Info@razdar.com
مقاله شماره 177
فرزانگان انتون بشويه و اورج از مردم نصاري و ثروتمند و تبعه حكومت پرتقال بودند. ميلي به صحبت درويشان پيدا كردند . چون به فرزانه بهرام كوچك رسيدند دست از ثروت و مايملك خويش برداشتند . طريقت وي اختيار و مريد او گشتند . به لباس قلندري درآمدند و پوشيدني را بر خود حرام نمودند . فرزانه بهرام آنها را مسيح مي خواند . در زمستان و تابستان لخت و عريان مي گشت .
رياضت هاي سخت نمودند از خوردن گوشت دست برداشتند و خوراك را كم نمودند زبان به سوال نمي گشودند و به كشف و شهود نايل گشتند . روزي بدطينتي آنها را بزد چندانكه بدنشان مجروح گرديد. به ستمكار نگاهي ننمودند و از او جدا شدند .
صاحب دبستان به آنها رسيد. از رنجش جويا شد . پاسخدادند از تن خويش رنجور نيستيم ولي اندوهگنيم كه دست و مشت آن مرد رنجه گشت . امامقلي وارسته چه خوش گفته .
خار در جسمم ار شكست چه غم غم آن مي خورم كه خار شكست
نقل از : تاريخ زرتشتيان – فرزانگان زرتشتي
نویسنده رشید شهمردان