Info@razdar.com
شماره مقاله 495
اينك با رجاء واثق به عفو دانشمندان نقل عبارت آن دو رساله را مى نمايد بعينهما .
پاك پادشاهِ دادارِ ايزدِ كاميابِ خود هست كه آغاز چيزها از او است و انجام و بازگشتِ همه چيزها بِدوست .جوهر[1] نيست كه به پذيرفتن انهدا و متغيّر گردد .و عَرَض نيست كه وجودِ جوهر پيش از وجودِ وى بود به كمّيتش وصف نكنند تا تقدير پذيرد و اجزائش باشد و نه به كيفيّت تا مانندش بود .
و نه به مضاف تا چيزى در وجود با او برابر تواند بودن .و به كجايش وصف نكنند تا مُحاط باشد ،و كِىاش باز نبينند تا از حدّى به مدّتى انتقال كند ،و نه بنهاد وضع تا هيأت مختلفه بر وى در آمدند و حدودش بود .
و نه بجده تا چيزى بر وى شامل گردد ،و نه به انفعالش وصف كنند تا فاعل او را متغيّر كند و به فعلش وصف نكنند الّا ابداع كردن .
و يكى است از آن روى كه ضدّ و نظير ندارد .
و يكى است به ذات و به صفت و به كلمه .
كامكار است كه عدم را به وجود قهر كند .
دادارى است كه قوّه به فعل آورد ،و ممكن را واجب گرداند قوّهاش نامتناهى است از روىِ احكام و اتقان .
پاكا خدايا همچنان كه قوّتت نامتناهى است وجودت در دادن وجود هيچ باقى نگذارد .
هيولايى را ابداع كردى كه او را قوّه پذيرفتنِ نامتناهى همچو قوّه تو در دادن وجود هيچ باقى نگذارد ،و دانستى كه كَوْن و فساد نشود مگر به گرد آرنده و پراكنده و به چيزى كه جسم بدان منقاد شود فاعل كَونْ را ،و به چيزى كه بدان عاصى شود فاعل فساد را .پس گرمى را پراكنده آفريدى و سردى را گرد آورنده و رطوبت را انقياد را ،و يبوست را و عصيان را .
و از اين چهار ركن اركان عناصر نخستين بيافريدى چون آتش و هوا و آب و زمين و گرمترى را در جاى برترين نهادى از بهر آنكه اگر سردترين آنجا بودى گرم گشتى به حركت فلك و هيچ كائن[2] نماندى كه تباه شدى از غلبه گرمى بر ديگر عناصر هم به قوّه و هم به جايگاه و آن سه عنصر بالايين بىرنگ آفريدى وگرنه شعاع را راه ندادندى تا در ايشان بگذشتى و زمين را رنگى دادى ميان سياهى و سفيدى تا روشن (روشنى)پذير باشد ،پس از اين عناصر مركّباتِ بسيار بيافريدى و هر يكى را در شرف و خسّت مرتبهاى دادى محدود تا هيچ چيز از هيچ قابلِ پذيره آن چيز فائت[3] نشود ،و همه موجودات به حق خويش رسند ،و مردم را روانِ گويا دادى ، كه اگر آن را پاكيزه كند به علم مانند ملائكه شود ،خداوندا آفريدگارا ما تو را خوانيم و تو را پرستيم و پرورى از تو خواهيم و توكّل بر تو كنيم كه آغاز چيزها از تو است و بازگشت همه چيزها به تو است .و الحمدللّه الواهب العقل .
—————————————————————
.[1] اعراض متضاده حالّهاى بر يك جوهر يا صور نوعيه متعاقبه بر يك مادّه .(عباس)
[2] . كائن = كاين = باشنده ،موجود ،حادث .
. [3]فائت = فايت = فوت شده ،از ميان رفته .
نویسنده: عباس كيوان قزويني
حکمت خیام