Info@razdar.com
شماره مقاله 582
در مكتبهاى روحى، سالك كه به سلوك اشتغال مى يابد استاد، عرفان علمى را به تلميذ خود تعليم مى دهد به عنوان مثال در مكتب يوگ چنين معمول است. پس از آن چند نشست مقدماتى از هشتاد و چهار نشست را به شاگردان خود ياد مى دهد، سپس با ادويه گياهى قواى رئيسه بدن آنان را تقويت نموده و پس از طى اين مراحل دستور سلوك مى دهد، ابتدا از اكل گوشت تندبار1 دستور اجتناب مى دهد و پس از آن از زندبار2 دستور به پرهيز مى دهد و بعد از آن سالك از جمالى3 به دستور استاد دورى كند و به اكل جلالى4 روى آورد و پس از پيشرفت در سلوك از هر دو قسم اغذيه جمالى و جلالى بايستى خوددارى كند و به اكل نباتات بالاخص زيتون، خرما و نخود اشتغال ورزد و همه روزه سه بار يا حداقل يك بار، آب تنى كند، در محل رطوبت و مكانى كه در معرض باد است اشتغال به سلوك نورزد، تا استاد به تقليل غذا دستور دهد. در تقليل غذا بدن گرم شود و هليله سياه بدون آن كه چيزى با آن مخلوط نمايند، كوبيده آن را هر شب به اندازه يك مثقال تناول نمايد، زيرا در سلوك يبوست دست دهد، و يبوست براى سالك مضرّ است.
هليله براى تقويت جهاز هاضمه و نور چشم بسيار نافع است، گل گاو زبان بدون آن كه گياه ديگرى با آن منضم نمايد، در يك قورى با آب سرد مخلوط ساخته و منافذ قورى را بگيرد و حرارت كم دهد تا به تدريج كه آماده شد با اندكى نبات زرد بياشامد در نبات سپيد، جوهر مخلوط مى نمايند. كه مضرّ است، و آشاميدن گل گاوزبان براى تقويت قلب بسيار نافع است.
اساتيد هند ذكرى تعليم نمى دهند، فقط در مراحل بعدى ضمن حبس نفس كلمه (اوم) را كه مقدس مى دانند به كار برند.
سالك در ذهن خود سه عدد شمرده نفس را تا ناف برساند و سه عدد شمرده نفس را در محل ناف نگه دارد، و سه عدد شمرده نفس را از منخرين بينى خارج سازد، پس از مداومت به اين عمل، عدد سه را به عدد شش رساند شش به نه و نه به دوازده و دوازده به شانزده و يكباره از شانزده به سى و دو، و از سى و دو به شصت و چهار رساند.
يعنى شصت و چهار شماره در ذهن شمرده نفس را فرو دهد تا به ناف رساند، شصت و چهار عدد بشمارد، نفس را در ناف ضبط كند و شصت و چهار بار بشمارد و نفس را از منخرين بينى خارج سازد. در اجراى اين دستور اين ناچيز برخورد نمودم، كه تمركز سالك فقط به اعداد جلب شده و ترتيب تصاعدى آن و توجه تام به آن نتيجه روحى در بر ندارد. و در نشستها بيشتر نشست مربع به كار مى برند كه اين نشست و اين حبس نفس و آن تقليل غذا قواى نفسانى را تهييج نموده و فقط سلامت بدن و طول عمر را نتيجه مى دهد، ترقى روح از اين روش به دست نمى آيد و نبايستى به همه شاگردان به يك نهج تعليم دهد. بعد از سپرى شدن چند سال كه سالك در طى اين ايام سلوك را پيشه ساخت، با صوابديد استاد طريقت در كنار دريا سطح زمين را به عمق يك وجب بيشتر از ارتفاع بدن سالك در حال نشسته حفر نمايد و از مكان نشست تا اول ساحل دريا جوئى احداث كند و امتداد دهد و در حالت مربع جالس شود و آب از فرق سر سالك بگذرد، روزهاى اوليه بيش از پنج دقيقه بدين كار ادامه ندهد كه براى سالك خطرناك خواهد بود و افزودن دقايق بايستى با دستور استاد انجام گيرد.
اين نكته را عرضه مى دارد، كه اين ذره ناچيز در ايام جوانى تحت تعليم يكى از موبدان زرتشتى كه پيرو سلوك آئين هوشنگ بود، به نحو خاصى كه بسيار صعب و طاقت فرساتر از سلوك هندوان و آيين يوگ بود، بدين عمل مبادرت ورزيد.
شش ماه متوالى در چند ساعت از شبانهروز از فرق سر تا دو كتف بدنم، تمام نقاطش به شدت و فوق طاقت درد را تحمل مى نمود، و از كار باز نماندم، به اميدى كه دامن مقصود به دست آرم.
نتيجه غائى آن شد، چه در بيدارى و چه در نوم انوارى مى ديدم؛ و تمامى انوار و اشكال آن بسيار بديع و موجب بهجت و سرور مى گرديد. دانستم سلوك هوشنگ از بدايت تا نهايت امواج است.
اينك به ضرس قاطع نظر مى دهد، كه اين امواج اثر وضعى سلوك و اذكار و نشستها و حالات روحى سالك است، و حدّ فاصل ماده و تجرّد است، با برخورد و مشاهده اين امواج نبايست دامن از دست داد، و نتيجه و غايت سلوك دانست، شيرينى خاصى است، اختصاص به اطفال مكتب دارد، هر چند سنين عمرشان از هفتاد بگذرد، خدعه و فريب و نيرنگ است. چه بسا استاد خود واقف نباشد. بازى است، شهر شهر فرنگ است و هفتاد و دو رنگ. طالب شايق را به بيراهه كشاند، زمانى به خود آيد، كه عمر سپرى شده قوا به تحليل رفته است.
اين ناچيز مكتب يوگ را به دستور پروفسور مهرين انجام مى دادم، و پس از آن استادى هندى داشتم سلوك يوگ با آئين هوشنگ فقط در چند نشست اختلاف داشت، و نظريه ما درباره سلوك يوگى همان نظريه اى است كه درباره مكتب هوشنگ بيان داشته ايم.
سالك در سلوك، ذكرش را ضمن ترسيم تمركز داده، كه اين يك نحوه ذكر و فكر است، يا در عرفان اسلامى ذكر حيات را در پشت قلب ترسيم مى كند، ضمن ترسيم كلمه «الله» را اين سمت قلب منقوش ثابت در نظر گرفته و بدان مى نگرد، اين نوع هم ذكر و فكر است.
قسم ثالث ذكر قلبى را با قلم خيال در فضاى سينه ترسيم نموده، يا در جدار قلب يا در تجاويف قلب كه نسبت به اقسام ديگر مشكل تر است و تمركز بيشتر مى خواهد. ضمن اجراى اين عمل يا مابين دو ابرو، چهره استاد را مطمح نظر قرار دهد، يا در جوف قلب چهره استاد را منقوش دائم قرار مى دهد، يا جهت ديگر قلب كه مقابل پستان چپ است، صورت استاد را تمركز دهد، حق آن است كه چهره استاد خود در خانه دل ظاهر شود با چهره ملكوتى كه اين را «فتح باب» گويند، يا جهت كمك به رونده راه استاد چهره خود را اجازه مى دهد كه تمركز دهد، تا به تدريج چهره ملكوتى تجلى كند. براى توضيح اين مطلب كه چهره ملكوتى چيست، اشارتى مى رود :
چهره استاد با نورانيت خاص و رنگ خاصى از انوار، كه مدخليت تام با قدرت روحى سالك دارد ظهور مى كند اين چهره آن چنان زيبا و درخشنده است، كه گويى ماه آسمان يا آفتاب جهانتاب، مكان خود را در فضاى لايتناهى پشت سر نهاده و بر دل پاك بى غل و غش سالك جاى مى گيرد، در چنين حالتى چه در خواب و چه در بيدارى، براى انجام هر كارى صداى غيبى مى شنود كه به انجام كارى يا نهى از آن دستور مى دهد.
ناگفته نماند اين اصوات، اين چهره و انوار، باطن خود سالك است، كه به نام استاد و انوار غيبى و اصوات ملكوتى بر او نمودار مى گردد، و يا مى شنود. اما يك نكته در اينجاست، كه استاد اگر در خواب نيز باشد، امواج مريد را گرفته، كه اين دانه از آن گلستان با دست باغبان چيره دست در زمين مستعد آماده گلستان غرس شده، هم سالك مدخليت دارد هم استاد. گاهى هر دو. و زمانى فقط استاد و در بعضى ايام براى سالك، اين نكات در طى سلوك مكشوف مى شود.
نيروانا بالاترين داعيه بودا
سالك در مقام سلوك نكات زير در ترقى و ارتقاء روحى وى مدخليت دارد :
1ـ سالك تحت تربيت استاد توانايى قرار گيرد.
2ـ از علم عرفان آگاهى بهم رساند.
3ـ نشستها را مرعى و محل اجراى رياضت متناسب با سلوكش باشد و تقليل غذا و استحمام پيشه خود سازد و البسه سبك و راحت و گشاد كه از پنبه يا پشم بافته شده بر تن نمايد.
4ـ حبس نفس و عدم فاصله زمانى در سلوك و مداومت به آن ضرورى است.
5ـ ابتدا سالك با توجه به امواج پاك مداومت به رياضت پيشه كند و اگر امواج شيطانى به سوى او شدت يابد به دستور استاد و توجه تامه استاد آن امواج منحط از پيرامون وى پراكنده شود، استاد بايست مراقبت نمايد كه ترس و خوابهاى هولناك براى سالك روى ندهد ،سالك در اثر تمارين بسيار به پايه اى رسد كه هر نوع موجى را كه طالب است جذب نمايد اين مطلب بدان مفهوم است كه ميان امواجهاى فراوان از كانال خاصى امواج خاصى را سلولهاى مغزى سالك دريافت نمايد.
پس از سالهاى دراز و تحمل رياضات صعبه سلول هاى مغزى خود را براى نيم ساعت تعطيل سازد و بدين كار و تجربه در اين امر بپردازد و به تدريج مدت را افزايش دهد تا پس از چند سال متوالى يكسره و يكباره سلول هاى مغزى او تعطيل شود به نحوى كه سالك ديگر نتواند سلول هاى مغزى خود را به حركت مجدد وادارد اين مرحله را نيروانا مى نامند كه معناى لغوى اش «خاموشى محض» است وقتى سالك بدين مرحله نايل گرديد از تنفس و تغذيه و نوم بى نياز مى شود و وجودش مفيد براى ديگر افراد نخواهد بود. اين آرزو براى هر سالكى روى دهد به مفهوم عدم توجه به نتيجه غائى سلوك است نه در دنيا مفيد خواهد بود و نه در عالم واپسين. در حضور ارواح عاليه گذشته از آن كه سرافراز نخواهد بود شرمگين و مطرود مى باشد.
چگونه بودا به مقام نيروانا نايل گرديده و به تربيت افراد پرداخته است و مكتب سلوكى را كه انفرادى است سفره گسترده و به صورت آئينى در آورده است؟
گلبانگ مغز
نورالدین چهاردهی
[1] . حيوانات اهلي و حلال گوشت
[2] . حيوانات درنده
[3] . حيواني
[4] . آنچه از حيوان گرفته مي شود