدههاى روانى، جايگاه شيطان، نفس اماره يا ديوان برهوت) كه با مرگ همراه جسد مانده، با او فاسد و فانى مىشود و شامل نفس جمادى، نباتى، حيوانى يا جرم سه مولود خوانده شده است.
تن و قالب اثيرى را طبع (حدسيات است)، قالب مثالى و عقلى را نفس يا جان نامند.
[نظريه مؤلف در باره قالب مثالى و نيز ابداع نامها اشتباه است: چ].
در عرفان هندوستان ستون فقرات را غلاف و حافظ اعصاب و نيروى حياتى دانسته و معتقدند در اطراف ستون فقرات دو مجرا به نامهاى (ايدا) و (پينكالا) وجود دارند كه در يك قنات خالى به نام (سوسمينا) واقع شدهاند. نيرو يا ماده لطيفى در فاصله انتهاى تحتانى نخاع تا كف مغز در جريان است. در ابتدا نيروئى به نام (كولدالينى يا افعى چنبره زده در انتهاى ستون فقرات خوابيده كه بيدار شده از درون مجراى (سوسمينا) به سمت بالا صعود كرده و از مراكز مختلفى به نام چاكرا يا چرخها مىگذرد، تا آنكه به مراكز شعور عالى مىرسد. قسمتى از اين نيرو در خارج بدن و پشت ستون فقرات تشكيل دود مىدهد.
[مؤلف دچار لغزش شده، در كتاب مكتب يوگ و نشستهاى 84 گانه، 84 نشست را بيان داشتهام كه ضمن حبس نَفَس، اول با شمارش اعداد، بعد كلمه «اوم» كه رمز سرمديت است را با نَفَس از منخرين بينى فرو برده، در ناف نگه داشته سپس به تدريج نفس را به بالا آورده از بينى خارج مىسازد: چ].
23 جفت عقدهها در طرفين ستون فقرات كشيده شده، از بالا به پائين با هم مرتبط هستند. از اتصال اين رشتهها هفت شبكه يا نيروگاه يا چاكرا به تعداد 4 عدد در طول ستون فقرات و سه عدد در كف مغز به وجود مىآيد كه برق اركان بدن از نيروى آنها تأمين مىشود.
[مؤلف محترم در اين باب شرح مبسوطى داده كه ارتباطى با مبحث علم روح ندارد: چ].
انرژى، سياله عظيم مغناطيسى توليد مىكند كه هاله وار بدن را احاطه كرده، جان يا قالب مثالى را تشكيل مىدهد.
مانيه تيزم از سر انسان به شكل امواج طولى آغاز و بر پاها ختم مىشود و بدن را تا فاصله چهار مترى در بر مىگيرد.
مؤلف نوشته است: نورى كه دور سر و گردن پخش مىشود به نام (هليودا) يا قالب نورى ناميده شده است. بارون ريختن باخ دانشمند اطريشى در سنه 1867 ميلادى بيان داشت كه هاله تندرستى به شكل امواج ظريف از بدن انسان خارج مىشود كه اود نامند.
امواجى كه از طرف راست بدن خارج مىشود به رنگ آبى و امواج سمت چپ بدن سبز رنگ است. جسم قالبى را قدما روح بخارى مىناميدند.
در ايران قديم افرادى به نام اجاق يا بندچى وجود داشتند كه نيروى اودشان را در اختيار گرفته و مىتوانستند با دست كشيدن به ديگران به ويژه در حوالى ستون فقرات انرژى از دست رفته را ترميم نمايند.
تصوف از تئوسوفى حكمت الهى است.
[سرچشمه تئوسوفى از عرفان اخذ شده اما در عمل مغاير و متباين با جنبه عملى آن كه تصوف نامند مىباشد: چ].
اينك نظريه علماى روح را در زمينه گفتار بالا عرضه مىدارد.
علماى روحى معتقدند كه بُعد چهارم هفت مرحله دارد و اگر كسى حائز طبقات بالا باشد ديگرعود به دنياى خاكى ندارد. نور منعكس كننده مواد هفتگانه درون خورشيد است. مواد عالىترين و پستترين ماده ذوب شده به درون خورشيد منتقل مىشود.
قوس قزح منعكس كننده نور خورشيد است و پريسپرى مواد خورشيد است. در ايام حيات انسان روح (اكتوپلاسم) مىباشد. اسپرى به مفهوم روح و پرى جلد و قالب است.
روح را روح و پريسپرى را شعور يا عقل نامند و خدا را عقل كل نامند.
[عرفاء عقل كل را فيض اقدس و صادر اول نامند نه خدا: چ].
كواكب در حركات خود برگشت ندارند. علماى اسپرى تجسم به قيامت كبرى را اعتقاد ندارند. مواد خورشيدى در حال اشتعال است و داراى اتم است بعضى گويند در بطن خورشيد خاك وجود دارد. قوس قزح خورشيدى اكتوپلاسم مواد خورشيدى است و اتم ذى شعور است.
دور و كور[2] كه فلاسفه و عرفاء آن را 360 هزار سال دانند ازدور حركت خورشيدى اقتباس شده است. مركز شعور در مغز است و هنگام مرگ از پا حركت كرده و با شعور از كاسه سر خارج مىشود.
تمام رنگها از خورشيد اخذ شده است. اسپرىتيسم وسيله اتمهاى خورشيد كه شعور دارند گرفته شده است. فلاسفه مادى شعور را از خواص ماده دانستهاند اما علماى روح، شعور را از خواص روح مىدانند. اكتوپلاسم بدن را احاطه كرده كه بَعد پريسپرى مىشود نه مانيه تيزم. نور در تمامى بدن است.
[اصطلاح قالب نورى اشتباه است. شعاع غير مرئى است كه گاهى در موارد بسيار نادر نورانى ديده مىشود: چ].
در هنگام تندرستى به ندرت هاله به نام اود از بدن خارج مىشود چنانكه «ريختن باخ» اتريشى اين موضوع را تأييد مىكند.
امواج را چنانكه در عكس بردارى طبى (انتراويولت) ديدهاند بنفش رنگ است.
جايگاه شعور در كاسه سر (كاسه سر قحف نام دارد) است و مكان مغز كه خود مغز رگ و ريشه دارد. شعور مغز در رگ و پى مغز وجود دارد كه شعور از آن جدا مىشود.
زمان چيزى جز ارتعاشات و فعاليتهاى خورشيدها يا شعور نمىباشد و اين فعاليتها است كه زمان را در اثر تابشهاى خورشيدى از قبيل باد و طوفانها و سرما و گرما اطراف كرات به وجود مىآورد.
ضمير ناقص گاهى به دنياى خاكى توجه دارد و گاهى ندارد. فانتوم را براى پريسپرى نام گذارى كردهاند و انسانشناسى معرفت النفس است.
انرژى تأثير و نيروى مؤثرى در فعاليتهاى طبيعت مىباشد. بحث در باره كتاب انسان شناخت به پايان رسيد.
در كتاب ديباچهاى بر عرفان مولانا اثر دكتر على مقدم آمده است: خاك از زير، آبها و بخارات و گازها در بالاى آن و بالاتر نور است كه چهار شكل ماده را كه مايع، بخار و تشعشع يا نور كه در قديم آب، آتش، خاك و باد بود تشكيل مىدهد.
كسروى گويد غير از جان و تن در او روان نيز هست.
[كسروى در مسائل روحى در حدى نبود كه نظريهاى ابراز دارد زيرا كسروى فقط تاريخ دان بود نه حتى مورخ و زبان دان و نه زبان شناس: چ].
مؤلف محترم كتاب فوق الذكر گويد غير از اين براى ماده، تشعشع، موج، سياله، اتر كشف كردهاند.
در جامد اتمها فشرده و در گاز و بخار منبسط تر است.
