Info@razdar.com
شماره مقاله787
در جلد ششم يادداشتهاى علامه قزوينى صفحه 272 مرقوم داشته اند :(كيوان حاج ملاعباسعلى رجوع شود به ورقه لاى تفسير قرآن او (جلد اول) كه جلد بنفش رنگ دارد و به قطع وزيرى است براى تفصيل كتبى از مؤلفات ايشان كه براى كتابخانه ملى و كتابخانه مدرسه السنه شرقى فرستادم امروز 28/6/23) .
و در جلد ششم صفحه 227 چنين نوشته اند :(كيوان .حاج ملاعباسعلى قزوينى متولد در 24 ذىالحجه 1277 هجرى قمرى در محله شيخ آباد قزوين و متوفى در روز 19 شعبان 1357 هجرى قمرى در بيمارستان آمريكايى رشت در سن 80 سالگى و در سليمان داراب مدفون شد .(ايران كنونى مورخه 11 شهريور 1321 هجرى شمسى) .
(رونوشت نامه شادروان «علامه محمد قزوينى» به «كيوان قزوينى») .
(پاريس 8 جمادىالاخر 1348 هجرى قمرى 19 آبان 1308 هجرى شمسى) .
به شرف عرض عالى مىرساند مرقومه شريفه مورخه 21 شهريور با چند رساله از مؤلفات بديعه حضرت مستطاب عالى يكى دو هفته قبل به توسط آقاى عيسى خان ،از محصلين تازه ورود اينجا زيارت گرديد .از اظهار التفات و مرحمت و حسن ظن در حق اين ضعيف كه به همشهري گرى آن يگانه فاضل دانشمند افتخار دارم ،نهايت تشكر و امتنان حاصل شد .بنده اسم و صيت حضرت مستطاب عالى را كه عالمگير مى باشد و بدون مبالغه مصداق قول شاعر عرب[1] :
(فسارمسيرالشمسى فى كل بلده وهب هبوب الريح فى البر والبحر)
است از اوايل جوانى همواره شنيده بودم و هميشه آرزوى تشرف به حضور انور يا لااقل به واسطه عايق بعد مسافت استفاده از آثار قلمى آن وجود محترم در اعماق قلب من مضمر مىبود ،ولى به واسطه عدم تهيه اسباب كه اهم آنها عدم معارفه با يكى از مريدان خاص حضرت مستطاب عالى بود و اين آرزو به حيّز فعليت نمىآمد ،حمد خداى را كه من حيث لم احتسب اين رزق روحانى را نصيب من گردانيد و اين سعادت خود به پاى خود به سر وقت من آمده .در اين چند روزه جميع نسخ ارسالى را من اولها الى آخرها با نهايت لذت و دقت مطالعه نمودم ،و همه آنها رابه غايت مفيد و نافع يافتم ،مخصوصاً كيوان نامه را به واسطه اشتمال آن بر بسيارى از مطالب ديگر تاريخى و جغرافيايى و عادات و اوضاع و رسوم امروزى و ديروزى ايران كه اكنون به واسطه ولوع جمهور ناس به تقليد تمدن و اوضاع و رسوم اروپايى به سرعت در حال از ميان رفتن است و در هيچ كتاب و مأخذى اين نوع اطلاعات را به دست نمىتوان آورد فوق آنچه به وصف بيايد .ممتع و دلكش ديدم ،اى كاش اين كتاب نفيس دو سه مقابل بلكه پنج شش مقابل ،حجم حاليه بزرگتر مىبود تا انتفاع و تمتع از آن بيشتر دست مىداد .فقط براى دفع عينالكمال اگر اجازه بفرماييد ،يك نكته كوچكى بر آن مىتوان گرفت و آن استناد در بعضى موارد است به كتاب غير موثوق به دبستان المذاهب كه به عقيده محققين از مستشرقين كتاب تقلبى و ساختگى و به كلى مصنوعى و مجعول است و غالب مطالب آن چه مطالب تاريخى و چه مذهبى و ديانتى ،و مخصوصاً مطالب تاريخى آن به كلى بىاساس و بى مأخذ و پا در هوا است و متكى بر هيچ اسناد و تأليفى نيست و اغلب آنها يا كذب صريح و واضح آشكار و عالماً عامداً از مخترعات و موضوعات است ،مانند موضوعات ابوهريره كه (من اكل يصل كله اجبت له الجنة و اشباه ذلك) يا متكى بر كتاب تقلبى ديگر يعنى دساتير .شت و خشور ساسان پنجم است كه بزرگترين دروغ است ،كه در دنيا از نوع بشر (با آنكه اغلب كذاباند) صادر شده است .بنابر اين درست مصداق شعر معروف :
سُنى كه روز حَشر شفيعش عمر بود
كورى بود عصاكش كورى دگر بود
بارى فقط از فرط استعجاب و استحسان خود نسبت به مؤلفات بديعه ،حضرت مستطاب عالى است كه اين نكتهگيرى كوچك را به خود اجازه دادم ،زيرا از مثل حضرت عالى فاضل دانشمند مطلعى دريغم آمد كه اتكاء به اين اساس وهن از بيت عنكبوت فرمائيد و بعضى مطالب كيوان نامه را به كتاب «دبستان المذاهب» كه كنزالاغلاط و مجمعالخرافات و جامعالموهومات و معدنالمزخرفات ناميدنش ، اولى است ،استناد دهيد و البته از انصاف و بىغرضى سركار عالى اميد عفو دارم . رسائل مرسوله حضرت مستطاب عالى را به كتابدار كتب شرقى كتابخانه ملى پاريس كه با بنده آشناست ،نشان دادم .او گفت :مؤلفات ايشان را از عربى و فارسى در هر موضوعى و هر فنى كه باشد ،بلااستثناء كائناً ماكان با نهايت تشكر و امتنان مىپذيريم .
حالا بنده از حضرت مستطاب عالى مستدعى هستم كه جميع مؤلفات خودتان را يا آنهايى را كه ميل تقديم به كتابخانه پاريس داريد ،مجلداً با جلد خوب چرمى مرحمت فرموده ،بفرستيد نه اوراق مجزاى بى جلد و نه اوراق طومارى (چنانكه كيواننامه به اين نحو فرستاده شده بود) زيرا كه هم جلوهاش در نظر كتابخانه اينجا بيشتر است و هم در اوراق مجزاى حذف تفرق اتصال يا خداى نكرده از ميان رفتن نقص اوراق آن در نزد صحاف خارجى مىرود و اوراق طومارى سهل التناول و سهلالتقاطى نيست و احسن وجوه به همه ملاحظات و مخصوصاً براى اينكه جلوه و وقعش بيشتر باشد (و از ديرگاهى است كه گفتهاند :وللهئية قسط منالثمن ،و حكايت «خواجه نصيرالدين طوسى» قرآن هفده منى براى عرضه دادن به «هولاكو» البته معروف خاطر مبارك هست) .
فرستادن كتب است مجلداً با جلد قشنگ محكم مخصوصاً تفسير رباعيات خيام را فراموش نفرماييد كه بفرستيد و اگر وقت داشته باشيد و يك تلخيص از ترجمه حال خودتان در دو سه صفحه فقط كه فقط حاوى رئوس مطالب باشد ،نه جزئيات و شعب آن در سه اول مجلدى كه ارسال خواهيد فرمود ،الحاق فرمائيد كه ثبت فهرست كتب را در اينجا سهل خواهد كرد و فوراً آن دو سه صفحه را ترجمه كرده ،در ضمن شرح حال مؤلفين به تناسب ساير تراجم احوال ،كه هر كدام يكى دو صفحه بيش نيست ،مىگنجانند و چه خوب مىبود كه اگر فراغت مىداشتيد يك تأليف جامع مبسوط حافلى كه شامل جميع تنقلات و اسفار و رحلات حضرت مستطاب عالى باشد ،از ابتداى خروج از قزوين الى يومنا هذا در تهران اقامت داريد با تاريخ شهور و سنوات نقل و انتقالات و وقايع و شرح مختصرى از شهرهايى كه از آنجا عبور فرمودهايد با ذكر بعضى عادات و رسوم اهالى آنها و ضبط اسامى مشكوكه غير معروفه براى احتراز از تصحيف نساخ مىفرموديد .
فىالواقع اگر يك چنين تأليفى از قلم مبارك صادر گردد با آن تجربه كه از احوال بلاد و عباد حاصل كردهايد و با آن ذهن ثاقب و هوش روشن و انصاف و بى غرضى و عدم تعصب و تجنب ،از افراط و تفريط كه از وجنات تأليفات سركار مشهود است و با آن قلم شيرين سليس ساده بىتكلف كه نمونهاش در اين چند رساله ارسالى مشاهده مىشود ،خدمت بسيار بزرگى به قلم و تاريخ و جغرافيا ،يعنى به تحسين حال جامعه بشر كه اين قدر وجهةالعين همت حضرت عالى مىباشد ،فرمودهايد .
اما در خصوص طبع مؤلفات حضرت مستطاب عالى بسته است به وجود يك داوطلبى يعنى كتابفروشى كه حسبالمعمول ،خودش طالب طبع بعضى كتب مىشود و با اين گرانى مخارج طبع كتب بعداز جنگ بخصوص كتب شرقى ،عجالتاً پيدا شدن چنين طالبى كمتر احتمال مىرود و اگر بعداً پيدا شد ،بديهى است با سركار عالى گفتگوى آن به ميان آورده خواهد شد. زياده دوام توفيق و طول عمر و سلامت مزاج مبارك را از صميم قلب از خداوند متعال خواهانم .
مخلص حقيقى :محمد قزوينى
علامه قزوينى بر اثر مكاتبه با كيوان به درست بودن دبستانالمذاهب و به اشتباه خود در اين مورد پى بردند ،به طورى كه بنا به گفته يكى از تلامذه خاص وى علامه محمد قزوينى در زمان اقامت در تهران سالى يك بار با دقت به مطالعه كتاب دبستان مىپرداخت .
(رونوشت نامه شادروان «علامه محمد قزوينى » از پاريس به تهران جهت «كيوان قزوينى») .
(10مهر 1312 به شرف عرض حضرت مستطاب عالى مىرسد ،در سه روز قبل به توسط كتابخانه تهران ،چند دوره از بعضى مندرجات مستطاب عالى با بقيه اجزاء ناقصه آنها به انضمام مرقومه شريفه زيارت كردم و حامل آنها يكى از محصلين اعزامى اروپا بود .چون كتب مرسله اكنون مكمل اجزاء سابقه گرديد ،همه را مرتب و منظم نمودم و از هر يك از مندرجات ،حضرت مستطاب عالى ،سه دوره فراهم ساختم .يك دوره را براى كتابخانه ملى پاريس فرستادم و يك دوره براى كتابخانه مدرسه السنه شرقيه پاريس و دوره سوم را براى خود نگاه داشتم .اكنون سه جلد از جزء دوم كيوان نامه ،پيش من زيادى مانده است كه چون ناقص است ،يعنى فقط جلد دوم است ،نتوانستم آنها را به كتابخانه هديه نمايم .اگر وقتى فرصت فرموديد ، فقط سه جلد از جلد اول كيوان نامه براى بنده ارسال داريد .سه دوره كامل از كيوان نامه مرتب خواهد شد و آن وقت خواهم توانست آنها را به بعضى كتابخانهها تقديم نمايم .
كتابفروشىهاى اينجا معاوضه كتب شرقى را نمىپذيرند ،زيرا كه هر چند كتابفروشى هستند ،ولى چون خودشان از ما فىالكتاب (يعنى كتب فارسى يا عربى يا تركى و غيره) با اطلاع نيستند ،از قدر و قيمت ظاهرى و معنوى كتاب نمىتوانند مستحضر شوند ،و چون فوق العاده پول دوست (و دينهم دينارهم و همهم دراهمهم) مىباشند ،محال است نه خودشان به معاوضه كتاب تن در دهند و نه حرف كسى را باور نمايند .
در خصوص مرقومه شريفه سه چهار ماه قبل با كمال شرمندگى بايد عرض كنم كه (ربنا لا تواخذنا بمانسينا او اخطانا) چون رسم بنده اين است كه به مجرد ورود مكاتيب ،جواب آنها را مىدهم ،هم براى عمل به آداب و مراسم معموله ادب و هم براى آسوده خاطر شدن كه (مفردالهم و فارغ الحال) به كارهاى معمولى خود بپردازم و اگر در همان روز و ساعت ورود به واسطه مانعى مثلاً ناخوشى (و عمده بلكه فقط همين مانع مىتواند باشد لاغير) نتوانم فوراً جواب بدهم ،بسا مىشود كه آن مكتوب مابين كاغذهاى (لايعد ولايحصاى) خود گم يا پنهان شده ،و ديگر به واسطه خرابى حافظه فراموش مىكنم به فكر آن بيفتم و گمان مىكنم علت عدم عرض جواب از مرقومه سركار عالى همين فقره لابد بوده است كه مثلاً در وقت ورود مرقومه شريفه تبى داشتهام كه نتوانستهام جواب فورى عرض كنم و مكتوب را گذاردهام روى ميز و سپس مكاتيب ديگر هم آمده و متراكم شده و فساد حافظه هم ممد شده ديگر فراموش كردهام كه چنين مكتوبى رسيده بود ،ولى به مجرد ورود مرقومه پريروزى سركار عالى فوراً مابين كاغذهاى خود به دقت تمام گشته ،مرقومه اخير را پيدا كردم و باز كردم ،ديدم از قضا مكتوبى خوبى كه در آن بوده به عنوان انجمن آسيايى در پاكتى كبود رنگ آن را هم براى مرسلاليهم نفرستاده بودهام و اين فقره نيز مرا متيقّن نمود كه علت يگانه عدم عرض جواب همان ناخوشى بنده بوده است كه اصلاً بودن و نبودن از لوح حافظه به واسطه شدت درد سر و تب (كه درست ياد دارم در سه چهار ماه قبل ،دو سه روزى عارض من شد) فراموش شده و حتى فرستادن كاغذ جوفى به مرسلاليه كه ابداً موجب سعيى و عملى نبوده ،بلكه كافى بوده كه آن را در صندوق پست بيندازم آن را هم فراموش كرده بودم .در هر صورت فورى آن مكتوب جوفى را با آن كه مبلغى دير شده بود به مقصد فرستادم . به مقتضاى مثل فرانسوى كه گويند دير بهتر است از هرگز .
اما در خصوص وصيت نامه حضرت عالى كه در مرقومه سابقه اظهار داشته بوديد كه مىخواهيد اين جانب را نظارت در وصيت دهيد ،اولاً خداوند به سركار عالى عمرى طويل در صحت و سلامت كرامت كناد كه همه ما را خودتان تجهيز و تكفين نمائيد و شما وصى ما باشيد ،نه موصى (جعلناالله كلما فداك و من كل شر و آفة و عاهة و قاك بحرمة من هو مصداق لولاك لما خلقت الافلاك) ثانياً به واسطه بعد مسافت و كثرت اشتغال اين بنده كه فىالواقع بيست و چهار ساعت شبانه روز براى بنده در اغلب اوقات تنگ است و به همين علت فساد حافظه عارض شده .
اين فقره اصلاً و ابداً و به وجوه منالوجوه عملى نيست .استدعاى اكيد شديد از حضور باهرالنور مبارك دارم كه از اين نيت به كلى صرف نظر فرمائيد و اين را هم در خاتمه عرض كنم كه اگر خداى نخواسته ،خداى نخواسته ،خداى نخواسته ،چنين امر ناگوارى روى دهد يعنى (زبانم بريده باد) حضرت مستطاب عالى را غائله ناگريز و خاتمه تغيير و تبديلناپذير در حيات ما دست دهد و سركار عالى بنده را نظارت در وصيت خود داده باشيد بنده به كلى آن را رد خواهم كرد و به هيچ وجه قبول نخواهم نمود و چون الان و قبل از فوت وقت حضرت مستطاب عالى را از تصميم قطعى خود مستحضر ساختهام ،لهذا حضرت مستطاب عالى را ديگر عذرى و مسدغى براى اجراء مقصد مزبور باقى نخواهد ماند .
نمونه ترجمه قرآن شريف را زيارت كردم و مانند ساير آثار قلمى حضرت مستطاب عالى از آن محضوظ شدم و توفيق آن وجود محترم عديمالمثال را در خدمت به جامعه نوع بشر ،عموماً و ابناء وطن عزيز خودمان خصوصاً با طول عمر در صحت و سلامت و تمتع از سمع و بصر و ساير قواى ظاهرى و معنوى با كمال آرزوى قلبى از درگاه ربالعزه خواهانم .مخلص حقيقى :محمد قزوينى) .
شادروان علامه «ميرزا محمدخان قزوينى» فرزند «عبدالوهاب» در پانزدهم ربيعالاول سنه 1294 هجرى قمرى در تهران در محله دروازه قزوين متولد گشت و در سنه 1321 به غرب عزيمت نمود .سالها دستيار «ادوارد برون» مستشرق شهير بود .بعدها در پاريس اقامت گزيد .در اين ايام باب مكاتبه فيمابين «كيوان قزوينى» و «علامه قزوينى» مفتوح گشت و «كيوان» به وى لقب «فخرالزمان» بداد و جلد دوم كيوان نامه را به خواهش وى تدوين نمود و قزوينى زمان جنگ جهانگير دوم به ايران آمد .
«علامه قزوينى» روز جمعه ساعت ده و نيم صبح هشتم رجب سنه 1368 هجرى قمرى در گذشت و در شهر رى ،حجرهابوالفتوح رازى مدفون شد .
[1] .از على بنجهم فسار راجع به شعر است كه در شعر سابق هست .(كيوان قزوينى)
توضيحاً اضافه مىنمايد كه پاسخ كيوان قزوينى ،به علامه قزوينى به دست نيامد حتى اين ناچيز با علامه فقيد مكاتبه نموده و خواستار رونوشت نامههاى كيوان قزوينى شدم ،در پاسخ مرقوم داشت كه در اثر جنگ جهانگير دوم با شتاب هرچه تمام تر به ايران آمده و اوراق و كتبش در پاريس مىباشد واين ناچيز را مورد تفقد وتشويق قرار دادند .
ضمناً چون استادم كيوان قزوينى پاسخ ايرادات علامه قزوينى را مرقوم داشتهاند اين ناچيز به احترام اين دو مرد بزرگ موقتاً لب فرو مىبندم . (نورالدين چهاردهى ) .
نقل از کتاب شرح حال ابوسعید ابوالخیر
اثر: عباس کیوان قزوینی