Info@razdar.com
شماره مقاله 316
1 . تا بتوانى (1) طعنه مزن مستان را
بنياد مكن تو حيله و دستان را (2)
(گر مى نخورى)
(از دست بهل)
تو غرّه مشو بدانكه مِى مي نخورى (3)
صد كار كنى كه مى غلام است آن را
(تو فخر كنى بدين كه من مِى نخورم) تو فخر بدين كنى
(گر زانكه ز عمر خويش خواهى آسود
يك لحظه مده ز دست مر پستان را)(4)
(1) تأكيد حكم نهى است نه تقييد آن.(2)) تزوير يعنى غرضت از اين طعن پاكى خودت باشد نه دلسوزى براى خدا و خلق.(3) پس حق طعن داشته باشى زيرا گناه منحصر به مى خوردن نيست بلكه اكبر گناهان هم نيست.(4) شايد مراد تشبيه باده به پستان مادر باشد كه آن مربّى جسم بچه است و اين مربّى روح بزرگان .امّا اين شعر مناسب معنى شعر اوّل نيست تا با آن يك رباعى شود.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام