Info@razdar.com
شماره مقاله 300
209 . با نفس هميشه در نبردم چكنم
وز كرده خويشتن به دردم چكنم
گيرم كه ز من در گذرانى به كرم
زين شرم كه ديدى كه چه كردم چكنم
كه چه تدبيرى كنم كه بتوانم ترك گناه كنم و نمى شود باز به اقتضاءِ نفس گنه سر مى زند و من چون راضى به گنه نيستم درد مى كشم هم درد هم شرم از تو كه ديدى ناهنجار كردارم را چنان درد و شرمى كه به آمرزش هم تمام نمى شود ،هر يك از سه چكنم به يك معنى ديگر است چكنم كه گنه نكنم،چكنم كه گناهم را نه بينى،چكنم كه ديده اى و چكنم كه تو ديده خودت را ناديده كنى و از يادت ببرى و معلومت را معدوم سازى و مرا هم به ياد آن نياندازى تا درد و شرمم تازه شود كه يادش دوزخ من است.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام