Info@razdar.com
مقاله شماره 77
حاجى زین العابدین معروف به میرزا كوچك ملقب به نایب الصدر ملقب به لقب طریقت رحمت علیشاه جانشین حاجى زین العابدین شیروانى مست علیشاه گردید و در سال 1278ھ .ق فوت نمود و در دار السلام شیراز مدفون گردید .
بعد از رحمت حاجى آقا محمدكاظم تنباكو فروش اصفهانى (سعادت علیشاه) مدعى جانشینى گردید و از طرفى دیگر حاج آقا محمد (منور علیشاه) عموى رحمت مدعى جانشینى برادرزاده خود شد .
حاج آقا محمد فرزند حاج محمد حسن در سال 1224 ھ . ق در شیراز متولد گردید ،نزد رحمت علیشاه مشرف به فقر شد و امام جماعت مسجد نو شیراز بود و در شب شنبه نهم شوال سنه 1301 ھ . ق به مرض استسقا در گذشت و مدفنش در كربلا است .
منور ارتعاش دست داشت و دو اجازه از رحمت دریافت كرد .در اجازه اولى فقط مجاز به تلقین ذكر انفاسى و قلبى بود .و در اجازه دوم به جانشینى رحمت در تاریخ بیست و دوم شعبان 1277 ھ . ق منصوب گردید .
مشایخى كه از طرف منور تعیین گردیدند اسامى آنان به شرح زیر است :
1- آقا میر محمد هادى اصفهانى (هادى على)
2- حاج آقا بزرگ كرمانشاهى
3- آقا محمد حسن نقاش زرگر (صامت على)
4- آقا میرزا على (صابر على)
5- آقا سید ابوالقاسم سیرجانى (وفا على)
6- حاج میرزا حسن اصفهانى (صفى على)
میرزا كوچك حاجى معصوم نایبالصدر فرزند رحمت علیشاه ملقب به لقب (معصوم علیشاه) مؤلف كتاب «طرائق الحقایق» تحت تربیت منور قرار گرفت و مدعى جانشینى منور گردید .
بعد از درگذشت منور علیشاه فرزندش حاج على آقا (وفاعلیشاه) امام جماعت مسجد نو شیراز بر مسند قطبیت جالس گردید و لقب دولتى او «ذوالریاستین» بود .
وى در سنه 1264 ھ . ق در شیراز متولد گردید و در اواخر ایام حیات خود بیمار گشته و یك سال در بستر بیمارى بسر برد و در دوم شعبان 1336 ھ . ق فوت كرد و در كربلا مدفون گردید و مدرسه مسعودیه را از جهت انتساب به مسعود میرزا ظل السلطان در سنه 1324 ھ . ق برپا نمود و این مدرسه تا سنه 1327 ھ . ق پابر جا بود. وفاعلیشاه سر حلقه مشروطه خواهان در فارس بود و در این راه فرزندش میرزا عبدالحسین پدر را یارى كرد .
اسامى مشایخ وفاعلیشاه به شرح زیر است :
1- جناب سیدابوالقاسم سیرجانى (وفاعلى)
2- آقا میرزاعلى نقاش زرگر
3- اسمعیل اجاق كرمانشاهى (صادقعلیشاه)
4- آقا میر محمد اسمعیل اصفهانى (صابرعلى)
5- آقا میرزا عباس اصفهانى (صابرعلى)
6- آقا میرزا على اكبر اصفهانى (موافقعلى)
7- آقا میرزا جعفر خان تفرشى
8- آقا میرزا حسین خان (ناصرعلى)
در زمان وفاعلیشاه عبدعلیشاه كاشانى كه شیخ رحمت و شیخ المشایخ منور بود از حاجى على آقا تمكین ننمود و خود داعیه قطبیت به هم زد .عبدعلیشاه همان كسى است كه موجب اختلاف فیمابین منور علیشاه و صفى گردید .
در این ایام آقامیر محمد هادى (هادى علیشاه) كه از مشایخ منور بود در اثبات قطبیت حاج على آقا كوشید و از طرف وفاعلیشاه به لقب «هادىالمضلین» نائل آمد .
حاج على آقا بر سر تعیین جانشین خود چون دید سید اجاق پیرمرد بوده و مورد توجه و اعتناى قاطبه مریدان است و از طرفى فرزند وى میرزاعبدالحسین در سنین جوانى است و اگر وى را جانشین خود معین كند موجب بروز اختلاف و افتراق در بین پیروانش خواهد بود براى اولین بار در تاریخ سلاسل تصوف اسلامى سید اجاق را عنوان صدارت داد كه تا پایان حیاتش قطب سلسله باشد .اما اجاق مجاز به تعیین جانشین نیست ،و پس از خود میرزاعبدالحسین را به عنوان قطبیت معرفى نماید .
لذا پس از وفاعلیشاه سید اسمعیل اجاق تخلص حیران لقب طریقت (صادق علیشاه) فرزند سید محمود اجاق كه اهل حق (علىاللهى) وى را از خود مىدانند قطب سلسله گردید و در سن نود سالگى پس از پنج سال كه در مسند قطبیت جالس بود در شعبان 1340 ھ . ق در شهر كرمانشاه درگذشت و در نجف مدفون گردید .
بعد از وى حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین (مونس علیشاه) فرزند حاج على آقا قطب سلسله گردید .وى در ربیعالاول 1290 ھ . ق در شیراز متولد گردید و در ساعت نه و پنج دقیقه بعد از ظهر روز یكشنبه 24 خرداد 1332 ھ . ش در خانقاه چهار سوق در تهران درگذشت و بنا به وصیت وى در خانقاه كرمانشاه مدفون گردید.
ذوالریاستین در معیت پدر در مشروطیت در خطه فارس به تأسیس انجمنهاى اسلامى و انصار و تأسیس مدرسه مسعودیه و ایجاد مطبعه فارس پرداخت و روزنامه احیاء را در 1330 ھ . ق انتشار داد .
در كتاب «فارس و جنگ بینالملل» در دو مجلد به قلم ركن زاده آدمیت در صفحه 153 عكس عدهاى از سربازان ملى در مسجد نو شیراز را گراور نموده است نفر پنجم ذوالریاستین كه لباس روحانیت را بر كنار زده و ملبس به لباس سربازى است ،مشاهده مىگردد .
در صفحه 127 سطر نهم نقل كرده كه حاجى على آقا در منبر مسجد نو شیراز كه محاذى شاه چراغ واقع گردیده است ،خطابهاى ایراد و گفت من و فرزندم از امروز لباس نظام ملى خواهیم پوشید و هر كس با من در مقام مودت است نیز لباس نظام از كرباس وطن مىپوشد. یكباره حاضرین برخاستند و گفتند ما همه حاضریم زندهباد ایران ،نابود باد دشمنان وطن .
این ناچیز از آدمیت پرسش نمود ،اصول قضایا كه در كتاب آورده شده درست است اما جزئیات امر را به چه استنادى نقل كردهاید ؟!
در پاسخ اظهار داشت كه براى شیرینى مطلب مقدارى از خود افزودم !و این عمل نویسنده كتاب را از جنبه علمى و تاریخى خارج ساخته است .
كیوان قزوینى در جلد سوم كیوان نامه كه هنوز به حلیه طبع در نیامده است در این موارد اشارهاى فرمودهاند كه تلخیص آن نقل مىگردد :
«شنیدم كه حاج على آقا به پرى دهان و از بن دندان مكرر مىگوید كه در سال 1335 ھ . ق امام غایب ظاهر مىشود و من اول یاور آن حضرتم ،مریدانم را كه هزارانند از شهرها گرد آورده ،چند فوج لشكر آراسته مىسازم و مىروم به كوفه كه پاتخت امام خواهد شد ،براى یارى تا به هر جنگى كه بفرستد برویم و كشته شویم».
بعد كیوان قزوینى به افرادى كه به وى مراجعه مىكنند پاسخ داده كه ظهور نخواهد شد تا خدا خواهد و ریشه این سخن را حاج على آقا در سنه 35 بیان كردهاست.
كیوان قزوینى تحقیق جالبى كرده و سپس فرمودهاند :كه در اصفهان در منزلم مجلس عزادارى خامس آل عبا (ع) برپا داشته و خود به منبر رفته ،ضمن سخنانم درباره حاج على آقا گفتم :«اما مسند تو كه به هزار دست چسبیدهاى چهار دست گردش مىكند تا من زندهام كه مىبینم از تو به غیر نژادت مىرسد و از شیراز به كرمانشاه مىرود ،ولى نزدیكتر سفرى است كه پنج سال بعد برمىگردد به پسرت عبدالحسین نام كه او بر خود نام دیگرى مىبندد بدون نام درویشى ،آنگاه به نادانى او از شیراز به تهران مىرود به قصد بهترى ،ولى رو مىدهد روز افزون بدترى و تو به ده سال نمىرسى و مىمیرى».
كیوان قزوینى در غره محرم 35 در اصفهان در منزلش به منبر رفت و عدم انجام وعد وفا علیشاه را با بیانى شیوا تقریر فرمود .
فتوكپى صورت جلسهاى كه به استناد آن دكتر نوربخش مدعى جانشینى مونس گردید .
بعد از مونس ،دكتر جواد نوربخش كرمانى (نور علیشاه ثانى) مدعى جانشینى قطبیت گردید .
نور بخش در 1305 ھ . ش در كرمان متولد گردید و بعد تحت تكفل و سرپرستى ذوالریاستین قرار گرفت و در خانقاه چهار سوق چوبى مسكن گزید و در رشته طب دكتر گردید و هنگام مرگ ذوالریاستین معاونت بهدارى بم را به عهده داشت .
وى بعد از درگذشت مونس به تهران آمد و خانقاه را از ورثه مونس به مبلغ چهل و پنج هزار تومان ابتیاع كرد .
ذوالریاستین كلیه خانقاههاى ایران را غیر از خانقاه مشهد بنام خود ثبت كرده بود و فرزندانش را وارد تصوف نكرده بود .
بعد از فوت وى فرزندش على اصغر ذوالریاستین زاده از دكتر نوربخش تمكین نمود و نور بخش خود را قطب بلامعارض معرفى كرد .پس از چند سال میرزا علىاصغر خود مدعى قطبیت گردید و راه قطبیت را براى پسرش محمد ذوالریاستین كه مورد علاقه خاص و شدید جدش بود باز نمود .
نوربخش براى جلب نظر میرزا علىاصغر تعهدى كتبى نمود كه فتوكپى اصل نامه نزد این ناچیز موجود است .اینك عین عبارتهاى نامه فوق ذیلاً درج مىگردد:
«هو ،مورخه هجدهم تیرماه 1332 بسمهتعالى و تقدس چون مرحوم مغفور قطبالعارفین آقاى حاج میرزاعبدالحسین ذوالریاستین نعمةاللهى طاب ثراه امور فقرا را به این فقیر محول فرموده ،این فقیر ناچیز این خدمت را براى تربیت جناب آقاى محمد ذوالریاستین زاده نعمةاللهى نوه معظم له قبول نموده ،امید است خداوند متعال از بركت توجهات مولاى متقیان توفیق خدمتگزارى در تربیت جناب آقا محمد مرحمت فرماید كه به مقامات عالیه برسد و قابل اداره نمودن فقرا شود .و اینجانب خدمت مرجوعه را به ایشان تقدیم دارم .فقیر ناچیز دكتر جواد نوربخش محل امضا 32/4/18» .در پایان نامه دو سطر به شرح زیر نوشته شده است :به قرارى كه جناب شیخالمشایخ آقاى جلال بهشتى در حاشیه این ورقه مرقوم فرمودهاند جریان فوق با حضور این فقیر واقع گردید ،به تاریخ فوق محل امضاى میرزا على اصغر و حاشیه را شهادت دهنده غلط كتابت كردهاند .
و در حاشیه سمت راست این نامه بهشتى در دو سطر مطالب زیر را نوشتهاند :
«جناب قطبالسالكین آقاى دكتر نوربخش این ورقه را در حضور فقیر به خط خود مرقوم فرموده ،از خداوند متعال توفیق جناب معظمله و آقا محمد را مسئلت دارم بهشتى».
اما امضاء ذیل این عبارات نیست .بهشتى از احفاد آقا محمد على كرمانشاهى مىباشد و در كرمانشاه سكونت داشت .
اما از نظر قانون تصوف اسلامى این نوشته اعتبارى ندارد زیرا اگر امور فقرا با نوربخش است ،چگونه در زمان حیات خود به دیگرى واگذار مىكند ؟
در ثانى تربیت شده نوربخش بدون آنكه تحت تربیت دیگرى قرار گیرد از وى برتر خواهد شد !
در ثالث پس از تكمیل چگونه دو قطب در یك عصر خواهند بود !
و بعدها نوربخش وقعى به نوشته خود ننهاد و مدت قلیلى آقامحمد بدون آنكه حتى مشرف به فقر شده باشد به صرف وراثت مدعى جانشینى جد خود گردید .
اما طرفى از این ادعا نبست و گهگاه زمزمه قطبیت دارد .
در چهلمین روز وفات مونس ،رسالهاى منتشر گردید كه مقدمهاى از جلالالدین بهشتى (نصرت على) در برداشت .بهشتى ذكر كرده كه مرحوم ذوالریاستین به وى پیشنهاد نمود كه جانشینش گردد ،در پاسخ گفتم كه من بیش از یك سال بعد از درگذشت شما در دنیا باقى نخواهم ماند .
و در مورد نوربخش گفته كه یك اربعین تحت نظر وى سلوك كرده و دكتر مجذوب سالك است .
و آقاى على اصغر فرزند مونس در همین رساله مرقوم داشتهاند كه بهشتى در حضور من این مقاله را نوشتند .
اما توجه خواننده را به نكات زیر معطوف مىدارد :
در سلاسل تصوف مسند قطبیت باید به دستور قطب سلف باشد نه با مشورت و تفكر شخصى !اگر مونس موظف بود كه بهشتى را جانشین خود سازد چرا چیزى ننوشت ؟و اگر شفاهى هم بود امر قطب را شیخ طریقت چرا تمیكن ننمود ؟
در ثانى بهشتى سالها بعد از مونس در قید حیات بود و وعده یك ساله تحقق نبخشید !
و در ثالث شیخ سلسله یا قطب مىبایست سالك مجذوب باشد نه مجذوب سالك كه به عنوان تفهیم قضیه گوید كسى كه با طیاره به حج رفته نمىتواند راهنماى حجاج باشد .
در رابع از گفتار بهشتى مستفاد مىگردد كه ایشان والاتر از نوربخش هستند .چگونه با وجود بهشتى ،نوربخش قطب مىگردد ؟
بعد از ابتیاع خانقاه تهران ،نوربخش در صدد تصرف كتابخانه خانقاه برآمد . ورثه ذوالریاستین به دادگسترى شكایت نموده و نوربخش ملزم گردید كتابخانه را خریدارى كند .
و ورثه مونس كتابهاى وقفى را نیز به كتاب فروشى واقع در ناصر خسرو فروختند.و آقاى على اصغر ذوالریاستین زاده در هفت تن شیراز جلسات فقرى بر پا داشته ،مدعى قطبیت گردید .چون مونس علیشاه كسى را نه شفاهاً ،نه كتباً به عنوان جانشینى خود منصوب نكرد نوربخش بجاى اجازه نامه صورت مجلسى تنظیم كرد كه عكس این ورقه نزد این ناچیز موجود است و در تاریخ تصوف اسلامى این امر بى سابقه است .
اینك عین این صورت جلسه ذیلاً نقل مىگردد :
بسمه تعالى و تقدس بر اخوان ایمانى و اخلاء روحانى ،پوشیده نماناد كه چون سلسله جلیله نعمةاللهیه از بدو اسلام الى كنون مراحل سلوك و طریقه مربوطه به آن یداً به یداً و سینه به سینه از هر قطب سلف به جانشین خلف خود تفویض و احاله مىشده لذا حضرت قطبالعارفین و ملجاءالسالكین آقاى حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین نعمةالهى (مونس علیشاه) نیز جناب جلالت مآب و محامد انتساب آقاى دكتر جواد نوربخش كرمانى (نورعلیشاه) را به جانشینى خود منسوب فرمودهاند .
اینك براى اطلاع و استحضار عموم اخوان ،حضرت ایشان را معرفى و اطاعت از جنابشان بر قاطبه و اخوان فرض و لازم مىدانیم .امر شریف حضرت قطب ،فقیر تصدیق مىنمایم فقیر (معصومعلى نعمتالهى) امر اطاعت مىشود .امضاء حسینى قزوینى .
اوامر مبارك حضرت مستطاب بندگان اجل قطب سلسله جلیله مرحوم آقاى ذوالریاستین روحى فداه را اطاعت پذیرم خادمالفقراء فقیر حقیر عبداللّه فرمند كرمعلى نعمةالهى .
امر حضرت آقا اطاعت مىشود مهرگان محل امضاء .
آنچه مرحوم حضرت قطبالعارفین امر فرمودهاند اطاعت است محل امضاء .
امر مباركه مرحوم خدایگانى حضرت قطبالعارفین آقاى حاج ذوالریاستین نعمتالهى اطاعت مىشود.
در این صورت جلسه واژه منصوب با سین و نعمةاللهى با اسقاط یك لام نوشته شده است !
اگر این مشایخ در مقامى هستند كه قطب را تعیین كنند ،پس خود قطب هستند! و در هر عصرى بیش از یك قطب نتواند بود و اگر از مونس استماع كردهاند چگونه همه با هم حضور داشتند و اگر دستهجمعى بودند و مونس چنین دستورى داد چرا سندى ننوشت كه بعد از وى افتراق بوجود نیاید .
اسامى افرادى كه بعد از مونس علیشاه مدعى جانشینى وى گردیدند به شرح زیر است :
1- دكتر جواد نوربخش كرمانى (نورعلیشاه ثانى)
2- مهرعلى یزدان شریف فرزند غلامحسین قلندرى راننده شركت واحد
3- حاج سید على فردوس (منصور علیشاه) اهل نجف شیخ محلات ،بعد ساكن شهر رى گردید .
بعد از وى آقاى اختر اهل صومعه سراى گیلان در منزل خود در شهر رى شبهاى جمعه جلسات فقرى برپا و عدهاى از محترمین شهر رى و تهران گرد هم جمع آمده و كمال دوستى بین این افراد برقرار مىباشد .مرحوم فردوس در مسجد فیروز آبادى مدفون است .
4- ابوطالب پدرام (طالب على) در منزلش واقع در خیابان چراغ برق تهران جلسات فقرى بر پا مىدارد .نوه حاج على اصغر شمشیر گرسیاف مىباشد .كتب جدش را به طبع رسانیده و مقبره وى را جنب چهل تن در شیراز بساخت .
5- درویش خلیل برادر درویش شكراللّه (مشتاق على) فرزند درویش غلامحسین كه در معیت صفىعلیشاه به هند عزیمت كرد .این دو برادر در اهواز سكونت داشته، شكراللّه خانقاه اهواز را بفروخت و به تهران آمد .
بعد از فوت وى خلیل به تهران آمد ،در خانقاه برادرش واقع در جاده تهران نو در خیابان مشتاق اقامت گزید .این دو برادر هر دو مدعى جانشینى مونس بودند .
6- حاج میرسیدعلى برقعى امام جماعت مدعى جانشینى شمسالعرفا و ذوالریاستین گردید.
7- سید حجت بلاغى (حجت علیشاه) در كسوت اهل علم و بعدها در قم اقامت گزید .
8- سید قوام شهیدى (توفیق على) از طرف مونس ،شیخ شهر قوچان بوده و بعد شیخ مشهد گردید ،از سادات رضوى و مورد احترام قاطبه مردم بود .
9- عزیزاللّه خدمتگزار
10- آقا میرزا زینالعابدین نعمتاللهى پا قلعهاى فرزند سید عباس پاقلعهاى (صابر علیشاه) مقیم اصفهان در كسوت اهل علم .
طریقت «نعمت علیشاه» دكتر نوربخش سلسله نسب اقطاب را به رسول اكرم(ص) رسانده و اغلب بزرگان ماضى را به سلسله شاه نعمتاللّه منسوب ساخته است از آن جمله امام قشیرى و محىالدین عربى و اویس قرنى و خضر و ابراهیم ادهم و شیخ شهابالدین شاذلى و كلیه ائمه اطهار(ع) را اسم برده است و تاكنون در هیچ یك از سلاسل بدین صورت سلسله نسب اقطاب را ذكر نكردهاند !
11- سید حبیباللّه ستایشگر
آقاى نوربخش از شهرستان بم تلگرافى به عنوان :تهران ،خیابان برق ، داروخانه… جهت آقاى حاج… ارسال نموده كه آنچه درباره من از ذوالریاستین شنیده به كلیه شهرها پخش كند. امضاء دكتر نوربخش شماره تلگراف 496 و عكس این تلگراف نزد این ناچیز موجود است .
دوست فرزانه محقق جناب آقاى حاج احمد شكریه ساكن رشت و مورد احترام قاطبه اهالى آن سامان است و در چند سلسله از سلاسل تصوف صاحبنظر است .ایشان از جهت عنایتى كه به این بىمقدار دارد مرقوم داشتهاند كه در تهران منزل مرحوم حسن مهرى از كارمندان عالى رتبه بانك ملى مدعو بوده ،مرحوم ذوالریاستین و ابوطالب مهرگان حضور داشتند .
دانشمند پاك نهاد شكریه از مونس علیشاه پرسش كردند «كه آقا شما مأمور به انقطاع سلسله هستید یا كسى را كتباً تنصیص نمودهاید و یا در نظر دارید ؟
مونس لب فرو بست و در مورد تعیین جانشینى خود سكوت نمود و درباره موضوع دیگرى سخن گفت .
آقاى نوربخش چند بار واسطه فرستاد و تمهید چید كه آقاى شكریه پاسخ منفى داد و قناعت پیشه ساخت و گرد جاه و منال نگردید و كتباً اعلام داشتهاند كه كسى جانشین مونس نیست تا چه رسد به نوربخش !
یكى از مریدان مونس بنام فقیر محمد شغل رنگرز ،ساكن اصفهان غالباً با «مونس علیشاه» باب مكاتبه داشت ،در یكى از نامهها مونس در پاسخ وى نوشت : «مشفق مهربان و محبالفقرا و الاخوان آقاى فقیر محمد دام توفیقه نامه مورخه 31/10/3 واصل به ضمیمه دویست ریال .همیشه اندیشه فقیر این است كه مرگ از هر چیزى به انسان نزدیكتر است» و بعد گفتهاند :«هر كس دعوى جانشینى كند به لعنت خدا گرفتار گردد» !
بعد از فوت مونس ،نوربخش نامهاى از بم به تهران براى حاج حسینى نوشته كه ذیلاً نقل مىگردد :
«عزیزم آقاى حاج حسینى رونوشت این نامه را به آقاى ستایشگر و آقاى ذوالریاستین فرستادم. گویا آقاى ستایشگر با حقیر موافق است ،تشویق نمائید و سعى كنید نامه خصوصى كه براى ایشان نوشتهام در چهار صفحه براى اخوان شب جمعه بخوانند و مداركى دارم غیر از رونوشت نامه ضمیمه كه دلیل قاطع است .
اولاً از نامه ضمیمه مطلب معلوم مىشود كه نزد ایشان فقیر منحصر به فرد بودهام ، به علاوه مدارك دیگرى دارم كه اجازه تلقین ذكر حیات در زمان حضرت آقا داشتهام و كسى دیگر ندارد .همه مدارك را انشاءاللّه تهران آورده ،ارائه خواهم داد تا كسى جرئت نفس كشیدن نداشته باشد .از روى نامه ضمیمه رونوشت بردار و به همه اخوان بده و مطلب را حالى كن .مرتب هر پست مرا در جریان بگذار قربانت» ! خواننده خود قضاوت كند .ذكر حیات كه آن را به صورت یا الحى یا هوالحى ترسیم كند و صورت مرشد را در نظر گیرد یا كلمه اللّه را در سمت دیگر قلب به طور ثابت با قلم خیال منقوش سازد كه این عمل ثانوى را فكر گویند یا صورت فكریه نامند كه دو مرحله است یعنى مرتبه سوم و چهارم باشد كه به مشایخ معدود اجازه دهند كه تا این مرحله به مریدان دستور تلقین دهند .
اما خود شیخ باید ذكر خفى هفتم كه العلى است به وى تعلیم داده باشند تا چه رسد به قطب سلسله !
نوربخش نامهاى دیگر از شهرستان بم به تهران فرستادهاند كه ذیلاً نقل مىگردد :
برادر عزیزم این روزها منتظر اقدامات و فداكارىهاى تو هستم .نكات زیر را در جریان فعالیتها در نظر داشتهباش :
1- خونسرد باش .
2- گوشت به حرف این و آن نباشد .
3- به گفتار خود پابند باش .
4- رفقا را با خود همراه كن و مرتب به خانقاه برو .
5- در روزنامه اگر بتوانى در یكى از مجلات به خصوص اطلاعات هفتگى به وسیله خودت یا هر كه را مىتوانى از دوستان سعى كن شرح حالى از حضرت آقا (از اول مونسالسالكین اقتباس كن) جمع و به چاپ برسان و در خاتمه آن بدین مضمون بیفزائى ،بعد از ایشان به طورى كه در زمان حیات فرمودهاند و جمهور فقرا هم برین عقیدهاند كه آقاى دكتر جواد نوربخش كرمانى كه فعلاً معاون بهدارى بم مىباشد ، حتماً حتماً سعى كن در چند روزنامه چاپ كنى و مخصوصاً در اطلاعات هفتگى به هر قیمتى كه باشد چاپ كن و از حكیم الهى آدرس بگیر و به تمام نقاط ایران و ادارات تهران پخش كن .این كار خیلى فورى باشد .
در ضمن با آقاى میرزا على اصغر خان هم تماس بگیر ،به ایشان حالى كن كه اگر با آقاى میرزا زینالعابدین كنار بیاید ،موضوع فقر از خانواده ایشان بیرون مىرود و به آقاى ذكائى هم بگو كه حالى ایشان بنماید .
دیگر اینكه به ایشان بگو كه اگر حضرت آقا فلانى را انتخاب كردهاند براى این بود كه بعد از او آقا محمد آقازاده شما باشد .
دیگر به ایشان بگو مخارج خانقاه تهران توسط ایشان تأمین مىشود ،اگر پولى لازم داشته باشند بپرس ،تلگراف كن كه بفرستم .
هر هفته مرتب كاغذ بنویس و مرا از اوضاع در جریان بگذار .استشهادنامه را كه گفتم تهیه كن و بیش از آن ،آنچه راجع به فقر از سایرین مثل حكیمالهى ،ذكائى ،آقا محمد آقا میرزا على اصغر شنیدهاید ،ماشین كن و آن را خیلى خیلى فورى پخش كن .
كاغذ را به كسى نشان مده قربانت دكتر نوربخش» ! خواننده با دقت و امعان نظر بر این نامه بنگرد و خود قضاوت كند كه آیا نویسنده نامه محق بر قطبیت است یا خیر ؟!
در مشهد پدر رحمت علیشاه درگذشت .ناصرالدین شاه لباس سیاه از تن رحمت خارج ساخت .بعد از فوت رحمت هزینه مخارج قارى قرآن بر مزارش را علیشاه فرزند آقاخان محلاتى از بزرگان اسمعیلیه به عهده گرفت .
منورعلیشاه در ابتداءِ امر قطبیت به كمك میرزا محمدحسین فرزند بزرگ رحمت علیشاه عدهاى را گرد خود جمع كرد .
زمانى كه منور علیشاه درگذشت ،صاحب طرائق در تهران سه روز مجلس ترحیم بپا داشت .
مادر صاحب طرائق در 1262 ھ . ق به زوجیت رحمت درآمد و این بانو در كربلا مدفون گردید .
معصوم علیشاه از دخترزاده منور علیشاه صاحب فرزندانى به اسامى میرزامحمدحسین و میرزا محمدتقى و سكینه و رباب گردید و از دو همسر دیگرش بانو رقیه و سكینه متولد گردیدند.
عبدعلیشاه كاشى كه موجب اختلاف منور و صفى گردید دیوان اشعارى دارد ،تخلص وى «عبدعلى» بود و در پانزدهم ربیعالاخر در سال 1302 ھ . ق در كاشان درگذشت و در همان شهر مدفون گردید .
آقا میرزا زینالعابدین پاقلعهاى ملقب به «نعمت على» در سنه 1312 ھ . ق در اصفهان متولد گردید و در كسوت اهل علم بسر مىبرد .وى در بین اهالى احترامى خاص دارد و عدهاى از خوانین بختیارى بدو گرویدهاند .
مردى متین و خوش برخورد و مریدانش در حق وى غلو مىكنند .اكنون خود را قطب سلسله و جانشین مونس مىداند .
محمد كریم وارسته در سال 1313 ھ . ق در بختیارى متولد و در سنه 1352 ھ .ق مرید ذوالریاستین گردید .لقب طریقت وى (مجذوب علیشاه) بود و در مشهد مقیم گردید و ملبس به كسوت درویشى شد و خانقاهى به كمك بختیارىها ابتیاع كرد و خود از خوانین بختیارى بود.
وى در مشهد شیخ طریقت گردید و در سنه 1246 ھ . ق درگذشت .بعدها بر سر تولیت خانقاه وارسته فیمابین نوربخش و قوام شهیدى كه شیخ مشهد از طرف ذوالریاستین بود ،كار به دادگاه كشید و نوربخش با اعمال نفوذ ،قوام شهیدى را محكوم ساخت و خانقاه را در تصرف خود آورد.
رحمت علیشاه براى تعزیت فوت فتحعلیشاه و تهنیت مقام سلطنت محمد شاه به تبریز رفت و به فرمان شاه وزیر مالیه فارس گردید و لقب نایبالصدر گرفت. رحمت سه همسر اختیار كرد .
در كتاب «توفان ایران» در دو جلد اثر احمد احرار ،جلد اول در صفحه 329 تحت عنوان «سازمان ملى» منتسب به حزب دمكرات مىنویسد در مسجد وكیل شیراز مجلس ختم رئیس على دلوارى منعقد گردید .
حاجى میرزا على آقا ذوالریاستین برخاست و از میان جمعیت بانگ برآورد كه من و فرزندم از امروز عبا و عمامه را به كنار گذارده لباس كرباس نظام ملى خواهیم پوشید كه هر كسى با من در مقام اخوت و مودت است با ما همراه شده ،رخت نظام ملى به تن خواهد كرد .
دكتر نوربخش دیوان شاه نعمةاللّه را كه بنیانگذار سلسله نعمةاللهى است با مقدمه خود در 16 صفحه و دیوان در 890 صفحه و مشتمل بر 1541 غزل است به چاپ رسانده .
در صفحه 375 بعضى از ابیات شاه نعمتاللّه كه صراحت بر اعتقاد به مذهب اهل سنت دارد نقل مىگردد :
چهار یار رسولند دوستان خدا
به دوستى یكى دوستدارشان هر چار
و در صفحه 664 سروده است :
رافضى نیستم ولى هستم
مؤمــن پـــاك و خصــــم معتزلــــى
در صفحه 686 نوشته شده است :
اى كـــه هستــــى محــب آل علـى
مـــن كاملـــى و بى بدلــــــــــــــــى
ره سنى گزین كه مذهب ما است
ورنـــــه گـــــم گشتـهاى و در خللى
رافضـــــى كیســـت دشمــن بوبكر
خارجـــى كیســــت دشمــــن علـــى
هــر كـــه او چهــــار دارد دوست
امـــت پـــاك مذهـــب اســت و ولى
دوستــــدار صحابــــهام بـــه تمـام
یـــار سنـــى و خصـــم معتزلــــــى
در صفحه 809 نوشتهاند :
بر شـــاخ درخـت این حق چارم است
وان چـار بـه لطیـف پــر بــار بــه اســـت
آن به كه در اوست ازین چار به است
وان به كه بر آخرست از این چار به است
در اوایل سلطنت محمدشاه ،برفراز تخت مرمر با حضور محمد شاه و میرزامسلم آذربایجانى و نصراللّه خان اردبیلى و مست علیشاه مجلس نیاز برپا گردید و حاجى میرزا آغاسى كه خود را جانشین ملاعبدالصمد همدانى كه از مشایخ نورعلیشاه اول بود مىدانست نیز حضور داشت ،به دستور محمدشاه كه در ابتداء از مریدان مست علیشاه بود ،قریه كش از توابع شیراز را كه سالیانه هزار تومان عمل دیوانى داشت به مست علیشاه بخشید و مست علیشاه مدتها در شیراز اقامت گزید و قرب شهر جده وفات یافت .
حاجى زینالعابدین شیروانى (مست علیشاه) در كتاب «حدائق السیاحة» صفحه 172 نوشته است كه در توفات از كشور آناتولى در قهوهخانه به جوانى برخورد كرده كه از خانواده بزرگى بود و اموال و ماترك پدر را از دست داده و به عسرت افتاده بود ،متوسل به وى گردید كه گنجى در انتهاى چاهى واقع در یكى از كوهها موجود و استدعاى شكستن طلسم آن دفینه نمود ،به اصرار و الحاح آن جوان و تقاضا و اصرار همراهان ،مست علیشاه به اتفاق همراهان با وسایل و طناب و ساعت در نیمه شب به خارج از شهر رفته ،در وسط كوهى چاهى بود ،اول مست علیشاه طناب بر كمر بسته ،بعد دلیل راه و سومین نفر حاج رسول كه هم سفر مست علیشاه بود و سپس بقیه نفرات داخل چاه گردیدند .
ممر تنگ و استخوان مردگان بسیار دیده مىشد ،مردى به غایت مهیب و سیاه چرده و شمشیر بر دوش انداخته كه نگهبان طلسم بود و صندوقهاى وافر مشاهده كردیم .
نگهبان گنج شمشیر كشیده تهدید نمود كه اگر یك گام جلو نهید به كام مرگ فرو خواهید رفت سه ساعت عزائم و ادعیه خوانده نتیجه نگرفتیم ناچار برگشتیم .این داستان نماینده قدرت قطب است !خواننده خود دریابد .
از زمان فتحعلیشاه پیشوایان اسمعیلیه سرسپرده سلسله نعمةاللهى بودند چنانكه میرزا حسین خان محلاتى نواده شاه خلیل اللّه و آقا علیشاه بن آقاخان محلاتى در زمره مریدان رحمت علیشاه بودند .
آقا علیشاه پسر آقاخان محلاتى به دعاى منوره علیشاه متولد گردید . سید محروق شیرازى كه تا چند سال پیش در قید حیات بود در تهران اقامت داشت و به روغنكشى و كفاشى امرار معاش مىنمود .وى تربیت شده یكى از مشایخ رحمت بود ،و اظهار مىداشت هفت سال در باباكوهى عزلت گزیده بود و بیست سال پا برهنه به سیاحت بلاد مىپرداخت و مدعى بود در دوره قبل ،سید محمدعلى باب بوده است !و اظهار مىداشت با عنوان باب به زندگى ادامه مىدادم .او در بدایت امر ریاضت كشیده و بعد فریب خورده و اغفال گردیده است.
حاج محمد منتظر شیخ نوربخش در كرمانشاه پسر خاله خود را بنام محمود كیهان ترغیب نمود كه در حیاط مقبره مظفرعلیشاه مسجدى احداث كند .
آقاى كیهان كه از محترمین آن سامان است در 1348 ھ .ق شروع به ساختمان كرده و در 1355 ھ . ق به اتمام رسانید .در طول این مدت نوربخش لب فروبست اما پس از اتمام مسجد كه
فتوكپى نامه دكترنوربخش كه تعهد كرده قطبیت را به نوه مونس واگذار كند.
در آن ایام پانصد هزار تومان هزینه مسجد صرف گردیده بود با كمك دستگاه حاكمه صاحبان ساختمان مسجد را از آن محوطه بیرون كرد و خود حجراتى براى مزار بنا نهاد كه به قیمت گزاف بتدریج فروخت .
در آن محوطه ،مزار آخوند ملامحمد تقى حكیم ملقب به مظفر علیشاه كه مشتاق پیر عشق وى بود و قبر سید صالح (حیران علیشاه) و قبر تیمور شهید از بزرگان اهل حق كه به دستور ناصرالدین شاه كشته گردید ،در یك اطاق قرار گرفته است .
در كتاب تاریخ سلسلههاى طریقه نعمةاللهیه نوشتهاند كه منور علیشاه فرزند حاج محمد حسن پانزده سال كوچكتر از برادرزاده خود رحمت بود و وفا علیشاه در سن سى و هفت سالگى بر مسند قطبیت جالس گردید و وفاعلیشاه و منور علیشاه هر دو تن به مرض استسقا و ضیق النفس مبتلا بودند .
و باز نوشتهاند كه سیداسمعیل اجاق كرمانشاهى (صادق علیشاه) فرزند سید محمود اجاق در كرمانشاه متولد شد و در نجف اشرف مدتى بسر برد ،وى به اتفاق حاج آقا بزرگ كرمانشاهى كه هر دو نزد محمد حسن كاشى عبد علیشاه مشرف به فقر گردیدند .
اجاق مدتى پیر دلیل طالبین نزد عبد علیشاه بود و بعد خود شیخ كرمانشاه گردید .
میرزاعلى صدرالعرفا فرزند مجذوب علیشاه در یادداشتهاى خود نوشته كوثر و میرزا مسلم ارومى و میرزا على اصغر قهفرخى و صدرالممالك اردبیلى و حاج سید حسن راجگوئى با مست علیشاه بر سر مسند قطبیت به مخالفت برخاستند و در بیوك آباد مدت چهل روز اقامت كردند .
در این مدت سید حسین راجگوئى به شیروانى اهانت نمود كه گلویش بگرفت و او تقاضاى عفو نمود ،شیروانى وى را ببخشید و مقررى براى او تعیین كرد .قریه بیوك از توابع همدان است .
میرزا مسلم ارومى از طرف مجذوب شیخ آذربایجان بود .حاج محمدخان عموى مجذوب و در زمره مریدان وى بود و تا آخرین دقایق حیات بردار زاده خود حضور داشت .
حاج زینالعابدین شیروانى فرزند ملا اسكندر متخلص به «تمكین» در سنه 1192 ھ . ق در شماخى از توابع شروان متولد گردید ،در معیت پدر به كربلا عزیمت و دوازده سال به تحصیل اشتغال ورزید .
در 1236 ھ .ق تأهل اختیار كرد ،آنگاه وبا و زلزله در شیراز پدید آمد كه گوید در اثر نفرین وى بوده است .
حاكم ایرانشهر سه ماه وى را محبوس نمود و بعد به محلات رفت و مورد لطف حسین علیشاه فرزند شاه خلیل اللّه قرار گرفت .در سنه 1253 ھ . ق كه براى بار دوم به مقصد مكه حركت كرد در بین راه در گذشت .
رحمت علیشاه شش ماه در كرمانشاه نزد شیخ احمد احسائى بنیانگذار مذهب شیخیه تلمذ نمود .
این روزها اشعارى از شاه نعمتاللّه درباره پیشگوئىهاى او و انطباقش با وقایع روز، آورده و داد سخن در مىدهند !در صورتى كه اشعار منسوبه پس گوئى است !
رساله خطى پیشگوئى !به شماره 179 در كتابخانه مسجد گوهرشاد نگهدارى مىشود اشعار پیشگوئى !به چند بیت زیر ختم مىگردد :
غم مخور زانكه من در این تشویش
خرمى وصل یار مىبینم
بعد عین چند سال دیگر
عالمى چون به كار مىبینم
نایب مهدى آشكار شود
بلكه من آشكار مىبینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمین خوش بهار مىبینم
پادشاهى بدم به دانائى
سرورى با وقار مىبینم
بندگان جناب حضرت او
سر بسر تاجدار مىبینم
در نهصد و نه كه من قران مىبینم
وز مهدى و دجال نشان مىبینم
این هشت حروف نام آن شاه من است
آن شاه كه او مظهر اللّه من است
مجموع دویست و سى و یك بشمارش
تا دریابى كه نام دلخواه من است
و در این رساله ،تفسیر این ابیات را با ظهور شاه اسمعیل تطبیق مىكند .به زعم این ناچیز این ابیات نیز از شاه نعمةاللّه نیست زیرا شاه نعمتاللّه غزلى دارد كه گوید :
ما خاك راه را به نظر كیمیا كنیم
صد درد دل به گوشه چشمى دوا كنیم !
در پاسخ وى خواجه حافظ شیرازى گوید :
آنان كه خاك را به نظر كیمیا كنند
آیا بود كه گوشه چشمى به ما كنند ؟!
دردم نهفته به ز طبیبان مدعى
بــاشد كـــه از خزانه غیبـم دوا كنند !
حمید فرزام كتابى بنام «شاه ولى و دعوى مهدویت» نوشته است ،هر چند به صفحات كتاب نگریستم متوجه نشدم چرا اسم نعمةاللّه را اسقاط كرده و نام كتاب را شاه ولى نامیده است ؟!
در ثانى متوجه گشتم كه عمر خود را صرف تحقیق زندگانى و آثار شاه نعمةاللّه كرده بدون آنكه به وى اعتقاد داشته باشد !
رساله مهدویت از شاه نعمةاللّه نقل كرده و مدعى گردیده است كه شاه نعمةاللّه مدعى مهدویت گردیده است .اما هر چند در اشعار و رساله دقت نمودم یك جمله و یك مصراع دال بر ادعاى مهدویت وى نیافتم !
محمد شاه در ابتداى امر ،مرید شیخ چغندر !یا ملا چغندر !بود كه اسم واقعى او را خالو ابراهیم گفتهاند .
شیخ در ایام جوانى به راهزنى اشتغال داشت ،به درویشى برخورد كرده به تصوف گرائید و مزارش در مقبره سید نصرالدین جنب مقبره معطر علیشاه است .
رسائل شاه نعمتاللّه ولى به سعى ذوالریاستین از طرف مجله ارمغان منتشر گردید. رسائل شاه نعمةاللّه در دو نسخه در كتابخانه آستان قدس مضبوط است و شاه اغلب رسائل محیىالدین را شرح كرده و پیرو عقاید وى بوده است .
در صفحه 89 الى 92 كتاب :(رساله فى التحقیق المراتب الالهیة) خلفاى راشدین را بر حضرت على (ع) برترى داده است .
و در صفحه 90 نوشته است كه : از نبى بر چهار ركن نبوت كه ابوبكر و عمر و عثمان و امیرالمؤمنین على (ع) است .
ابوبكر صورت قلب است ،عمر صورت عقل و عثمان صورت روح و على صورت نفس». و چهار تعبیر كرده كه هر بار على (ع) را صورت نازله آن سه تن دیگر معرفى كرده است!
در قانون تصوف مرید در شریعت نیز بر مذاق پیر طریقت باشد و نعمةاللّه مرید و جانشین امام یافعى است كه در سنى بودن وى جاى ابهام نیست و لذا اصرار صوفیان ایران بر تشیع شاه نعمةاللّه ولى درست نیست .
كتاب «عبرت افزا» تألیف محمد حسن حسینى معروف به آقاخان محلاتى ملقب به حسنعلى شاه كه یك بار در هند و مرتبه ثانى به كوشش كوهى كرمانى منتشر گردیده است، گوید چون شیروانى در زمان فتحعلیشاه بساط ارشاد بگسترد و به عده كثیرى از شاهزادگان نوید سلطنت داد.
من مست علیشاه را در دولت آباد ،ملك شخصى خود پناه دادم و ماهى پانصد تومان براى سفره محمد شاه و یك صد تومان براى سفره حاج میرزا آغاسى مقرر كرده بودم .
در وقت حركت حاج شیروانى به حضور محمد شاه مقررى ششماهه را فرستاده بودم ،وجوه را نرسانید و آن را از تقصیرات حاج میرزا آغاسى نوشته ،به محمد شاه داد و شاه عیناً آن نامه را به میرزا آغاسى سپرد و وى شیروانى را به خفت آزرد و نفى نمود .
آقاخان علت رفتن خود را به هند و اختلاف با دربار را از سوى میرزا آغاسى به علت رنجش از شیروانى مىداند .
كبریت احمراثر مظفر علیشاه تعقیبات نماز است (كه رساله شمسیه شمس العرفا و مونس السالكین و چراغ راه نوربخش كه عكس مرید به آن الصاق گردیده از كتاب كبریت احمر اقتباس شده است) .
در ایوان خانقاه نوربخش در چهار سوق چوبى نوشته شده «الهى آنچه در كلبه درویشان است در خزانه كبریائى تو نیست كه آنان چون توئى دارند و تو چون خودى ندارى» .
این جملات فریبنده است زیرا درویشان به قطب توجه دارند نه به خدا و خدا با خود است كه بىنیاز مطلق است .
آقا سید حبیبالله ستایشگر كه مدعى جانشینى مونس است ،اهل منبر مىباشد و صورت گیرائى دارد ،فینه بر سر مىنهد و به شغل قالى فروشى اشتغال دارد .ستایشگر مدعى بود كه جنازه مونس را وى تغسیل داده است !قوام شهیدى مىگفت من تغسیل دادهام و این ناچیز به روحیه شهیدى واقف بود كه دهان را به دروغ نمىآلود كه سر اینكه صوفیان مقید به تغسیل قطب هستند این است كه جانشین قطب مىبایست جنازه پیر خود را تغسیل و تكفین و تدفین نماید !
نوربخش در اغلب نقاط ایران خانقاه ساخته كه مجموع خانقاهها قرب سیصد باب است كه همه با یك نقشه و در بیرون حصار شهرها است و افراد مبتدى را اجازه ارشاد داده و بیش از سلاسل دیگر شیخ طریقت تعیین نموده .
وى براى اداره امور هر خانقاه هیئت امناء تحت نظر شیخ طریقت قرار داده است و هر ساله در ایام نوروز به یك شهر رفته و فقرا از بلاد مختلف بدان شهر رو مىآورند و از هر مریدى براى مخارج خانقاهها در هر ماه وجهى دریافت مىدارند .
مشایخ وى براى نوربخش كتب خطى و آثار عتیقه فراهم مىآورند .وى كتب كثیرى به طبع رسانیده است كه (بهاى آن قید نشده) به قیمت گزاف به مریدان مىفروشند و كتابخانهاى در خانقاه تهران احداث نموده است .
مخارج ساختمان خانقاه بیش از قدرت مالى مریدان و وجهى است كه پرداخته شده و در تولد حضرت على (ع) در تهران جشنى برپا مىسازد كه ضمن آن بستنى و شیرینى و شام به مدعوین داده مىشود سپس چند تن گفتارى ایراد مىكنند و چند تن اشعارى خوانده و چند نفرى از آوازخوانان رادیو ،آوازى سر مىدهند !و عدهاى از دراویش قادرى !تحت نظر یكى از مشایخ خود از سنندج به تهران آمده و در شب جشن ،مجلس ذكر و سماع داشته و به نمایش مىپردازند ! نوربخش قبرستانى بر قرب شهر رى در صفائیه براى مریدان احداث نمود .
در كتاب تاریخ جدید یزد اثر احمدبن حسین بن على كاتب كه به كوشش آقاى ایرج افشار منتشر گردیده است ،نوشته شده كه شاه نعمةاللّه در تفت یزد خانقاهى احداث و مقبرهاى براى خود ساخته و سنگ قبر نیز فراهم نمود ،اما شاه خلیلاللّه در آن مدفون گردید !
آیا انسان محق است براى خود مقبرهسازى كند ،بالاخص كه داعیه قطبیت داشته باشد و بالاتر از آن سلسلهاى بنام خویش جارى سازد و مدعى ولایت كلیه باشد و موقوفاتى كه از دسترنج مریدان به دست آمده براى برقرارى مزارش اختصاص دهد ؟!
نوربخش براى سلسله خود آرمى كه عیناً متخذ از آرم ظهیر الدوله و انجمن اخوت است ابداع كرد !فقط علامت اختصارى را كه نشانه صفاعلیشاه لقب طریقتى ظهیرالدوله مىباشد و تاریخ 1317 را كه سنه ایجاد انجمن اخوت است ،ساقط نمود !
به دستور نوربخش آرم درویشى را فلزى ساختهاند و از طرف خانقاهها به مریدان فروخته مىشود و هر آرمى یك صد و ده ریال خریدارى مىشود و كلاه نمدى كه در جلسات فقرى بر سر نهند دویست و بیست ریال فروخته مىشود و هر مریدى كه به شهر دیگر سفر كند باید چراغ راه خود را به شیخ خانقاه ارائه دهد والا مجاز نیست كه در آن خانقاه سكونت كند .
این ناچیز سلاسل تصوف را از دیدگاه سیاسى و وابستگى مشایخ و اقطاب به سیاستهاى خارجى مورد بحث قرار نداده است ،اما یك اشاره كه جنبه كلى دارد از كتاب حقوق بگیران انگلیس به قلم اسمعیل رائین نقل مىكنم ،در صفحه 108 مرقوم داشته كه :«وزیر مختار انگلیس در بغداد از موقوفه «اود» براى دراویش نیز وجوهى اختصاص داد…» و باز نوشته است :«دوازده نفر درویش معروف هندى از راه بلوچستان و خراسان به طرف ایران و بینالنهرین سرازیر شدند كه از این عده هفت نفرشان در ایران اقامت گزیدند و هر یك بنام و مسلكى شروع به فعالیت نمودند !و بقیه از ایران رفتند!» .
باز در كتاب «فراموش خانه و فراماسونرى در ایران» كه در سه جلد به طبع رسیده در جلد دوم مطالبى راجع به انجمن اخوت نگاشته است و در جلد سوم ، اسامى فقراء بنام بالاخص اعضاى هیئت مشاوره را نام برده است .
دیوان اشعار دكتر نوربخش (فقط جلد اول) به چاپ رسیده كه همه آن اشعار را فرخ همدانى در طى چهار ماه سروده است !
خانقاه رئیس انتشارات دارد كه قبلا كبارى از اهل گیلان بود و بعد سرگرد اورنگ كه بدون واقف بودن به زبان اوستائى و یا آشنا بودن به یك زبان خارجى كتب بسیارى نوشت كه در باطن مطالب آن را یكى از موبدان زردشتى (رهبر دینى زرتشتیان كه بعد از موبد رتبه دستور مىباشد) به وى داده و آقاى اورنگ به خامه خود مىنوشت و این عمل در قبال كار پور داود انجام مىگرفت .
پس از طى سالیان دراز اورنگ در زمره مریدان نوربخش درآمد و رئیس نشریات خانقاه گردید و اخیراً به شخصه جزوات مذهبى منتشر مىسازد .
نوربخش رئیس تیمارستان !و رئیس بهدارى دانشگاه شد .نوربخش خانقاه چهار سوق چوبى را تجدید بنا نمود و چند ساختمان در مجاورت خانقاه ابتیاع كرد، ساختمانى براى كتابخانه و منزلى براى خود تهیه دیده و همه روزه از مرضا ویزیت مىكند .
درباره مونس رباعى زیر را سروده و در ذیل عكس وى به خط نستعلیق نوشته و به چاپ رساندند :
این عكس بود ز قطب محمود خصال
مونـس على آن شاه همایون اقبــال
در سیر و سلوك گشته پرگار مثال
در حزم و ثبات عین نقطه به كمال
1353
نوربخش در یك صفحه «شطرنج العرفا» را با دو مهره نرد همراه ساخته ،به فروش رسانید .این موضوع در كتاب «سیرى در تصوف» اثر ناچیز مشروحاً ذكر شده و خواننده گرامى را بدان كتاب حوالت مىدهد .
نوربخش بر صفحات «چراغ راه» افزوده بنام جلد دوم چراغ راه انتشار داده است و در مقدمه كتاب عكس رحمت و منورعلیشاه و وفاعلیشاه و صادق علیشاه و مونس علیشاه را گراور نموده است .
سلسله نسب به ارشاد را از مونس علیشاه شروع كرده تا به معروف كرخى مىرساند !بعد اسامى داود طائى و حبیب عجمى و حسن بصرى و بعد نام مولاى متقیان على (ع) را ذكر كرده است .
و سپس در آغاز رساله این عبارت را آورده است :«بسمه تعالى و تقدس اوراد ذكرانفسى و آفاق صبح» !در صورتى كه ذكر انفسى را تلقین نمىكنند و بعد تعقیبات نمازها است .
در صفحه 32 نوشته است :«اى درویش تو در دفتر انسانهاى ممتاز نام نوشته !» و در همین صفحه ادامه دادهاست كه :آقاى… فرزند… متولد… در تاریخ… نزد فقیر به دلالت آقا – خانم… به فقر نعمتاللهى مشرف و مجاز است به دستورهاى این دفتر عمل كند !امضاء و مهر به شماره… ثبت دفتر كل گردیده و بعد الصاق عكس و مهر و امضاء دكتر نوربخش !»
این رویه از انجمن اخوت سلسله صفى علیشاهى اقتباس گردیده است و خود مونس براى بعضى از مریدان در یك ورقه نوشته امضاء مىكرد .
نوربخش شرح حال و عكس مشایخ زمان منور علیشاه را تا زمان خود بنام گلستان جاوید در نه جلد به طور اختصار تألیف نموده است .
دیوان مشتاق به كوشش نوربخش به طبع رسید كه در مقدمه آن نامه مظفرعلیشاه كرمانى را نقل كرده است كه مظفر علیشاه به مشایخ دستور داده اختلافات فیمابین خود را كنار گذارند و به آنان پند و اندرز داده است !
در كتاب مكاتیب قطب اثر عبداللّه قطب در مطاوى كتاب خود بر مریدان قاسم انوار و شاه نعمةاللّه ولى خرده گرفته است .
در مهنامه وحید سال اول شماره اول سهیلى خوانسارى ضمن شرح حال نور علیشاه اول از قول او ذكر كرده است كه عنقریب سلسله قاجاریه منقرض گشته و بعد سلطان عادلى پادشاه ایران خواهد بود !
اولاً «سلسله قاجاریه سالیان متمادى طول كشید و فقط ناصرالدین شاه قاجار چهل و نه سال واند ماه سلطنت كرد !
در ثانى به بركت این پیشگوئى معناى سلطان عادل را هم فهمیدیم !
از زمان مست علیشاه بزرگان اسمعیلیه دست ارادت به اقطاب نعمةاللهیه دادند و آقاخان پیشواى اسمعیلیه جد آقاخان فعلى به ایران آمده و لقب والاحضرت یافت !وى به خانقاه صفى رفته ،چند عكس با هیئت مشاوره گرفت .
مریدان زیاد گرد سید غضنفر پیشواى فرقه اسمعیلیه در ایران جمع آمدند ، چون او معارض آقاخان محلاتى بود و اگر مدتى بدین منوال مىپائید یكسره كلیه اسمعیلیه به وى ارادت مىورزیدند ،لذا دولت وقت به طرفدارى از آقاخان نسبتهاى ناروا به سید غضنفر داد و او را مقید به زنجیر نموده ،به حبس انداختند و از جهت حفظ ظاهر محاكمهاش كرده ،سپس به خفت و زارى به دارش كشیدند .اسمعیلیه بسیار مشابهت با سلاسل تصوف اسلامى دارند و وجه اشتراك عقاید اسمعیلیه و صوفیه زیاد است و مقارن هم پدید آمدند .
اینك وجوه مشترك عقاید دو مسلك را به طور ایجاز و اختصار و با جلوگیرى از اطناب كلام بیان مىدارد :
1- عنوان «قطب» را اسمعیلیه نیز به كار مىبردند و گاهى بجاى قطب كلمه امام را استعمال مىكردند و همان مفهوم قطب را در نظر مىگرفتند .
2- اصطلاح ظاهر و باطن و اینكه «قرآن ظاهر و باطنى دارد» در هر دو مشترك است.
3- قطب ناطق و صامت كه بعضى سلاسل نیز به كار مىبرند .
4- باب تأویل در هر دو طریقه باز است !
5- هر دو دسته توجه تام به علوم غریبه دارند .
6- هفت مرحله طریق براى هر دو هست .
7- هر دو گروه اهمیت خاص براى اعداد قائل مىشوند .
8- تسلیم بلاشرط نسبت به قطب و امام دارند .
9- تمامى اعمال قطب و امام را پسندیده و خوب مىشمرند .
10- توجه و اعتنا به فلسفه و استدلال در مباحث از روى قواعد فلسفى دارند (در عین اینكه خود را فلسفى نمىشمرند !) .
11- براى نشر عقاید و تحكیم آن در دل مریدان دست به تألیف مىزنند و مانند برخى از گروهها خاموشى نمىگزینند .
12- بعضى از بزرگان هر دو مكتب نام خود را ذكر نمىكنند و یا به نام استاد خود رساله خویش را منتشر مىسازند به عنوان مثال ،رسائل اخوان الصفا و یا صالحیه به قلم كیوان قزوینى كه به ظاهر به قلم ملاعلى گنابادى نوشته شده و كتاب دبستان المذاهب كه مصنف از خود نام نبرده و پس از تحقیق معلوم گردید به قلم كیخسرو اسفندیار است .
13- نام بزرگان صوفیه گاهى در ردیف نامآوران اسمعیلیه ذكر گردیده مانند باباطاهر عریان و منصور حلاج كه اسمعیلیه از فرقه خود محسوب مىدارند و اهل حق آنها را از خود مىشمارند !
14- سلوك در هر دو فرقه معمول است ،چون ریاضت كشیدن ناصر خسرو قبادیانى و سیدنا !حسن صباح و مرتاضین صوفى .
15- هر دو مسلك اصطلاحات خاصى دارند و مشابهت این اصطلاحات شگفتانگیز است .
16- بزرگان هر دو سلسله به شعر و رمز و كنایه مطالب خود را بیان مىدارند .
17- در عقاید اولیه مریدان القاى شك و پس از آن اعتقادات خود را تلقین مىكنند.
18- هر دو مسلك به درجات عالیه براى ارتقاء پیروان خویش اعتقاد دارند .
19- مریدان را تأكید به حفظ اسرار و عقاید مىنمایند .
20- به ترتیب مریدان تا حدى كه جان خود را در راه امام و قطب فدا كنند علاقه دارند .
21- هر دو تیره به افراد خاصى اجازه تبلیغ مىدهند ،در صوفیه پیر صحبت دارند و در اسمعیلیه این عمل به عهده داعى است .
22- برخى از ایشان در باطن عدم اعتقاد به دین دارند !در اسمعیلیه داعى بر مبناى قواعد فلسفى نارسائى دین را به گمان خود به ثبوت مىرساند !و صوفى مىگوید : دین در حد است و خدا بیرون از حد است ،صوفى رو به بىحدى مىنهد ،پس الصوفى لامذهب له ! (با اینكه قبول دارند حركت به سوى بىحد ،آداب و سلوكى مىخواهد مانند آداب مذهبى !) .
23- هر دو گروه پیروان خود را به شعر توجه مىدهند .
24- مریدان را از مباحثه و معاشرت با اغیار باز مىدارند !
25- جلساتى هفتگى منعقد مىسازند و كنترل اعمال مریدان را ملحوظ قرار مىدهند .
26- كرامات عجیبه براى بزرگان خود قائل شدن كار هر دو طائفه است !
27- هر دو دسته نجات را منحصر به خود مىشمرند و مسلك خود را تنها طریق حق محسوب مىدارند .
28- به اعتقاد هر دو گروه نجات منحصر به پیروى از امام و قطب است لاغیر چنانكه صوفیه گویند :
زبان خاموش و كار دین و دنیات
به عهده قطب حشر و نشر و عرصات !!
29- هر دو فرقه مخالفین خود را كافر مىشمارند !
30- بسیارى از هر دو طائفه نسبت به دشمنان خود از تهمت و افترا ابا ندارند و اگر بتوانند دشمن خود را مسموم مىسازند و یا به طریق دیگر به قتل مىرسانند و این اعمال ناپسند را ثواب دانند !مگر یاراى انجام این كارها را بدست نیاورند .
31- تكالیف شرعیه را از داعى به بعد اسقاط مىكنند و در فرقه خاكسار و اهل حق ، نیاز و خدمت را فریضه مىدانند و در اغلب سلاسل گویند فلان كس به مقام وصل رسیده و تكلیف از او ساقط است !و نماز حقیقى را «ذكر خفى» دانند .
در سلسله مذكور (كه نوربخش خود را قطب كنونى ایشان مىداند) نام «سلسله نعمةاللهى نورعلیشاهى» بر خود نهادهاند در صورتى كه در زمان ارشاد ، اسم نورعلیشاهى نداشتهاند و مدركى بر اثبات مدعاى خود ندارند .
منظور نگارنده تشریح كیفیت این سلسله است و اگر ضمن مندرجات این مقال نامى از افراد برده ،ناگزیر بر آن بودهام زیرا در اینگونه موارد اگر سكوت پیشه مىساختم مطلب كما هو حقه روشن نمىگردید .
مداركى بسیار درباره مشایخ و اقطاب این سلسله در دسترس مىباشد كه ذكرى از آنها ننمودهام و در تمامى سطور و صفحات كتاب از دیدگاه تاریخ ادیان به مطلب پرداختهام و نتیجه زحمات طاقت فرساى سالیان دراز را تقدیم داشتهام تا خوانندگان به كنه مطلب و عقیده آنها واقف گردند و پس از آن عقل را چراغ راه خود قرار دهند كه آیا چنین مسلكى شایسته آن هست كه پیروى شود یا نه ؟
و اگر در زمان حال در جرگه مریدان قطب سلسله مىباشند ،بنگرند كه باید ارادت خود را ادامه دهند یا با این اعمالى كه ذكر شده ،اقطاب شایستگى آن را ندارند كه به طور مطلق مورد تبعیت قرار گیرند .
لذا تو اى خواننده عزیز به هوش آى و با سنجش عقل كه عطیه الهى است قضاوت فرما .به زعم این ناچیز هویت خود را به فعلیت در آوردن چیز دیگر است اما مرید و مرادى سد راه و سم هولناك است .
آیا رفتار حاج على آقا (وفاعلیشاه) و فرزندش مونس علیشاه در مسجد نو شیراز یعنى آنجا را مركز تعلیمات نظامى تحت نظر افسران انگلیسى قرار دادن و از روى پندار خود موعد ظهور امام زمان را تعیین كردن و پیروان خود را به بیراهه كشاندن و مدعى ولایت كلیه شدن خلاف موازین اسلامى هست یا نیست ؟
اعتقادات و آداب سلسله نعمةاللهی
نوربخش ذكر جلى و سماع را جایز مىداند .
در این سلسله افرادش با تمامى سلاسل صفا نمایند و در شبهاى جمعه و دوشنبه گرد هم جمع آیند و در شبهاى جمعه ابتدا دعاى كمیل خوانده و چند تن اشعارى مىخوانند و بعد چراغها را خاموش ساخته و به ذكر جلى مىپردازند و حداكثر پس از سه ربع ساعت خاتمه دهند .
آداب تشرف و اذكار و نشستها در سلسله نعمةاللهی
براى ورود به تصوف در این سلسله طالب ملزم است كه به راهنمائى پیر دلیل به حمام رفته ،پنج غسل بجا آورد :غسل توبه – اسلام – جمعه – زیارت – حاجت و بعد پنج چیز آماده سازد :نبات – پارچه – انگشتر – سكه – جوز و بدون حضور دیگر فقرا به تنهائى یا در معیت پیر دلیل نزد مرشد رفته ،جوراب را از پا خارج ساخته ،دگمههاى لباس غیر از لباس زیر گشوده با یقه باز به حضور پیر طریقت رسیده صفا نماید (دست درویشى) .
ذكر یونسیه را به وى تعلیم دهد و پس از چند ماه ذكر اللّه هو را و بعد هوالحى را كه این دو كلمه را با هم چسبانده و یا را برگرداند با قلم خیال پشت قلب ترسیم كند و كلمه اللّه را كه به هم متصل ساخته سمت دیگر قلب به طور دائم منقوش ساخته و براى افرادى كه شیخ سلسله هستند كلمه على را ترسیم كند كه سرالسر نامند .
و مجاز است هر دو ذكر را اجرا كند و انجام دو ذكر خفى براى سالك مضر و تشتت فكر مىآورد و تمركز كه مطمح نظر است دست نمىدهد و بعضى از دراویش این سلسله در اولین درجه ذكر خفى به مقام ارشاد نائل آیند و به اغلب طالبین در اولین بار بجاى ذكر یونسیه ذكر خفى تلقین كنند .نوربخش خود چون عمل نكرده ترسیم اذكار خفى را اشتباه دستور مىدهد .
نوربخش به بعضى از مشایخ نقش سینه و نقش پیشانى اجازه مىدهد كه سالك در هنگام خواب انگشت سبابه را قلم كرده ،بر سطح سینه «یاعلى» را كه به هم وصل گشته و «یا» برگشته از زیر پستان چپ شروع كرده و در پستان راست ختم كند ،بعد به همین نهج بر روى پیشانى از بالاى ابروى چپ شروع كند و در ضمن ترسیم نقش ،صلوات كبیر را آهسته قرائت كند .
مجلس نیاز و برپا داشتن دیگجوش مرسوم نیست .
در موقع مراقبه (مراد از مراقبه نشستى است كه در آن حال به ذكر خفى پردازند) یك نوع بیشتر معمول نیست كه شیخ سعدى در مقدمه گلستان فرموده : سر به جیب تفكر فرو بردم !بدین ترتیب كه پیراهن را گشوده و دو زانو را در بغل گرفته ،دست راست را بر روى دست چپ قرار دهند و پنجه پاى راست بر روى پنجه پاى چپ نهند و سر را بر زانوان گذارند به ترتیبى كه حلقه چشم راست بر روى برآمدگى زانوى راست و حلقه چشم چپ بر روى برآمدگى پاى چپ نهند و این نشست در اغلب سلاسل موجود در ایران معمول است و به نشستهاى دیگر آشنا نیستند .
اما سلاسل تصوف اسلامى در هند و در مسلك یوگىها بیشتر مربع نشینند و این نشست طول عمر افزوده گرداند .اما نشستى كه وارونه ایستند براى انجام ذكر خفى است كه عوض قلب در مغز سر ترسیم كنند .
مونس در نشست با شال كمر ،دور كمر را مىبست و این عمل درست نیست و نتیجه مطلوب را نمىدهد .
ابوسعید ابوالخیر در سلوك پاهاى خود را به چرخه چاه آب مىبست و وارونه قرار مىگرفت و ذكر در مغز را انجام مىداد !
نوربخش به خواص مشایخ خود ذكر سرالسر «هوالعلى» را تلقین مىكند كه حتماً در خلوت انجام دهند و ذكر حیات را در جمع توانند عمل كنند و در هنگام ذكر سرالسر ذاكر باید به دو كنده زانو نشیند ،كف دست راست را بر روى زانوى چپ قرار دهد و با كف دست چپ مچ دست راست را در قبضه خود قرار دهد و هوالعلى را به دل بكوبد !
ناگفته نماند كه ذكر سرالسر بعد از ذكر حیات نیست و هفت ذكر خفى مىباشد كه با عملكرد هر یك سالك یك مرحله را طى كرده است .هوالحى ذكر حیات مىباشد كه دو نوع است و از مراحل سوم و چهارم سلوك تلقین مىشود .
کتاب سلسله های صوفیه
اثر نورالدین چهاردهی
فتوکپی صورتجلسه ای که به استناد آن دکتر نوربخش مدعی جانشینی مونس گردید.
فتوکپی نامه دکتر نوربخش که تعهد کرده قطبیت را به نوه مونس واگذار کند.