Info@razdar.com
شماره مقاله : 115
تصوف در آثار اسلامى فقط در نیمه دوم قرن دوم هجرى پدید آمد و اولین كسى كه صوفى نامیده شد ابوهاشم كوفى بود و بدست ایرانیان بالاخص از گیلان و مردم دیلمان جانبدارى مى شد جامى در نفحات الانس گوید اولین خانقاه را یك امیر ترسا بنا نهاد.
بر مكیان وسیله برانگیختند تا فضیل عیاض را كه قبلا براهزنى اشتغال داشت به دربار خلیفه عباسى هارون الرشید بردند و فضیل سخنان درشت گفت كه هارون بگریست و با تمهیداتى هارون را بزاویه فضیل بردند و بتدریج تصوف به فلسفه و علم و كلام و علوم غریبه و ورد داخل كردند اما اذكار قلبى نداشتند و تعهد مرید به شش سال خدمت نبود اما بمرور زمان تعهد مریدان به دوازده سال خدمت به پیر انجامید ذوالنون به اكسیر پرداخت مبادى اصطلاحات خاص پدیدار شد.
اساس تصوف ضد دین شد و متابعت خلفا را جایز شمردند و هر كسى كه صوفى نامیده مىشد در خانقاه مقیم گشته گرد كار نمى گشت .
صوفى گوید:
سالك در بند سلوك است – عاشق در بند عشق است دین در حد است خدإ؛ٍٍّّ ظظ بیرون از حد است صوفى رو به بى حدى مى نهد پس الصوفى لامذهب له .
سلسله ها پدیدار شد عناوین پیر و مرید پدیدار شد و اكثراً مانند مانویان دو بدو بمسافرت رفته به تبلیغ مشغول شدند و لباس و كلاه آنان بعینه مانند مانویان بود و رجوع بى حد اشخاص به تصوف براى رسمیت شناختن مرید هزار و یك روز خدمت مقرر شد و دست به تالیف كتب زدند و جبر را معتقد شدند تا زیر بار اعمال خلفا و سلاطین را جزو مقدرات بشرى دانند تا در قبال آنان سرتسلیم فرود آرند از ایام شاه علیرضاى دكنى كلمه دین جاى خود را به لفظ على داد و از زمان شاه نعمةالله كلمه شاه برقرار گردید اما اول لقب قرار گرفت و بعد از شاه علیرضا دكنى در آخر لقب جا گرفت مانند نور علیشاه و كلمه قطب را اولین بار محیىالدین عربى برقرار كرد پایه گذار عرفان علمى منصور حلاج بود و بدست محیى الدین نضج گرفت و بنیانگذار عرفان عملى جنید بغدادى بود و تصوف اسلامى بدواً به قرآن و حدیث متمسك بود بعد از مسیحیت كاتولیك و مانویت و بودائى و فلسفه اشراق و فلسفه سانكهیه (عرفان علمى هندوان) متاثر گردید و نحوه ریاضت و سلوك و حبس نفس و نشستهاى هشتاد و چهار گانه و ذكر و فكر و ذكر دو ضرب تا شش ضرب و روزه وصال و روزه سكوت را كلیتاً از فلسفه یوگى فرا گرفته و بكار بستند و از قرن پنجم تا هشتم خانقاههاى بسیار و سلاسل متباعده متباغضه بوجود آمد و براى هر خانقاه موقوفات بسیار معین گردید و در هر خانقاه عده كثیرى سكونت داشتند و گرد كار و مشغله نگشتند و سفرنامه ابن بطوطه خود موید كثرت خانقاهها در بلاد و امصار است و بتدریج پایه ادعاى مشایخ و اقطاب ببام فلك رسید اما از قرن هشتم ببعد دیگر تصوف سیر نزولى نمود و صفویه كه خود موسس سلسله حیدریه بودند و شاه اسمعیل صفوى كه با سیزده تن درویش از محله پردسر لاهیجان قیام كرد و وقتى به اردبیل رسید هشتصد تن صوفى دور وى گرد آمده بودند سلسله صفویه را پى ریزى كرد شاه سلیمان بمخالفت صوفیه برخاست و شاه سلطان حسین دستور داد كلمه كاهو را بفتح ادا كنند تا شبیه كلمه هو نگردد تصوف دویست سال از ایران رخت بر بست و در دوران فتحعلیشاه معصومعلیشاه هندى با چند تن از هند بایران آمد و سلسله شاه نعمةالله ولى را در ایران توسعه داد و همزمان با معصومعلیشاه از هند بایران آمد و دوده (سلسله) خاكسار را شیوع داد در این ایام مذهب شیخیه بوجود آمد و بچند شعبه منقسم گشت و از این مسلك بابیه متولد گردید و پس از اندك مدتى بفرقه بابى و ازلى منقسم گردید و از این مذهب كه بعد بصورت دین جلوهگر گردید و اغلب رجال سیاسى آن عصر را در زیر پوشش خود گرفت و ملك المتكلمین و جمال زاده در این جرگه عرض وجود نمودند كه ناگهان میرزا حسینعلى نورى كه مدت دو سال در كسوت درویشى در خانقاه نقشبندیه سلیمانیه بغداد بنام درویش محمد تحت تربیت قرار گرفته بود و كلمات مكنونه و رساله چهار وادى و هفت وادى و مثنوى كه میتوان در عداد كتب صوفیه قلمداد نمود از اثر خامه خود منتشر ساخته و مدعى اولوهیت گردید و بهائیت به بهائى و غصنى پدیدار شدند و در پنجاب غلام احمد قادیانى و در ایران كسروى تبریزى و سرهنگ شمشیر وزیرى یكى پس از دیگرى مدعى داعیه هاى دور از باور عقل سلیم و علم گردیدند و نورعلیشاه اول كه فقط شیخ طریقت بود در بلاد اسلامى سیصد تن را اجازه ارشاد داد كه هر یك سلسلهاى براه انداختند و پس از درگذشت هر قطبى مشایخ سلسله هر كدام مدعى قطبیت گردیدند كه از آنجمله مى توان ذوالریاستین مونس علیشاه را نامبرد كه شانزده تن ادعاى جانشینى وى نمودند و سلسله شاه نعمت الله بسلسله كوثریه و گنابادى و صفى علیشاهى و ذوالریاستین منشعب گردید و قطب هر فرقه كتبى چند تالیف نمود كه افراد اهل فضل پیرو خود را بمطالعه آن كتب سرگرم كنند و از آثار دیگران واقف نگردند كه به اراده ازلى فیلسوف شرق كیوان قزوینى كه هفتاد سال عمر خود را صرف دانشها و ادیان و تصوف نموده و هفده سال در مقام قطبیت جالس بود و ملقب بلقب منصور علیشاه بود و از سلاسل شیعه و سنى اجازه ارشاد داشت ببارقه الهى دامن فرو چید و اسرار خفیه صوفیه را بر ملاء ساخت و مرید و مرادى را مردود و باطل شمرد و درباره ادعاهاى گزاف مدعیان لافزن مرقوم داشته اند كه آیا توانند .
ستاره هاى مرصوده را بدل بهم كنند یا یك كسوف و خسوف را در وقتش مانع شود و در غیر وقتش بیارد یا اندازه مكث آنها را كم و زیاد نماید آیا تواند یك جانورى را بسازد یا توانا و قادر است كه یك مرده را احیاء كند و آیا تواند یك زنده را غیر مرگهاى عادى بمیراند یا تواند یك طلوع و غروب را از وضع عادى خود برگرداند بوضع غیر عادى با تواند یك منظومه و مداراتش را تغییر دهد. اى خواننده گرامى نتیجه زحمات شبانه روزى سالیان ایام جوانى خود را صرف تحقیق علمى و عملى ادیان نموده و در كلیه سلاسل عملا وارد گشته و بزعم مسند نشینان طى مراحل كرده و دریافتم كه اكثر این مشایخ به وراثت یا بعلل دیگر و در ایام اخیر بكمك و معاضدت سیاسى و مالى دولتهاى قبل از انقلاب جالس این مقام گشته گذشته از اینكه زحمت سلوك بخود راه نداده از عقاید مسلك خود ناآگاه و مرید را فرصت و اجازت پرسش نمیدهند و مرید باید بخود تلقین نماید و كارهاى عادى اقطاب را غیر عادى و معجزه انگارد و بعضى سلاسل با مشاهده رویائى كه هسته اصلى خواب بمریدان القا شده در منام به بیند و خود را واجد مراتب عالیه بپذیرد این اظهار نظر از دل پردرد و گامهاى خسته در راه تحقیق تراوش كرده تا بگوش پر هوش تو برسد و خدا را گواه میگیرد كه نه در صدد نفى كسى و نه اثبات شخصى برآمدهام ره آورد پنجاه سال كوشش است كه در هر شبانه روز لاقل ده ساعت و گاهى پانزده ساعت صرف این راه نموده و با نوك مژگان و اشتیاق وافر و دل امیدوار گام برداشته و بالنتیجه دریافتم از طریق مرید و مرادى نتیجه باد بدست آمده و مقصود حاصل نمیكردد تو در اینراه عقل را فرا راه خود قرار داده و گفتار این ناچیز را مطمح نظر قرار ده تا ثمر دریافت تو مزد زحمات این بیمقدار شود. و وعده میدهد به لطف حضرت حق موفق به انتشار كتاب فلسفه یوگا گردم اكنون چاپ ثانى این كتاب است كه بحلیه طبع درآمده و صوفیان ناجوانمردانه بدشمنى برخاسته اند اینك مختصرى درباره مكتب روحى یا تصوف انفرادى جملاتى چند عرضه میدارد.
تصوف شناخت بارى است و عشق به حضرت او.
تصوف تشرف حضور مهرپاش حضرت جانان است .
تصوف هوالاعراض عن الاغراض است .
تصوف هوالاعراض عن الاعتراض است .
تصوف از خود گسستن و بحق پیوستن است .
رفتار على مرتضى (ع) سرور فتیان جهان برنامه و مشى صوفیان باید قرار گیرد.
صوفى باید رفتارش در دنیا دست بكار و دل با یار باشد.
صوفى باید سعى وافر بكار برد كه هویت خود را به فعلیت درآورد.
از تظاهر و اسم خاص و بار عام دادن و تشكیل حزب و جمعیت و پاى بوسى و سجده بغیر حق نمودن بیزارى جوید و جملات زیر را نصبالعین خود كند.
هوش در دم – نظر بر قدم – خلوت در انجمن شعارش باشد.
و هر آنى از آنات كه از یاد حق غافل ماند گناه داند.
و كسى از اعمال سلوكى او آگاه نشود.
تصوف مقام عشق است و براى عاشق شیخ طریقت ضرور نیست جاذبه عشق خود مربى او است .
نگوید به مقام وصل رسیده ام و دیگر به شریعت نیازى نیست. لازمه عشق یك تائى است.
یكى دانم یكى خوانم .
صوفى خدمت به افراد بشرى را كه ودیعه الهى هستند فریضه خود شمرد.
صوفى اول خود را بسازد و بعد كمر خدمت بر ابناى زمان به بندد.
چون براى آگهى تصوف مىبایست از آئین مانوى و مزدكى كه سرچشمه تصوف از آن متاثر و بهره گرفته است آگهى بهم رساند لذا ناگزیر شدم در یك فصل از مانویت و بحثى از مزدكى بطور اختصار و فشرده تشریح كرده تا خواننده گرامى به كنه سلاسل تصوف واقف گردد.
عدد 2 و 4 و 6 و 8 كه در پشت پاكت هاى نامه 2468 مىنویسند به این توهم كه این نامه در اندك مدتى سالم بدست گیرنده نامه برسد در حقیقت عنوان بشارتها مى باشد كه در هر هزاره فردى بر پا خاسته و اقدام مفیدى در جامعه بشرى انجام مى دهد مانى را مسیحیان دجال مى دانستند و مانویان وى را مقدس مىدانستند مانى دین یهودى را مردود مى دانست.
کتاب سیری درتصوف
اثر نورالدین چهاردهی