Info@razdar.com
شماره مقاله356
. 109 خرّم دل آن كسى كه معروف نشد
در فوطه و در اطلس و در صوف نشد
سيمرغ وش از سر دو عالم برخواست
در كنج خرابه جهان بوف نشد
سيمرغ پرنده موهومى است كه جز نامش كه بطور مَثَل بر زبان ها جاريست نشانى از آن نيست ،لذا گويند مرغ بى آشيانه است كه در عالم ملكوت هم آشيانه ندارد تا از مجرّدات شمرده شود ،مراد از دو عالم ملك و ملكوت است.
بوف نام بوم است يا آماسيدن مرغ است وقت خواب كه گاهى به پاء فارسى هم گويند مثلاً فلانى پوف كرده نشسته ، فرو رفتن به فكر با حيرت و تعجّب و نيافتن مراد غالباً ايجاد اين هيئت در صورت مى كند كه لُپْ ها بر آمده مى شود و در وقت دم دميدن هم اين شكل پيدا مى شود پوف نام اين شكل برآمدگى لپ ها است و مقصود اين است كه در اين خرابه نخوابيد كه تن داده باشد و به فكر و حيرت هم فرو نرفت كه وزنى برايش نهاده باشد بلكه از بى اعتنائى و مأيوسى نه به فكر آنست و نه متحيّر در آن.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام