Info@razdar.com
شماره مقاله 246
194 . اين صورت كوزه (كون) جمله نقش است و خيال (جمال)
عارف نبود هر كه نداند اين حال
بنشين قدحى (قدح) باده بنوش و خوش باش (1)
فارغ شو ازين نقش (وين) خيالات محال
اين رباعى را توان شاهد ادعاء من گرفت كه بارها گفته ام كه مراد خيام نه مى و نوشيدن براستى و مستى ظاهريست بلكه نتيجه مستى كه بيخيالى و بيغمى و بى پروائى و در بند دنيا و اجزاء و لوازمش نبودن باشد از باب تشبيه به حالات قهريّه شخص مست باده نوش كه موقتاً اين حالات را دارد و عارف بايد هميشه داشته باشد بى آنكه مَى نوشيده باشد كه همه چيز را خيال بىاساس بداند نه قابل دل بستن و نه قابل پيمان شكستن و بى وفائى كه غالباً توده دنيا را بيوفا نامند و خطا است زيرا چيزى نيست كه توقع وفا از آن داشت و آنگاه گله از بيوفائيش نمود و جان را در مهر و گله آن فرسود و هر كه اين اعتقاد و اين نظر بى اساسى را به كوزه و جام (آلات مى) يا به صور كونيّه عموماً نداشته باشد او عارف نيست.و مراد از خوش بودن همين است و مصرع چهارم بيان خوش بودن است كه از خيالش و توقعش و تصورش و چيزى شمردنش بيرون بروى و فكر در فلسفه اش سبباً و نتيجةً ننمائى كه حيف فكر بشر است كه در امر بى اساسى صرف شود مانند بناء بر روى آب دريا كه استقرار ندارد نه آنكه زود ويران مى شود .و لفظ ازين يا صله فارغست و يا به معنى به سبب يعنى چونكه محال است تو به كلّى خود را خالى از خيال نما.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام