Info@razdar.com
شماره مقاله 575
موجوديت يافتن كره ارض و سپرى شدن هزاران سال از حيات وى براى آمادگى پديدار شدن موجودات اعم از نبات، حيوان، انسان را دور و كور نامند.
وقتى ميليون ها سال از حيات نوع نبات و نوع حيوان و نوع انسان گذشت، حيات از كره ارض رخت بر مى بندد و دور و كور به پايان مى رسد و براى آمادگى دور و كور ديگر كره زمين از فعاليت باز مانده و ميليون ها سال سپرى مى شود تا تجديد نيرو نمايد كه دور و كور ديگرى پديدار شود و به همين نهج دور و كورهاى فراوان يكى پس از ديگرى مى آيند.
خبرى از مولاى متقيان على (ع) نقل شده كه از آن حضرت پرسش شد كه قبل از حضرت آدم كه بود فرمود آدم، باز پرسش نمودند كه قبل از آن آدم كه بود جواب فرمودند آدم اگر پرسش را ادامه دهى پاسخ خواهى شنيد آدم. كه اشارتى به دور و كورهاى بسيار است.
يكى از مباحث مهم عرفان دور و كور است مكتبهاى هندو آن را به چهار دوره تقسيم مى سازند كه به سيصد و شصت هزار سال به طول مى انجامد. صفىعليشاه در تفسير خود، اين مطلب را تأييد نموده است كتاب دبستان المذاهب1 يك رباعى از خيام نقل كرده، كه چنين است :
آنان كه فلك زهره دهر آرايند اين دور روند و باز با دهر آيند
در دامن آسمان و در جيب زمين خلقى است كه تا خدا نميرد زايند
خيام براى افلاك نسبت به عناصر مادى كره ارض، مقام تجرد قايل شده است.
هر ستاره هم ناطق است و هم سميع و متصرف در كواكب ديگر.
در ايام دهرى جهان هستى از هست كل، هستى يافته و مانند ديگر مخلوقات ايام رضيع و خردسالى، نوجوانى، كهولت، و پيرى را پشت سر نهاده و پس از آن تحول پذيرفته، كه ابناء بشر آن را به مرگ تعبير كنند، حداكثر عمر طبيعى انسان يكصد و بيست سال است، اما يك ستاره ميلياردها سال سير كند تا تحول پذيرد.
اين ناچيز مرگ را سير تكاملى حيات دانسته، و پس از زندگى در كره ارض ادامه حيات در جهان ديگر است و موت نابودى و نيستى نيست، بلكه ادامه ترقى و تعالى است. هر ستاره ميلياردها سال سپرى مى كند تا به خاموشى گرايد، بلكه تحول پذيرد.
هر دور كه بگذرد، دور ديگر به اراده لم يزلى جامه هستى پوشد، و تعين پذيرد، و به اصطلاح دور ديگر تجديد شود. كليه كهكشانها و منظومه هاى شمسى كه رصد گرديده، و چه كهكشانهايى كه هنوز ناشناخته مانده است تحت لوا و سيطره يك روح كلى است، و هر يك از ستارگان مانند افراد بشر، نسبت به طول حيات خود سير تكاملى دارند.
منظومه شمسى ما كه تحت اراده خورشيد جهانتاب است، تحت جاذبه ستاره ديگرى است، و از آن ستاره امواج به آفتاب و ديگر ستارگان منظومه ساطع مى شود يك تعبير ديگر دور و كور آن است، كه بنابه قانون تناسخ ،افراد و ديگر مخلوقات در سطح كره زمين آيند و روند تا به حدّ كمال رسند، در پايان هر دور موجوداتى كه وجود داشته، و به حدّ كمال مطلق نرسيده اند. در دور ديگر باز آيند، تا تكامل يابند، و از نظر آمد و رفت بى نياز شوند.
عده اى كه در مراتب سلوك روحى افراد بشر را شايسته رهبرى ندانند، به ستارگان روى مى آورند، و در شبها تمركز به ماه داده و روزنه سمت چپ بينى را مسدود سازند، اگر ماه پديدار نبود، شكل ماه را در ذهن خود تصور كنند، و در هنگام طلوع آفتاب، به آفتاب بنگرند، و روزنه سمت راست بينى را مسدود سازند، و در غار مأوى گزينند، نه در خط الرأس كوه، و نه در دره، زيرا در خط الرأس كوه شدت باد و در جلگه و كناره درّه رطوبت موجب مى شود كه از پيشرفت سالك جلوگيرى نمايد، از اكل حيوانى اجتناب ورزند قواى نفسانى را به كار نبرند، و بعضى به يك ستاره توجه دارند، و از اينجا عوض تعبير ارتباط به كواكب، تسخير كواكب در اذهان جاى گرفت، در دبستان يك رباعى از قول بوعلى سينا ذكر نموده كه عينآ نقل مى گردد :
هر هيأت و نقش كه شد محو كنون در مخزن روزگار گردد مخزون
چون باز همين شود وضع فلك از پرده غيبش آورد حق بيرون
مراد فليسوف بزرگ آن است، كه هر صورت و هر شكل و حالتى كه در جهان هستى موجود است، چون دور به پايان رسد، به ظاهر محو شود، در صورتى كه هيچ چيز از جهان نيستى به هستى نيامده، هستى از هستى كل موجود گشته و وقتى از كره ارض ناپديد گرديد، در خزانه روزگار كه غيب محض است مخزون گرديده و بار ديگر لباس عاريتى مى پوشد، باز گوئيم كه، عود در كور ديگر تكامل مرتبت قبل است، و كواكب تغيير شكل داده و به ستاره اى والاتر جلوه گر مى شوند به عنوان مثال ستاره مريخ ادوارى را مى بايست طى كند، تا به مقام خورشيد فايز گردد، و در هر دور با قالب مثالى ديگر تجسد مى يابد، و قالب مثالى ستارگان از قالب مثالى افراد لطيف تر و اكمل تر است.
تفهيم اين مبحث نيز براى افراد عامه ضرورت ندارد، زيرا خللى در اعتقاد آنان راه يافته و گويند در اين دور و در اين نشئه هر چه از ما برآيد انجام دهيم، و در دور ديگر به تصفيه خود بپردازيم همين اندازه توضيح براى آشنا ساختن خوانندگان به مباحث عرفانى كافى است، لذا براى ديگر افراد شرح دادن خلاف است، و نبايد دست بدين كار زد.
گلبانگ مغز
نورالدین چهاردهی
[1] . تأليف و تصنيف «كيخسرو اسفنديار» پسر «آذركيوان» كه نام آذر كيوان اسفنديار» بود.