Info@razdar.com
مقاله شماره 145
فرزانه بهرام پور فرهاد پور اسفنديار مي گويند نژادش به گودرز گشواد مي رسد. در شيراز زندگاني مي كرد. در اواخر عمر دستور آذر كيوان به پتنه رهسپار و در زمره مريدان آن حضرت داخل و به رياضت و تحصيل عرفان پرداخت و مراحل كمال را به انتها رسانيده چنانكه خود در مولفات خويش مي گويد « به ياري مرشد و پير خود حضرت آذركيوان به ملك و ملكوت و جبروت و لاهوت واصل و به تجليات آثاري و افعالي و صفاتي و ذاتي نايل گرديده » فرزانه بهرام مردي بود فاضل . منطق و طبيعيات و رياضيات و الهيات و حكمت و پارسي و پهلوي و تازي و علوم متداوله عصر خويش را به وجهي نيكو فرا گرفته و دانشمندي بود رسا و فيلسوفي كامل . علوم ظاهري را از خواجه جلال محمود از شاگردان ملاجلال الدين محمد دواني متوفي سال 908 ﻫ كسب كرده بود. كتاب شارستان تاليف اوست و به اسم فرزانه كيخسرو پور دستور آذر كيوان مرشد خويش تدوين نمود. موضوع آن اخلاق و حكمت و شرح مناظرات مولف و ساير مريدان حضرت آذر كيوان با علما و مشايخ متعصب اسلام مي باشد و الزامات و اتهامات بيجايي را كه به زرتشتيان وارد آورده اند به روشي بسيار نيكو جواب مي دهد . مولف هنگامي كه بر رد رساله يكي از نويسندگان اسلام راجع به داستان بهمن دراز دست و كتاب محمد امين راجع به خواب و رويا و حديث سخن مي راند ،احاطه دانش خود را بر كتب موجوده زمان چه عربي چه فارسي چه پهلوي و چه فقه و اصول و احاديث و سنت به خوبي روشن مي سازد .
صاحب دبستان از قول موبد هوشيار نقل مي كند كه روزي فرزانه بهرام پيش حضرت دستور آذر كيوان ايستاده و در دل داشت كه مرشد راز دلش را بگويد . آن حضرت رازي كه در دل داشت بگفت سپس فرمود اي فرزانه راز دل دانستن آسان است اما زبان براي چكار است ؟ بايد آنرا بكار برده بيكار نگذاشت .
فرزانه بهرام با وجودي كه از دانشمندان درجه اول عصر خويش بود از شغل نجاري امرار معاش مي نمود . در سال 1034 هجري (994 ي ) در لاهور به جهان مينوي شتافت . در زير نمونه ايست از مندرجات اخلاقي شارستان مولفه او .
به سبب مكرمت نمودن و اكرام ورزيدن بزرگي ها زياد شود . چه هر كه در سخاوت بر ارباب استحقاق بگشايد ايزد تعالي ابواب ارزاق و درهاي اقبال بر وي مفتوح گرداند و او را برمعراج جلال و مرقات كمال بر آرد يعني اساس اقبال به تمهيد قواعد افضال تواند و ترقي به درجات معالي به ارتكاب اخطار و افتحام مهالك و اتفاق اقتدار مسلم ماند . عذب زبان كليد ابواب معاني است يعني فطاطب طبع و سوي خلق موجب انهدام اساس دولت و انقباض قواعد حرمت است . رفق و مدارا و حلم و مواسا وسايط تاكيد اسباب دولت و تمهيد بنيان حرمت و درشتي و تيزي كردن دوستان را برماند و چرب زباني و سخن خوش دشمنان را دوست گرداند.
نقل از : تاریخ زرتشتیان – فرزانگان زرتشتی
رشید شهمردان