Info@razdar.com
شماره مقاله 400
54.راز از همه ناكسان نهان بايد داشت(1)
و اسرار نهان ز ابلهان بايد داشت
بنگر كه بجاى مردمان مى چكنى
چشم از همه مردمان همان بايد داشت (2)
(1) تعبير از ناكسان در بار دوم به ابلهان و در نسخه بدل هر دوبار ابلهان است اشاره است به آنكه جوهر ذات آدمى دانش است اگر ندارد ذات آدميت ندارد و ناكس است يعنى او را كس نبايد گفت مگر مقلوباً با كاف فارسى و به هر حال اين دو مصراع تكرار يك معنى است يكى اشاره به ظلم بر اسرار و ديگرى به ظلم بر ابلهان كه دانش اسرار براى آنها ضرر است.
بجاى يعنى بسزاى يا براى.
(2) تو براى ديگران چه مى كنى چه رازدارى مى كنى چه سود مى بخشى و چه مى توانى ،ببخشى يك معنى انصاف همين است و ضدش خام طمعى است.
بنگر كه چه مىكنى به جان مردم يعنى بدانكه طرف معاملات تو همه جا جان مردم است نه تن آنها ، تو نيز بايد جان خود را برابر آنها بدارى و از دل با آنها سخن كنى تا راست گفته باشى كه جانها همه مظاهر خدايند ،من به شعر عربى كه در مقدمه نوشتم گفته ام صدقت الله فى عجزى و ذلّى يعنى عجز ذاتيم را براستى بردم به پيشگاه خدا .حكماء گويند صديقك من صدقك (به تخفيف دال)لامن صدّقك (به تشديد دال) يعنى دوست راستى تو كسى است كه به تو راست گويد نه آنكه گفته ها و كرده هاى تو را تصديق كند يعنى آنچه در دل دارد با تو به ميان نهد اگر عيب از تو ديده به تو بگويد شايد علاج كنى ،دوست آنست كه بديهاى تو را به خودت گويد نه به مردم و دشمن آنست كه به مردم گويد نه به خودت.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام