Info@razdar.com
مقاله شماره82
كتاب كشف المحجوب هجویرى از اهم كتب تذكره تصوف اسلامى است و مورد استناد شیخ عطار در تذكرةالاولیاء قرار گرفت ،درباره ملامتیه مرقوم داشته كه : «گروهى از مشایخ طریق ملامت سپرده اند و مر ملامت را اندر خلوص محبت تأثیرى عظیم است و مشربى تمام و اهل حق مخصوصند به ملامت خلق از جمله علائم خاصه بزرگان این است. قصاریه تولى به حمدون قصار كنند ،طریق وى اظهار و نشر ملامت بودى .طیفوریه تولى به ابو یزید طیفور بن عیسى البسطامى مى كنند .
در بدایت ظهور تصوف اسلامى منصور حلاج بود كه به طریق ملامت مشى مىكرد. منصور خدمت سهل بن عبداللّه تسترى (شوشترى) و عمر و بن عثمان مكى و جنید نهاوندى معروف به بغدادى رسید .
پانزده سال بعد از درگذشت جنید منصور به فرمان مقتدر خلیفه عباسى و به سعى حامد بن عباس وزیر دربار عباسى و كمك حسین بن روح در سنه 309 ھ . ق در كنار شط فرات به دار آویخته گردید .
حلاج در تمامى فصول سال لباس پشم به رنگ سفید (لباس سپید رنگ مخصوص ایرانیان بود) در بر مىكرد و روى زیبا داشت و عبداللّه بن خفیف معروف به شیخ كبیر مدفون در شیراز ،حلاج را در زندان ملاقات كرد و اولین كسى است كه حلاج را در نوشتههاى خود ستوده است (كتاب ملامتیان و صوفیان و جوانمردان تألیف ابوعبدالرحمن سلمى ترجمه على رضوى با تصحیح دكتر ابوالعلاء عفیفى چاپ افغانستان در 102 صفحه) .
ابن عربى معتقد است كه ملامتى عدهاى از اهل اللّه هستند كه در هر زمان و مكان بوده و داراى صفاتى خاص هستند و خدا باطن آنان را به انواع كرامات چون قربت و زلفت و اتصال زینت بخشیده و در سرالسر در معانى جمع رسیدهاند .اهل ملامت تظاهر به عبادت را شرك پندارند و تظاهر به احوال باطنى را ارتداد انگارند. حمدون قصار نیشابورى كه در سنه 298 ھ . ق در حیره از توابع نیشابور مدفون گردید از مشاهیر ملامتیه به شمار مىرود .
در قرن هفتم هجرى از ملامتیه ،قلندریه پدید آمد كه معروفترین آنها قطبالدین حیدر است .(ناگفته نماند كه قطبالدین حیدر مدفون در تربت حیدریه مجذوب بود و گرد مرید و مرادى نبود) .
قلندریه موى ریش و سبلت و ابرو مىتراشیدند و دلقى سبز رنگ بر تن مىكردند .
فرقه ملامتى پیرو ابو صالح حمدون بن احمد بن عمارة قصار بودهاند .
جامى در صفحه 9 مقدمه كتاب نفحات الانس مرقوم داشته كه «ملامتیه جماعتى باشند كه در رعایت معنى اخلاص و به محافظت قاعده صدق غایت جهد مبذول دارند و در اخفاى طاعات و كتم خیرات از نظر خلق مبالغت واجب دانند .
هر چند عزیزالوجود باشند هنوز حجاب وجود خلقیت از ایشان به كلى منكشف نشده باشد و بدان سبب از مشاهده جمال توحید و معاینه تفرید محجوب مانده باشند چه اخفاى اعمال و ستر احوال خود از نظر خلق و مشعر و مؤنت به رؤیت وجود خلق و نفس خود كه مانع معنى توحیدند و نفس نیز از جمله اغیار است .»
حاجى زینالعابدین شیروانى مشهور به سیاح شیروانى و ملقب به «مست علیشاه» در كتاب ریاض السیاحة در مورد ملامتى عین عبارات جامى را بدون كم و كاست نقل كرده بدون آنكه نامى از جامى برده باشد .
در كتاب هدیة السالكین تألیف صوفى دوست محمد در 70 صفحه چاپ هند در صفحه 18 درباره ملامتى نوشته است كه ملامتى آن است كه تمام فرائض و نوافل را پابند باشد مگر از نظر مردم آن را مخفى مى دارد و بعضى مشابهت به آنها نموده در فسق و فجور مبالغه دارند و گویند مقصود ما آن است كه در نظر مردم ما را قدر نباشد و حق تعالى را به طاعت ما چه پروا است !
بعضى را عقیده بر آن است كه مسلك ملامتى در هند به وسیله خضر رومى انتشار یافته است .
آقاى على اصغر حكمت در یكى از آثار خود مسمى به «جامى» در صفحه 156 نوشته اند كه جامى هیچوقت بساط شیخى نگسترد و خلق را به پیروى و ارادت خویش نخواند .
میر علی شیر كه از ارادتمندان خاص جامى بود در كتاب «خمسة المتحیرین» نوشته است كه «آن حضرت به اظهار خوارق عادات از جانب حق تعالى مأمور نبودند و حالات پاكیزه خود را در طریق ملامتیه و شاعرى و ملائى پنهان مى نمودند» !
نگارنده این سطور براى اولین بار در رشت با مردى وارسته و دانشمند و شاعر بنام آقاى انساندوست كه از كارمندان عالى رتبه استاندارى گیلان بود توفیق آشنائى و دوستى یافت ،وى اندكى لكنت زبان داشت ،مرا به آثار جاودان كیوان قزوینى رهنمون گشت و در ایام بازنشستگى در منتهى الیه شهر رشت در باغ چاى ملكى خود كه چهار هكتار بود منزوى گردید و در تمامى ایام حیات گرد زناشوئى نگشت .
روزى اظهار كرد كه من جزءِ سلسله ملامتى هستم و قطب سلسله یكى از علماء شیعه ساكن مدینه است و سید نیز مىباشد اما از ذكر نام قطب خود خوددارى نمود.
و آقاى بامداد از مشایخ ایشان در تهران است .پس از فوت انسان دوست دریافتم كه ایشان از مشایخ سلسله ملامتى است .او مردى خلیق و متواضع و مهربان و بصیر در امور تصوف و مسائل علمى و روحى بود .
مرحوم محمد على بامداد در شب عید اضحى سنه 1263 ھ . ش در مشهد متولد گردید. پدرش میرزا محمد رفیع رفیع الممالك بود .بامداد در مشروطیت ایران در زمره آزادیخواهان بود و در تهران روزنامه بامداد را منتشر مىساخت و با میرزا كوچك جنگلى همراهى و معاضدت نمود و در دوره ششم نماینده مجلس شوراى ملى گردید .وى در سنه 1320 ھ . ش حزب ایران را بنا نهاد و بازرس دولت در بانك ملى بود ،مدتى در بیمارستان نجمیه بسترى شد و در اثر ابتلا به بیمارى فشار خون در 28 مرداد 1320 ھ . ش در تهران در گذشت .
از بامداد كتاب ارزندهاى تحت عنوان ادب چیست و ادیب كیست در 71 صفحه و اثر دیگرى بنام حافظ شناسى یا الهامات خواجه در 248 صفحه به كوشش دكتر بامداد به حلیه طبع در آمده است .
از اشعار حافظ تحت عنوان اینكه مسلكى بنام ملامتى مانند دیگر سلاسل تصوف وجود خارجى دارد مستفاد نمىگردد ،اما بامداد براى تأیید عقاید مسلكى خود به اشعار حافظ استناد جسته و بهره بر گرفته است ،در صورتى كه هر گاه بخواهیم عقاید مرد بزرگى را دریابیم در ابتدا مسلك و نظر شخصى خود را نبایست در نظر گیریم ،البته پس از اینكه نتیجه بررسىها معلوم شد آنگاه مانعى ندارد نظریه خویشتن را ابراز داریم .
بارى بامداد مرقوم داشتهاند ملامتى پیر خود را معرفى نمىنماید ولى نیاز به پیر دارد، وى به اصول اخلاق و شرع پابند بوده و صورت مرشد خود را در ذكر در نظر نمى گرفته است .حافظ را ملامتى دانسته و به قلندریه و ملامتى كه خلاف شرع را پیشه نمودهاند اعتراض دارد و به خرقه و صومعه و خانقاه و اسباب و ابزار درویشى به حق طعن مى زند و گوید اویسى از روحانیات استفاده نمود ولى ملامتى نیاز به پیر دارد .
او شیخ ابوالحسن خرقانى و نظامى را اویسى مىداند در صورتى كه خرقانى پس از طى دوازده سال كه از روحانیت بایزید بسطامى استفاده نمود دست ارادت به ابوالعباس آملى داد .
بامداد بعضى از لغات و اصطلاحات را معنى و تأویل كرده است .میكده و میخانه جاى بادهنوشى است یعنى سالك به سوى بیخودى مىرود در آنجا كه خدمت و حضور پیراست ،در صورتى كه میكده و میخانه را به خانقاه و ساقى را به پیر طریقت تعبیر كنیم پسندیده است (نه به حق تعالى و انبیاء الهى) .
پیاله ،دستورهاى تدریجى است كه بر اثر توجه پیر به سالك ،جذبه بر مرید رو دهد ،به نظر درست مىآید .
جام جهان نما را دل روشن پیر باید گفت ،وقتى براى مرید فتح الباب گردد اسرار عالم هستى بر دل تابد !
این ناچیز بیش از پنجاه كتاب چاپ ایران و هند درباره حافظ دیده كه هر یك حافظ را به زعم خود به یك مسلك منتسب دانسته اند .
كسروى تبریزى حافظ را خراباتى شمرده و عدهاى خاكسار و برخى نقطوى و ذبیح بهروز دو حافظ را در یك عصر معرفى كرده و یكى را صوفى و دیگرى را پیرو آئین مهر دانسته است !
اگر كسى عرفان را نزد استاد تلمذ نموده و عملاً در تصوف گام نهد مرتكب اینگونه اشتباهات نمى گردد .
این بىمقدار را عقیده بر آن است (البته پس از بررسى دقیق در شرح حال مشایخ و اقطاب و سلسلههاى متباعده متباغضه) كه در هیچ عصرى سلسله ملامتى وجود خارجى نداشته است و ملامتى از آنجا سرچشمه مىگیرد كه برخى از مشایخ چون جامى و ابوسعید ابوالخیر از آنجا كه خواستند مریدان را به سوى خود نكشند حالت ملامتى داشته اند ،ضمناً سالك روحاً آماده نیست كه در امور سیاست و كشوردارى دخالت كند !
با این همه باید گفته شود كه طى چند قرن عدهاى شیاد و هوسران به بهانه ملامتى !پستترین اعمال خلاف شرع و ضد انسانى را مرتكب شدند و فضاى دیانت را تیره ساختند و نام رند – خراباتى – عاشق – لاابالى – قلندر بر خود نهادند و مردم سادهدل تصور كردند اسرارى در نزد این افراد موجود است كه ارزش آن فوق گنجهاى جهان است !
این گمراهان اشعار شعراء را به نسبت دانش و معتقدات پرسش كننده با تأویلهاى مخصوص !پاسخى مى دادند .البته باب تأویل كه باز شود بسیارى از خطاها را صواب جلوه مىدهد مثلا این بیت از حافظ را كه صراحت بر باده خوارى دارد و تأویل بردار نیست به چه معنائى باید تعبیر و تأویل كرد ؟
در همه دیر مغان نیست چو من شیدائى
خرقه جائى گرو و باده و دفتر جائى!
خوشبختانه به مرور ایام پرده از روى كارها برداشته مى شود.
عقايد ملامتيه
ملامتى عقیده دارد كه وجود مرید و اظهار ارادت او موجب مىگردد از وصول باز بماند، باید ملامت پیشه كند و از ریا بپرهیزد .
اعمال نیك را از مردم مخفى بدارد و خواجه حافظ را از پیروان این مسلك محسوب مى دارند!
کتاب سلسله های صوفیه
اثر نورالدین چهاردهی