Info@razdar.com
مقاله شماره 95
سخنى چند با خوانندگان آثارم در میان مى نهم .
قبل از انتشار آثارم بخوبى از قدرت و نحوه انجام دشمنى هاى ناجوانمردانه اقطاب و ایادى آنان واقف بودم و پس از نشر آثار قلمى خود بدرستى دریافتم كه آنچه درباره مسند نشینان مىپنداشتم راه خطا نه پیموده بودم و اعمال ناپسند این مدعیان لاف زن تا بدان پایه رسید كه موجب شگفت مریدان شد و عده اى بخود آمدند و موجب بیدارى آنان گشت و بعضى از دوستان دیرین حتى تنى چند از بستگانم براى خوشایند این و آن به آتش خرمن این عناد دمیده تا مرضى خاطر اقطاب را بدست آرند و براى توصیف این بوقلمون صفتان این بیت زیر وصف الحال این دوستان كم مایه و خویشاوند فرومایه است .
در صد هزار دوست یكى محرم اوفتد
آنهم بوقت تجربه نامحرم اوفتد
اما عدهاى پس از بررسى و امعان نظر در نوشته هایم دست دوستى بسویم دراز كرده و این بى مقدار را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و باب دوستى با این ناچیز مفتوح ساختند.
اولین اثرم كتاب (خاكسار و اهل حق) بود كه به تشویق افراد صاحب نظر چاپ دوم با اضافاتى از طرف انتشارات اشراقى بحلیه طبع درآمد و كتاب (سلسله هاى صوفیه) ایران چون امناى انتشاراتى آن در قید مسلك وهابى بودند دو مبحث از كتاب را اسقاط كردند و تصحیح كتاب را از اختیارم خارج نمودند.
و كتاب (سیرى در تصوف) چون با عجله تدوین یافته بود اینك مبسوطاً چاپ دوم آن به همت آقاى اشراقى در دسترس ارباب دانش قرار گرفته و امید وافر دارد كه مقبول طبع صاحب نظران شود.
و مقارن چاپ این كتاب (عرفان نامه) اثر خامه تواناى استاد گرانقدرم (كیوان قزوینى) با مقدمه و حواشى این ذره نادار منتشر میشود .
امید وافر دارد كه به تشویق افراد پاكنهاد و عنایت خاصه ازلى با ضعف قواى جسمى بتواند دیگر نوشته هاى خود را یكى بعد از دیگرى ارائه دهد و خود را مسئول وجدان خویش دانسته و به مادح و قادح توجهى نداشته و خدا را گواه مىگیرد كه آنچه بزبان قلم نوشته یا بعد خواهد نوشت نتیجه تحقیقات شبانه روزى پنجاه سال عمرم بوده و بس كه تو خواننده به آسانى میخوانى و از اینراه سود مادى و مقامى مطمع نظرم نبوده و نخواهد بود.
در مطاوى كتاب با ادله و براهین مستند به آن مشرب كه مورد بحث قرار داده و نارسایى سلسله ها را بیان داشته. اعتقاد راسخ دارد كه سرچشمه از ابتدا خشك بوده و رفع عطش پوینده راه حق و حقیقت را نمى كند لذا ناگزیرم كه خواننده را روشن نموده و دریابد كه این رهبران طریقت شایسته پیشوایى این مسالك بى اصل و اساس نمى باشند.
اگر به تهمت ها و افتراها پاسخ میداد كتاب جوابگوى فحاشى ها بود نه یك اثر تحقیقى اما جدیت وافر دارد براى علاقمندان آثارم شرح حال خود را بنام (من و دین) منتشر سازد.
ناگفته نماند آثار و مداركى از اقطاب و مشایخ در دسترس دارد كه هنوز تصمیم به انتشار و افشاى اسرار ندارد و هنوز پرده از اسرار مدعیان بر یكسو نمى كند چون بیم آن دارد كه عدهاى باساس دیانت بى اعتقاد گردند.
آنچه دل خسته این ناچیز را شكسته و سخت آزرده ساخته ناجوانمردى یك یا چند تن كه همگامم بوده و هر دو سر بر یك آستان نهادیم و پس از شصت سال براى تامین و حفظ اموال پشت پا بدوستان زدن و بچه بهایى اندك بزرگترین مطلب كه فوق ثروت قارون است بر طبق اخلاص به كف دست گرفت و بر عتبه آستان قطب سلف و جانشینش با نیازمندى و گردن كج و انقیاد تامه تسلیم كرد.
افسوس… آه… دریغ بر عمر تلف شده تحت عنوان نام مقدس (محبت و دوستى) تفو بر تو اى چرخ گردون تفو.
روزى كه با پرونده سازى به زندانم افكندند و این توطئه بدستور قطب وقت انجام گرفت همان روز آن قطب الاقطاب براى صرف نهار مهمان نزدیكترین خویشاوندم بود و هر دو از گرفتاریم شادیها كردند این پرونده سیزده ماه بدرازا كشید و از دریافت حقوق محروم بودم و پس از تبرئه دادستان كل قرب دو ماه از امضاى حكم برائتم خوددارى ورزید و بعدها دریافتم این دادستان از خواص مریدان آن قطب بود بساحت مقدس حضرت ثامن الائمه (ع) دست توسل دراز كردم و فرزند برومند حیدر كرار (ع) بیاریم شتافت .
اینك سخن بر سر آنست كه عدهاى از صوفیان ابراز میدارند اكنون تكلیف ما چیست بكدام دسته رو آوریم و سر به آستان چه مردى سائیم و چگونه طى طریق كنیم هر چند این پرسش ظاهراً فریبنده و بجا بوده اما در باطن بى اصل و اساس است و طرح مسئله نیرنگ و فریب است كه بدل ساده لوحان القاء كردهاند لذا در صدد پاسخ برآمده و بطور ایجاز عرضه میدارد.
در امور عادى همه افراد آمادگى مهندس شدن یا دكتر شدن یا اینكه مهندس كشاورزى شوند و با بتاریخ روآرند یا ادبیات یا فلسفه فراگیرند نیستند و همه نتوانند مكانیكى یا نجارى یا مبل سازى را فراگیرند تا چه رسد به امور روحى كه توجه تام پیدا كنند.
هر آدم ذیشعورى با قوه عقل بدنیاى مادى بنگرد طبیعت وجود خدا و روح و تجرد روح را بوى تفهیم مىكند و پس از آن براى اینكه چگونه بسر برد و دنیاى واپسین را دریافت كند نیاز خود را به تبعیت یكى از پیامبران در مىیابد و پس از ادراك این مفاهیم قوانین و معارف دین الهى را یاد گرفته و بر طبق فرامین الهى رفتار كند.
هر گاه فردى اندیشه اى والا داشته باشد و بخواهد گام فراتر نهد دو طریق در پیش است یكى علوم روحى كه آشنایى بدان مستلزم ریاضات صعب و طاقت فرسا است و بفرض تسلط بر این امور و صرف عمر و مال و منال نتیجهاش نمایش دادن و خود را شاخص میدان وجود معرفى كردنست و یا مال اندوزى و آلوده مشتهیات نفسانى شدن است و این همه در صورتى است كه در اینراه توفیق یابد والا تهى دستان بسیار و آنكه بسر منزل مقصود رسیده باشد انگشت شمار و بفرض توفیق یافتن نمایش و نمودار مسائل روحى است و حیف است كه خردمند عمر خود را در این طریق بكار برد و ثمره آن بطالت عمر گرانمایه میباشد.
و دوم سلاسل تصوف است كه با راه یابى بحق و حقیقت متباین است و حتى متضاد و مغایر و با واقعیت نفس الامرى بسیار دور بوده و اگر یك صوفى استعداد طبیعى داشته باشد این نیروى نهفته بهدر رفته و دیگر قادر به گام برداشتن براه خاصه نیست پس اگر شخصى بخواهد در همین نشاء هویت خود را بفعلیت درآورد و در عالم شهود (ناسوت) راه بعالم ملكوت یابد و كلیه خرافات و اوهام را بشناسد و به پشت سر نهد و اسرار جهان آفرینش را دریابد و بحقائق عالیه آگهى یابد آیا خود تواند و باید با تشریفات خاصه وارد سلوك شود در صورتیكه تمامى افراد آحاد كلمه توحید را بر زبان جارى سازند موحد شناخته شده و با شهادت بر حقانیت پیغمبر اكرم(ص) مسلمان شده و نیز با شهادت بر حقانیت سرور فتیان جهان على (ع) شیعه معرفى میشود چگونه در شرفیابى جان جانان (جان منبسط عالم امكان) حاجب و دربان ندارد مقام عشق است و كشش از ارواح مجرده و شامخه است خود حالت عشق مربى است نیاز به استاد دیگر لزومى ندارد.
در امور عادى اگر جوانى باقتضاى سن و حال عاشق دوشیزهاى گردد چه گنگ باشد چه خطیب چه عامى باشد چه دانشمند نیاز به مربى نخواهد داشت حالات و كردار و گفتارش رهنماى او خواهد بود و مربى او جاذبه عشق است.
ولى عاشق حق و حقیقت چه نیازى به قطب و شیخ دارد آیا از خداى جهان آفرین كسى نزدیكتر و دلسوزتر به افراد بشر وجود خارجى دارد.اگر دارد او كیست ؟
چه مفهوم صعب و مقدس بازیچه هوسناكان شده و مطلب وارونه گشته است .
این ناچیز سخت از دعاوى گریزان و هیچ مسلك و سلسلهاى یا فردى از افراد را از عالى و دانى شایسته رهبرى روحى نمیداند در این باره نیاز به مبحث مبسوطى دارد و رونده این راه مىبایست موقع انعقاد نطفهاش پدر و مادر فرد دیگریى را در مخیله خود راه ندهند و پس از آن تا هنگام تولد از مباشرت اجتناب ورزند.
همه افراد سلول مغزى آنان آماده مسائل روحى نیست گذشته از استعداد طبیعى بایست كسى از افكار و اعمال سالك در جریان اعمال روحى آگاه نباشد و در خلوت با خود خلوت گزیند از اغذیه تند مانند فلفل و ترشى و پیاز دورى كند و بحد كفایت بخوابد از مشتهیات نفسانى پرهیز كند اگر آنچه حق مطلب است گفته شود مثنوى هفتاد من كاغذ شود.
عشق در بیان نگنجد جذبه حق در رسد خود مربى طالب و سالك است.
در پایان این مبحث جهت تذكر خوانندگان ارجمند این نكته را یادآور مىگردد براى احتراز از تشابه اسمى و رفع سوء تفاهم از این پس در آثار خود كه به عنایت حضرت احدیت عزاسمه منتشر میكند از ذكر نام نورالدین مدرسى چهاردهى خوددارى كرده و به عنوان (نورالدین چهاردهى) معرفى مىنماید و تمامى دوستان قبل كه اكنون در صف مخالفین صف آرایى كردهاند و خویشاوندانم هیچیك با انتشار كتبم گذشته از اینكه موافق نبوده بلكه به كینهتوزى نیز بر خاسته اند. این ناچیز را پرواى شخصى در سر نباشد و بقول مولانا:
یكى خوانم، یكى جویم، یكى دانم .
توجه و عنایت یار ازلى تمامى تار و پود شش جهت وجودم را از خود پر ساخته و از این و آن بى نیازم ساخته است .
یارب مرا بخود وامگذار و در همه آنات از دسایس دشمنانم حراست فرما.
بحق اخص خاصان درگاهت
نورالدین چهاردهى
کتاب سیری درتصوف