Info@razdar.com
مقاله شماره 131
سرگروه خداشناسان ، روشن روانان و اولیای متاخرین و فرزانگان زرتشتی در پایان سده دهم هجری ،حضرت دستور آذركیوان می باشد. می گویند كه از سروشاورزان كوچ نشینهای دلپتان نادیدنی است كه برای تعلیم بشریت قدم از اعتكاف بیرون نهاده است . نسب او بدینگونه است .
آذركیوان بن آذر زردشت بن آذر برزین آذر خورین بن آذرآیین بن آذرساسان بن خرد داراب بن بزرگ داراب بن بهمن بن اسفندیار بن گشتاسب بن لهراسب بن اروند بن كی نشین بن كیقباد بن زاب بن نوذربن منوچهر بن ایرج بن فریدون بن آبتین از نژاد جمشید بن تهمورث بن هوشنگ بن سیامك بن كیومرث .مادر دستورآذر كیوان شیرین نام داشت و از نژاد انوشیروان دادگر بود.
در صحت شجره نامه فوق جای بسی تردید است زیرا كه طبق آن چهاردهمین پشت دستور آذر كیوان به داراب آخرین پادشاه سلسله كیانی می رسد كه طول زمانش تا تولد حضرت دستور كه بنا بقولی در سال 1042 هجری و یا یكهزار یزدگردی[1] بوده است در حدود دوهزار سال بالغ می گردد. علما طول زمان هر نسلی را بین 25 و 40 سال قرار داده اند یا بعبارت دیگر در طی مدت یك قرن 3 نسل تولید می گردد بنابراین منطق اگر باز ما دست بالا را گرفته و طول مدت هر یك از یشتها را 45 سال حساب كنیم یعنی پدر هر نسلی را 45 ساله تصور نماییم ، 13 پشت دستور آذر كیوان مساوی می شود به 585 سال و یك فاصله تقریبا 1500 سال بین سترگ آذرساسان پشت سیزدهم و خرد داراب پشت چهاردهم باقی می ماند كه در حدود سی و پنج پشت می شود.
می گویند دستور آذركیوان از پنجسالگی به كم خوری و شب زنده داری عادت داشت و هنگام ریاضت وزن خورش او به یك درم رسید . سنایی فرماید:
گرخوری بیش پیل باشی تو كم خوری جبرییل باشی تو
انكه بسیار خوار باشد او دان كه بسیار خوار باشد او
مولانای رومی در مورد كم خوری فرماید:
چون جنین بد آدمی خونخوار بود بود او را بود از خون تار و پود
از فطام خون غذایش شیر شد از فطام شیر لقمه گیر شد
از فطام لقمه لقمانی شود صاحب اسرار سلطانی شود
دستور آذركیوان از اهل استخر و شیراز بود . 28 سال در خم نشست[2] و به ریاضت مشغول بود . در اواخر عمر خویش به هندوستان مسافرت و پس از مباحثه و مناظره در خصوص دین و مذهب با دستوران و موبدان پارسی سورت و نوساری ،به عظیم آباد پتنه رهسپار و در آن دیار مركز روحانیت در 85 سالگی درسال 1027 هجری به گروثمان خانۀ سرود مزدا شتافت .
دستور آذركیوان از دانشمندان معروف ایران بوده اوستا ،پهلوی ،فارسی ،تركی ،هندی و تازی را نیكو می دانست . فرزانه بهرام در شارستان می نویسد :
چون اذر كیوان را آهنگ سلوك در سر پیدا شد حكمای بزرگ یونان و هند و پارس را در خواب دید و اقسام حكمت و دانش از آنان فرا گرفت . به قول مؤلف دبستان روزی در مدرسه كه طلاب علوم مذهبی و شیخ به مباحثه و تدریس مشغول بودند اذر كیوان وارد شد و مسائل غامضه حوزه درس را كه شیخ عاجز از حل بود روشن ساخت و معماهای آنها را حل نمود. مشایخ آن دوره چون فضل خود را در برابر آذركیوان هیچ می دیدند او را ذوالعلوم می خواندند . در كتب متاخرین و معاصرین از او بعنوان ذوالعلوم صحبت می شود.
از عارف نامی سید حسن شیرازی منقول است كه گفت « دو تن از صوفیان آذركیوان را دیدند و علو مقام او را انكار و از حیث كمال كامل نشمردند . مرشد ایشان سیدی عامل و دانشمند بود شبی بیخود گردید و در عالم سكر جمال نورانی رسول الله صلعم را دید كه به او فرمودند ای فرزند مریدان خود را بگو كه به تایید حكیم حقیقی و قادر مرید ،آذركیوان مردیست كامل و رسیده و در مقامات ولایت از اطوار سبعه قلبیه و انوار متنوعه غیبیه و مشاهدات و معاینات و تجلیات از افعال و صفات و ذات ،فانی از لاهوت باقی به جبروت ،متصف به مظهریه و به كلیه عارف و موحد به حقایق اشیاء عیانانه ،قانع به استراق سمع و مرشدیست كمل سالكان به خدمت و عزلت و خلوت و صحبت و آنچه لایق و درخورد احوال باشد از سایر سیاسات و ریاضات ،حكیم حق و طبیب خلق ،عالم آداب طریقت و تربیت سالكان و تعبیر واقعات و تلقین ذكر وار شاه طالبان ،مجد در تزكیه نفس ،ممد تصفیه قلوب انسان ،مجتهد در شریعت ،مجاهد طریقت واصل حقیقت به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین ،موقن در اصول و فروع آن ،مؤید به تایید الهی ،او را بد نگویند و بزرگ دانند و خدمت او را از مغتنمات شمارند و تو نزد او شو و مراسم دلجویی بجا آر. مرشد چند مرتبه ستایش مذكور را بر زبان راند. پس من مذكورات او را نوشتم. چون آن صاحب حال از بیخودی بر آمد مرا برانگیخت و گفت آذركیوان در این شهر كیست كه رسول خدا او را به غایت ستود و فرمود به نزد او شوم.
گفتم در این روزها از سوی استخر آمده است . فرمود مرا نزد او بر .مرافقت به جای آوردم اما خانه او نمی دانستم . چون لختی را ه سپردیم ،فرهاد نامی از مریدان آن حضرت بیامد بما گفت خداوند یعنی حضرت آذر كیوان شما را می خواند مرا فرستاد تا رهنمونی كنم .چون به نزد او شدیم مرشد با خود قرارداده بود كه در سلام بر او سبقت جوید. اما پیشی نیارست جستن . آذركیوان زودتر به پارسی زبان درود در داد و به عربی لب گشاد ما فرو ماندیم و رویایی را كه مرشد در عالم سكر دیده بود به ما بازگفت . پس فرمود پرده از این راز برمیفكنید . چون بازگشتیم مرشد دو مرید ناقص خود را بخواند و از كمال آذر كیوان ایشان را خبرداد و از سرزنش منع فرمود[3].
مؤلف شارستان از قول دستور اذركیوان می نویسد كه نسبت وی با بدن چون نسبت بدن با پیرهن بود. هر گاه می خواست به اختیار خویش روح را از بدن خارج و به گردش می رفت و چون می خواست باز به بدن آخشیجی بر می گشت . خود حضرت آذركیوان راجع به مشاهدات و معاینات و گردش روح خویش كه ذكرش گذشت در مكاشفات آذر كیوان آورده است .
چو ز اندامها بر گذشتم روان رسیدم سوی پاك فرخ روان
روانها بدیدم به چشم روان روان بد میان روانها روان
بهر چرخ و استاره دیدم روان جداگانه با هريكي شان روان
چنين بر سه فرسنگ ديدم روان كه بودند در یكدیگر شان روان
بدانستم از بودنیها همه شدم با سروش بزرگ رمه
در او چون بسی برتری یافتم فروغی ز یزدان همی تافتم
چو بفزود پرتو برفت این منی سروشی نپایید و اهریمنی
خدا بود از من نشانی نبود فراموش و یاد روانی نبود
همه را ز خود سایه ای یافتم بهوش سروشان همی تافتم
ز هوشان همی تافتم بر روان چنین تا به اندامها نیز خوان
توانا و دانای یزدان بدم چنین تا از این پایه زیر آمدم
بدان ره كه رفتم شدم سوی تن به صد ایزدی و فراز انجمن
خداوند را پایه زان برتر است كه آمیزش بنده را درخوراست
به شیدش خرد چون زمین و خور است ز آمیزش بندگان برتر است
روان گر فروغی پذیرد از او ز خود رفت و دور است بس گفتگو
ز دریای هستیش گیتی نمی نم نم بگو چیست بودش همی
نم نم نه یی از نمان هم همی ندانم چگونه كز آن هم كمی
ز مهر او نوازش كند بنده را كه برداشتن شايد افكنده را
گدا را توانگر كند مهر او جهان پرتوی از خور چهر او
مرا رایگان گفت و كردار داد فر ایزدی را به من در نهاد
مر او را جز او كس نیارد ستود كه او در نیاید به گفت و شنود
یكی از دستور آذركیوان پرسید كه در چه عقیده باشم ؟ گفت در این عقیده باش كه خدای تا كنون آنچه خواست كرد و از این پس هر چه پسندد كند. به قول فرزانه بهرام صاحب شارستان دستور آذر كیوان نه تنها به فارسی بلكه به عربی نیز شعر می گفتی . موبد سروش یكی از مریدانش قصیده عربی وی را در مجلس عالمان و مشایخ اسلام و عرب قرائت نموده همگی از فصاحت و بلاغت آن درشگفت ماندند.
روزی در مجلسی كه عارفان زرتشتي و عالمان در حضور دستور آذر كیوان به بحث و استدلال مشغول بودند ،یك نفر این بیت را خواند.
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمكین بود
میر محمد باقر داماد در جواب گفت
پای استدلال خواهی آهنین نحن ثبتناك فی افق المبین
حضرت دستور آذر كیوان فورا جواب داد :
پای استدلال كی باشد متین موریانه می زند بر آهنین
به قول صاحب شارستان ،فرزانه اردشیر از مریدان حضرت اذر كیوان چنین نقل می كرد:
«شیخ مقتول[4] را به خواب دیدم در غیبت بسیار حكما را می ستود من این قول را اعاده كردم گفت آری چنین دیدم هم در آن مجلس ارسطو را مشاهده كردم دیدم تكرار ستایش افلاطون می كرد. گفتم در باب ذوالعلوم چه می گویی . گفت ما یه او به غایت ارفع است او را به افلاطون مساوات و حكما را به وجود او مباهات ».
صاحب شارستان در تعریف دستور آذركیوان می نویسد:
« از حضرت ذوالعلوم بسیار دیده شده كه از خانه در بسته كه اندرون بوده بیرون آمده و داخل می شد و به راه دور چون نزدیك می رفت و باز می آمد[5] و نوبتی برای امتحان یك ماه در زیر آب بود و از شاگردان ایشان نیز این حالت بسیار دیده شده و اسفار ایشان نیز اكثری چنین بوده و اكثر پارسیان به تخصیص گروه والاشكوه آذریان صاحب این فره اند و در براهمه هنود و در جوكیان و سنیاسان این علوم موسوم است به جوك ».
به قول صاحب شارستان بسیاری از بزرگان پیروان مانی پس از آنكه به فیض ملاقات حضرت دستور آذر كیوان نایل گشتند شیفته او شده و در زمرۀ مریدانش داخل شدند . و همان مأخذ از قول دستور آذر كیوان در تعریف مخالفت نفس می نویسد :
«مخالفت نفس آنست كه از خواب بسیار و خوراك و عقیده و تعصب خویش و دشمنی دشمن دورباشی و آزار به جاندار نرسانی و صمت و جوع و سهر و ذكر را رفیق گردانی نه آنكه از كیشی به كیش دیگر روی ، هندو زن گذاری و دختر مسلمان گیری و زنار بهلی و سبحه شماری . گوشت خوك نخوری و همت براكل لحم گاو گماری و از بتخانه برگردی و را ه مسجد برداری».
حضرت دستور آذر كیوان با اهل دنیا كم آمیزش می كردی و از ظاهرپرستان و خود نمایان برحذر بودی تنها مریدان و حق پژوهان را در مجلس خویش راه می دادی و خود را به مردم آشكارا نمی ساختی. یكی از فقهای اسلام از آن حضرت پرسید كه چرا پیروان خویش را از خوردن گوشت و كشتن جاندار و آزردن حیوان ممانعت می نماید . پاسخ داد خدا پژوهان را اهل دل گویند و دل كعبه حقیقی است . پس آنچه بر حرم كعبه آب وگل حرام است بر حرم كعبه حقیقی به طریق اولی روانیست كه خوردن گوشت و كشتن جانور باشد.
دستور آذر كیوان می فرمود اگر خواهید آیین خود را در همه جا نهان دارید از همكیشان خویش بپوشانید كه این گروه برای ثبوت حقیقت طریق خویش شما را به مردم می شناسانند. و نیز می فرمود معرفت فانی معرفت نیست اما شبیه به آنست چنانكه سراب مانند آب به نظر می رسد ولی جویا را از آن جز تشنگی بهره ای نیست. به قول شاه سبحان :
مردان می معرفت به اقبال كشند نی چون جهلا دردی اشكال كشند
علمی كه به درس و فهم معلوم شود آبیست كه از چاه به غربال كشند
شخصی نزد دستور آذركیوان رفت و گفت آهنگ آن دارم كه درویشی پیش گیرم و بند جهان بگسلم فرمود نیكو فكری است . پس از چند روز برگشت و گفت در پی فراهم آوردن ژند و كلاه و كشكول و اسباب آن هستم . ذوالعلوم جواب داد درویشی از همه گذشتن و اسباب گذاشتن است نه فراهم آوردن . جمعی از او پرسیدند با بسا كوشش حضرت صدیق اكبر و فاروق اعظم و ذوالنورین در راه دین و ابزار مساعی در تبلیغ آیین چرا طایفه شیعه با آنها دشمنند. پاسخ داد عوام گرفتار زمان و مكانند بر خلاف تحقیق كیشان . باید دانست آیین شیعه را ایرانیان از این پسندیدند كه چون آن حضرات آتشكده های این گروه برافكنده و دین سابق ایشان را از میان برداشته لاجرم آن بغض و حسد در دلهای این طایفه مانده است[6].
بین دو دانشمند مسلمان در تفضیل علی مرتضی بر سه نفر خلفای راشدین مناظره واقع شد . داوری پیش حضرت دستور آذر كیوان بردند فرمودند:
هر چار ،چار بنای پیمبری هر چار چار عنصر ارواح انبیا
تمیز در میان این والامنشان دشوار چه دو كس به كوس پدر زن بودن ،صاحب ناموس عرب خسروی پژوه و دو تن به دامادی وخشور تازی آماده شكوه . اما چون جمیع اشیاء مظهر حق اند حضرت اسدالله مرتضی علی مظهری كامل بود از ظاهر الهی .
لیكن گروهی از اسلامیان را عدم هدایت و جهل بر آن برد كه او را به خدای پرستیدند تا آنكه آن جناب انكار این معنی نمود و در امامت و خلافت حضرت ابوبكر و عمر و عثمان جمعی را ضلالت بر آن داشت كه منكر ایشان گشتند . تا آنكه آن هادیان صادق دعوی این مراتب می كردند [7]
صاحب دبستان در ضمن تعریف كنفرانس مذهبی (عبادتخانه ) كه اكبر شاه گوركانی شاهنشاه مغول منعقد ساخت در مورد دستور آذركیوان می نویسد :
« و نامه ها به آذر كیوان كه سركرده یزدانیان و آبادیان بود نبشتند و او را به هند طلبیدند .
آذر كیوان از آمدن عذر خواست و نامه ای از تصانیف خود فرستاد در ستایش واحب الوجود و عقول و نفوس و سموات و كواكب و عناصر و در نصایح پادشاه مشتمل بر چهارده جزو . هر اول سطر آن پارسی بحت دری بود و تصحیف آن می خواندند عربی می شد . چون قلب می كردند تركی بود چون تصحیف آن می خواندند هندی می گشت . نواب علامی شیخ ابوالفضل اعتقادی تمام به آذركیوان داشت ».
نواب صمصام الدوله شاهنواز خان می نویسد:
« و فرمانی به طلب آذركیوان كه سرآمد مجوسیان ایران دیار بود رقم پذیرفت او عذر خواست و نامه از مولفات خود كه مشعر ستایش مجردات و كواكب و متضمن نصایح و حكم بود فرستاد مشتمل بر چهارده جز هر سطرش پارسی بحت بود و تصحیف آن عربی و چون قلب می كردند تركی و باز مصحف آن هندی می شد و شیخ ابوالفضل می گفت كه این نامه افصح است از قرآن.
مولانا شبلی نعمایی علامه و مورخ دانشمند هندی راجع به فرزانگان زرتشتی در یكی از مقالات خویش به زبان هندوستانی در تحت عنوان موبدان مجوس درمجله الندوه جلد 2 شماره 6 مورخه سپتامبر 1905 می گوید : « بسیاری از سرمایه تاریخی مسلمانان از بین رفته و یا در شرف از بین رفتن است . به علاوه خسارت عظیم مذكور ،خسارت بزرگتری نیز متوجه عالم اسلام شده و آن تولید و ازدیاد بدگمانیها و سوء ظن ها و اشتباهات جهانیان نسبت به مسلمانان می باشد ،به مرتبه ای كه خود آنها (مسلمانان ) نیز به چنین اشتباهات دچار شده و می شوند و مراسم و عقایدی را كه به واسطه فقدان معلومات در طی صد سال گذشته بین آنها مرسوم و رواج گشته حقایق مذهبی می پندارند.
«مردم اروپا وقایع یك عصر را علت و معلول یكدیگر می دانند و چون در صفحات تاریخ مشاهده می كنند كه پس از ظهور اسلام فرهنگ و ادبیات ایرانیان برباد فنا رفت به طور قطع یقین می نمایند كه وقوع آن نتایج طرز سلوك اسلام بوده است. بدینطریق چون دیده می شود كه در تاریخ اسلامی هندوستان از معابد پارسی پیشوایان مذهبی ،تالیفات ،تلقينات آنها ذكری به میان نیامده به یقین می توان گفت كه سلاطین هند یا آنكه به واسطه تعصب آنها را در قلمرو خویش راه نداده و یا آنكه طوری در تحت فشار واقع بوده كه فرصت ترقی نیافته اند . بنابراین نمی توان راجع به آنها اطلاعاتی به دست آورد.
«اما حقیقت علت اینگونه تصورات كم مایگی از اطلاعات تاریخی است . من در این مقاله به اختصار راجع به داستان پیشوایان مذهبی پارسیان صحبت می دارم كه معروف به موبد و مقیم این كشور و اینكه تالیفات و تصنیفات آنها كاملا بین اهل علم و فرهنگ توسعه داشت از آنجایی كه مولفات مسلمانان مأخذ اطلاعات ماست به این حقیقت می توان پی برد كه رفتار پیروان اسلام در هندوستان نسبت به فرهنگ سایر مذاهب خالی از غرض و نیك بوده است [8]
اولین خبری كه از موبدان به ما می رسد از زمان اكبر شاه از سلسله تیموریه می باشد. اكبرشاه هنگام انعقاد كنفرانس مذهبی ،پیشوایان هر گروه و مذهب را از راههای دور و دراز دعوت نمود ،با ایران نیز مكاتبه كرد. آذركیوان پیشوای كل پارسیان ایران در آن زمان از آمدن عذر خواست ،اما یك كتاب عجیب و شگفتی از تألیفات خویش به خدمت سلطان فرستاد.
از محاسن این كتاب آن بود كه فارسی خالص بود با تحریف عربی می شد و چون قلب می كردند تركی می گشت و بار تصحیف آن هندی می شد . اگر چه این صنعتی است ناممكن و من بر صحت این قول اطمینان ندارم اما در هر حال این خبر ثبوتی است كه آذركیوا ن از تالیفات خویش به هند فرستاده است ».
شبلی پس از تعریف مقامات آذركیوان و یازده نفر از شاگردان او مقالۀ خود را بدینطریق خاتمه می دهد . « آیا از عدم تعصب مسلمانان ثبوتی بیش از این لازم است كه بسیاری از دانشمندان و فضلای اسلام در زمره شاگردان و مریدان آذركیوان داخل گشته و مباهات می كردند ؟ و چون آذركیوان موحد و صوفی صافی مشرب و عالیمقام بود مراتب سلوك را نزد او به پایان رساندند مردم از استماع این خبر نیز متحیر خواهند شد كه دانشمند بزرگی چون شیخ بهاء الدین عاملی از صحبت آذركیوان استفاضه ها حاصل نموده است . آری چه حقیقتی است بجا :
هیچ گه ذوق طلب از جستجو بازم نداشت دانه می چیدم من آن روزی كه خرمن داشتم
دستور آذركیوان تالیفا ت زیادی داشته از آن جمله است : پرتو فرهنگ ،مكاشفات آذركیوان ،آئینه گیتی نما ،تخت طاقدیس و آئینه اسكندری . مؤلف شارستان بارها از آنها به ویژه كتاب اخیر نقل قول می نماید. متاسفانه نسخه های آن به غیر از مكاشفات آذركیوان تا كنون به نظر نگارنده نرسیده است . رساله مكاشفات آذر كیوان منظومه ایست فلسفی متضمن مكاشفات دستور آذركیوان و از حكمت اشراق سخن می راند . چون فهم معانی آن خالی از اشكال نیست موبد خداجوی آن را شرح و توضیح می دهد .
حضرت دستور آذركیوان از حكمای اشراقی بود و مریدان بسیار داشت .گروه فراوانی از زرتشتی ،مسلمان ،هندو ،كلیمی و نصاری از زمرۀ شاگردان و مریدان او و یا خلفایش بودند خوارق عادات بسیاری از او در كتب معاصرین و متاخرین نقل شده . ذكر همه موجب اطناب است سلسلۀ دستور آذركیوان به آبادیان و پارسیان معروف می باشد.
دستور آذركیوان فرزندی به نام كیخسرو اسفندیار داشت كه در خردسالی از فیض تربیت پدرمحروم گشت . لیكن به واسطه توجه و تربیت فرزانه بهرام بن فرهاد و موبد هوشیار از مریدان آذركیوان ،مراتب دانش ومراحل عرفان را طی و یكی از بزرگان سلسله خویش گشته به جای پدر به ارشاد خلق می پرداخت و چندین كتب پهلوی را به توسط مریدان به پارسی ترجمه ساخت.
حضرت دستور آذركیوان را چنانكه گفتیم شاگردان و مریدان بسیار بود. گروهی از آنها به بركت نفس مرشد مراحل سلوك را طی و به مدارج بلند پایه رسیدند اینك به ذكر اسامی برخی از آنها كه صاحب دبستان برای ما به یادگار گذاشته است می پردازیم.
نقل از : : تاريخ زرتشتيان – فرزانگان زرتشتي
نویسنده : رشید شهمردان
[1] . در صحت این قول تردید است زیرا كه اكبرشاه گوركانی دستور آذركیوان را برای شركت در مباحثات عبادتخانه دعوت نموده بود و وی نیامد اما كتاب خود را فرستاد و دستور مهرجی رانا دعوت شد و او در سال 947 یزدگردی از طرف پارسیان در مباحثات شركت كرده و كرامات بنمود.
[2] . این موضوع ما را به یاد پر شد گو خمبیان كه در بند هشن ذكرش آمده و يا فرذخشی خنبیه فروردین یشت می اندازد كه در خم پرورش یافته بود.
[3] . رجوع شود به دبستان المذاهب
[4] . شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق
[5] . شیخ عارف حسینی به قول صاحب منتخب التواریخ از حجره مقفل به طریق نقل اشباح به در می آمد و در جای دیگر ظاهر می شد.. دستور بندار یزدی در سال 724 یزد گردی هنگامی كه فرماندار یزد او را با دو نفر دستور دیگر در زندان حبس نموده بود ، چون بعد از سه روز زندانبان برای احضار آنها می رود محبس مقفل را از ایشان خالی می بیند پس از تفحص زیاد می بیند كه در خانه خویش به عبادت مشغولند.
[6] . به دبستان المذاهب رجوع شود.
[7] . ایضا دبستان المذاهب
[8] . مندرجات فصل تجاهل مورخان و تعصب مسلمانان نادرستی بیان مولانا شبلی را به ثبوت می رساند.