در اثر جريان خون در مدار بسته و حرارت حاصله از آن انرژى ميدانى بوجود مىآيد كه فاصله الكترونها و پروتونها را اشغال كرده است.
[علت اينكه مؤلف محترم خود را مولوى شناس شناخته و در اين وادى گام نهاده چيست: چ].
در كتاب بُعد ناشناخته دكتر محسن فرشاد مىنويسد: فلاماريون گويد روح انسان از مواد نامرئى و غير قابل لمس كه چشمان ما نمىبيند و دستهاى ما لمس نمىكند تشكيل مىشود كه در شرايط عادىِ حيات ما قابل بررسى و ارزيابى نيست.
فيزيك امروز ثابت نموده است كه چشم ارتعاشات اشياء بين 380 و 760 ترليون دفعه را مىتواند ببيند و هر جسمى كه پائينتر از 380 ترليون دفعه يا بيشتر از 760 ترليون دفعه مرتعش شود قابل رؤيت نيست.
مسلماً اگر موجودات يا اشيايى باشند كه داراى ارتعاشات پايينتر از ارقام فوق باشند چشم ما آنها را نمىبيند.
روح داراى نيرويى است كه مىتواند به وسيله امواج اترى روى اشياء دورتر اثر گذارد كه اين را اصطلاحاً تله كنيزى مىنامند.
براى آزمايش شناخت روح از حيوانات اهلى مثل سگ و گربه نيز استفاده مىكنند زيرا سگ و گربه در ديدن ارواح حساسيت بيشترى نسبت به انسان دارند در بعضى موارد حيوان از آنچه كه مىبيند سخت مىترسد، چرا؟
شايد دليل آن اين باشد كه روح به شكل انسان به حيوان ظاهر مىشود اما هيچ بوى انسان را ندارد و همين مسئله حيوان را وحشت زده مىسازد.
[حيوانات، اشباح را توانند رؤيت نمود ارواح والا به هر صورت توانند تجلى نمود اما نه حيوانات با آزار و مزاحمِ انسان، اما آن هم نادر و اخص ارواح قادر به آن مىباشند: چ].
اخيراً آقاى سيد عبدالله سيار كتاب قواى مخفيه و كتاب ديگرى به نام هيپنوتيزم و تربيت و تهذيب نفس را تدوين و منتشر نمودند.
آقاى سيار در كتاب قواى مخفيه در صفحه 364 نقل از مجله اطلاعات هفتگى شماره 1978 مطالبى نوشتهاند كه خلاصه آن ذيلاً ذكر مىشود.
قبلاً راجع به دو اثر آقاى سيار در صفحات اين كتاب ذكرى به ميان آمده است. آقاى سيار در صفحه فوق الذكر بيان داشتهاند: هنوز چند روز از كشف مقبره (توتانخامون) فرعون مشهور مصر سپرى نشده بود كه بيست و پنج تن از باستان شناسانى كه موفق به دست يافتنِ جسد موميائى شده فرعون بودند به طرزى موحش جان سپردند.
[اين دو كتاب مؤلف از مجلهها و رسالهها و كتب منتشره در ايران اخذ شده است.
ايشان رؤياهاى صادقه و تأييد خواب و شرح حال دكتر مسمر، پزشك اتريشى را بيان داشتهاند.
مفاهيم و مندرجات هر دو كتاب ابتدايى و در خور بحث و انتقاد نمىباشد: چ].
در كتاب بحيره تأليف فزونى استرآبادى كه با حواشى ارزشمند كيوان قزوينى منتشر شده فصل كاملى درباره رؤياهاى صادقه در بردارد.
کتاب اسپری تیسم
نورالدین چهاردهی
[1] .ميز ارتباط با ارواح مورد نظر است. (م. رضا)
[2] . دور و كور = يك دوره خلقت – آغاز تا انجام. براى آگاهى بيشتر به كتاب گلبانگ مغز از فراسوى قانون جاذبه اثر نورالدين چهاردهى مراجعه شود. (م.رضا)