Info@razdar.com
شماره مقاله450
60 . گر گل نبود نصيب ما خار بس است
ور نور به ما نمى رسد نار بس است
گر خرقه و خانقاه و شيخى نبود
ناقوس و كليسيا و زنّار بس است
يعنى در بند يك عنوان خاصّى نبايد بود نه در نعم طبيعى گل و خار و نه در حالات نفسانى نور و نار و نه در امور دينيه صورت اسلام بلكه مناط روح ديانت است كه انقياد و گردن نهادن به بندگى باشد خواه به زنّار قديم ايران خواه به ناقوس متوسط مسيحى و خواه به اسلام جديد غرض بنده بودنست كه هستيم و عبادت نمودن است كه مى كنيم خداى كليسا و خانقاه يكى است اگر شيخ و پاپ بگذارند ما اگر از تقليد رستيم و از دام آنها جستيم خدا با ما خوش برمى آيد در بندِ هيچيك نيست بندگى مى خواهد ما هم بجا مى آوريم ،خدا در هر جا حاضر و به بندگانش ناظر است امّا از روازن دل آنها نه از وجود پاپ و شيخ كه مظهريّت خاصه بى دليلى را مدّعيند و قانع است به نيّات خالصه آنها و در صورت عمل بى قيد است و سهل انگار امّا پاپ هرگز به خانقاه نرفته و نمى رود و شيخ به كليسا و هر دو بيخبرند از دلها و نيّتها و فقط صورت نگرند و در رضامندى سخت گمانند و به مردم بدگمان و ما در اين ميانه مانده ايم حيران كه خداى اصلى راضى و خداى فرعى ناراضى است (شاه حرفى ندارد اگر شيخعلى خان بگذارد) يكى از وزراء صفويّه بود در اسپهان ميانه پاقلعه و تلّ واژگون حمام خان را او ساخته و در شيراز هم مسجد شيخ على خان را او ساخته در كارهاى شاه دلسوزى زياد مى كرد كاسه از آش گرمتر بود.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام