Info@razdar.com
مقاله شماره 142
فرزانه يزدان ستاي خدمت موبد سروش را به جان و دل پذيرفت و از بركت انفاس او مراتب سلوك را طي و به درجه كمال رسيد. چندي از شگفتيهاي كار او در ضمن داستان موبد سروش گفته شد. حكايات بسياري از اعمال خارق العاده او در آن دوره زبانزد خاص و عام بوده است.
صاحب دبستان از قول موبد هوشيار مي نويسد كه فرزانه يزدان ستاي بر خرده سفالين دم كردمي و آنرا به طلا مبدل ساختي و به نيازمندان دادي تا خرج نمايند[1] و هم او گويد يزدان ستاي را خانه چنان بود كه چون كسي به درون رفتي آفتاب مي ديدي . هر گاه با ياران خويش نشستي چنان مي نمودي كه در كنار درياست و نهنگي قصد ربودن حاضرين دارد . منديل را در آتش مي انداخت و نمي سوخت . وردي مي خواند و از نظر ناپديد مي گشت . گاه بر هوا آمدي و انواع خوارق عادت نشان دادي . صاحب دبستان نقل مي كند آتش خوردن يزدان ستاي را به چشم خويش ديده است .
شيدوش ابن انوش مي گفت جمعي نزد او نشسته بوديم و او شمعي در طشت پر آب نهاد و طاوسان پديد آمدند و روي بدان آب كردند و سر به آب فرو مي بردند و خود را جلوه مي دادند و ما به شگفتي فرو مانديم . چيزي بر سينه شخص خوابيده مي نهاد و آنچه مي پرسيد جواب مي داد. كامران ميرزا شيرازي به قول خودش از فرزانه يزدان ستاي استفاضه هاي زيادي برده است .
تاريخ زرتشتيان – فرزانگان زرتشتي
رشید شهمردان
[1] . شيخ عارف حسيني نيز به قول شيخ بداوني صاحب منتخب التواريخ كاغذ پاره مدور در منقل آتش سوزان مي انداخت و اشرفي مسكوك از آنجا بدرآورده به حضار مجلس مي داد.