Info@razdar.com
شماره مقاله 465
60 . گر گل نبود نصیب ما خار بس است
ور نور به ما نمى رسد نار بس است
گر خرقه و خانقاه و شیخى نبود
ناقوس و كلیسیا و زنّار بس است
یعنى در بند یك عنوان خاصّى نباید بود نه در نعم طبیعى گل و خار و نه در حالات نفسانى نور و نار و نه در امور دینیه صورت اسلام بلكه مناط روح دیانت است كه انقیاد و گردن نهادن به بندگى باشد خواه به زنّار قدیم ایران خواه به ناقوس متوسط مسیحى و خواه به اسلام جدید غرض بنده بودنست كه هستیم و عبادت نمودن است كه مى كنیم خداى كلیسا و خانقاه یكى است اگر شیخ و پاپ بگذارند ما اگر از تقلید رستیم و از دام آنها جستیم خدا با ما خوش برمى آید در بندِ هیچیك نیست بندگى مى خواهد ما هم بجا مى آوریم ،خدا در هر جا حاضر و به بندگانش ناظر است امّا از روازن دل آنها نه از وجود پاپ و شیخ كه مظهریت خاصه بى دلیلى را مدّعیند و قانع است به نیات خالصه آنها و در صورت عمل بى قید است و سهل انگار امّا پاپ هرگز به خانقاه نرفته و نمى رود و شیخ به كلیسا و هر دو بیخبرند از دلها و نیتها و فقط صورت نگرند و در رضامندى سخت گمانند و به مردم بدگمان و ما در این میانه مانده ایم حیران كه خداى اصلى راضى و خداى فرعى ناراضى است (شاه حرفى ندارد اگر شیخ على خان بگذارد) یكى از وزراء صفویه بود در اسپهان میانه پا قلعه و تلّ واژگون حمام خان را او ساخته و در شیراز هم مسجد شیخ على خان را او ساخته در كارهاى شاه دلسوزى زیاد مى كرد كاسه از آش گرم تر بود.
٭٭٭
عباس کیوان قزوینی
شرح رباعیات خیام