Info@razdar.com
مقاله شماره143
موبد خوشي معروف به درويش خوشي مولف بزمگاه به اتفاق موبد خدا جوي در سلك مريدان حضرت آذركيوان داخل گشت ، رياضتها كشيد و خدمتها نمود ، در بزمگاه كتاب خويش كه در شرح احوال و زندگاني و مراتب مقامات سير وسلوك و كرامات حضرت دستور آذركيوان و مريدانش سخن مي راند دوازده نفر از مريدان كامل او را بدينگونه نام مي برد . اردشير ، خرداد شيرويه ، خردمند ، فرهاد ، سهراب ، آزاده ، بيژن ، اسفنديار فرشيد ورد ، بهمن و رستم مي نويسد غذاي عارفان نامبرده از ده درم سنگ بالاتر نرفته و رياضت و پرهيزگاري آنها مورد پسند خود حضرت دستور آذر كيوان بوده و نيز علاوه مي كند كه ساير مريدان به پايه و مرتبه آنان نرسيده اند . صاحب دبستان و شارستان كرارا از بزمگاه نقل مي نمايند اين كتاب كه بسياري از نكات تاريخي و تاريك فرزانگان زرتشتي را براي ما روشن مي ساخت به نظر نرسيده و در پس پرده اختفا پنهان است و شايد در گوشه كتابخانه هاي امراي هند و يا زواياي كتابخانه هاي دولتي و ملي راه فنا را بپيمايد.
موبد خوشي در تعريف حال خويش و نيل به خدمت حضرت دستور آذركيوان در بزمگاه مي نويسد كه در ايام جواني آرزو داشت به پيرمرشد كامل و رسا برسد.
پس خدمت مشايخ و زهاد ايران ، توران ، روم و هند چه هندو ، چه مسلمان ، چه زرتشتي ، چه نصارا و چه يهود را بجا آورد.
همه گفتند «كيش خود را ترك كن و به آيين ما گراي تا به آرزوي خود بر خوردار گردي.
ليكن دلش به ترك مذهب گواهي نمي داد، زيرا گشايش كار از ايشان مشاهده نمي نمود تا آنكه شبي در رويا باتلاق ، انهار ، جويها و دريا را بديد . چون خواست از آنها بگذرد در گل فرو ماند . آواز پدر شنيد كه گفت از ايزد بخواه تا ترا به آب رساند . ندايي به گوشش رسيد كه اين مرد دريا هشته و به انهار و جويها متمايل است . پس روي به دريا نهاد و صدايي شنيد كه دستور آذركيوان درياست . آنگاه خدمت آن بزرگوار را از دل و جان پذيرفت .
به قول صاحب شارستان « روزي شخصي داناي صوري از مشايخ مرتاضان هند در مجلس حضرت امام الاوليا ذوالعلوم (دستور آذركيوان)گفت كه يكي از اكابر اسلام ،كافر مرتاض مستجاب الدعوات را ديد كه از مغيبات خبر مي داد و مردم بدو مايل و راغب بودند .پس شيخ از او پرسيد كه اين كمال از چه حاصل كرده اي گفت از مخالفت نفس. شيخ گفت تو اسلام خويش عرضه كن و بنگر كه نفست به كدام كيش مايل است . كافر في الفور مسلمان شد و گفت چون دل به ميل كفر از اسلام وحشت كرد بدين عمل نمودم . موبد خوشي شاگرد ذوالعلوم به شيخ گفت اكنون نفس تو به مسلماني مايل است يا به كفر . گفت به اسلام . موبد خوشي خندان بدو گفت چون كمال نزد تو عمل بر خلاف نفس است بايد ترك اسلام كني .يهودي يا هنودي گردي . شيخ جواب داد كه از اسلام دين شايسته تر نيست . موبد خوشي گفت نزد هر خداوند كيش ، كيش او ستوده تر است از كيش ديگر . شيخ متحير شده گفت حالي كه من دارم كسي از كفر ندارد . موبد خوشي گفت از سر گذر هر هندويي را كه تو آري بي آنكه تغيير عقيدۀ خود كند ما او را در عرض يك چله به از تو گردانيم پس شيخ هندوي متعصب را بياورد موبد خوشي او را بربط عبادت هنود چنانكه مي كرد امر فرمود ، اما كم خوري و بي خوابي و خلوت و ذكر بر وي بيفزود. پس از چله به عالم بي رنگ رسيد. شيخ نيز كمالات صوري و معنوي او را ديده متحير شد و خواست تا نقل كيش كند . موبد خوشي گفت ما كيش نداريم . نزد ما ترك عقيده بايد كرد.شيخ ترك عقيده نمود. كم خوابي و بيداري با دوام ذكر بر خود بيفزود .
موبد خوشي او را با هندويي كه سلب عقيده كرده در خلوت جاي داد و در خلوت طعام و شراب هر دو گوشت حيوان جان دادۀ خود مرده بود از گاو و گوسفند و خوك و بادۀ انگوري هر دو به عالم بي رنگ رسيدند و به مرور جميع نفوس و عقول و نورالانوار را بي مثل ديدند.
موبد خوشي رساله پهلوي مرسوم به آفتابتاب تاليف زنده آزرم را به فرمان فرزانه كيخسرو به پارسي ترجمه نمود آنرا زنده رود نام نهاد. كتاب نامبرده از قول شاهان و بزرگان پيش در موضوع معرفت بقاي روح انساني صحبت مي دارد كه از روز ازل به فرمان آفريدگار هستي يافته و تا ابدالاآباد باقي بوده و نابود نخواهد شد. پس لازمۀ هر فردي است تا مادام كه روح در بدن آخشيجي است به فرمان خود بكار وادارد تا دردشت سرگرداني حيران و معطل نگردد.
در زير بخشي است از مندرجات زنده رود در معرفت روان.
شبري درباره روان فرمايد : روان يابنده گوهريست تابنده ،آزاده از باب تاب زاده نفس ناطقه جوهريست نور مجرد از والد نوري يعني عقل موجود ، هستيش هست ،نيستيش نيست، وجود او دايمي و ابدي است و عدم او را نيست و فنا بر او ممتنع است . تنش اقراري . نيش اقراري . تن عنصري او را آلتي است جهت كسب كمال و نه آنكه او را اين آلت ، آلت علويست كه با او منتقل شود به عالم بالا يا چون جسد آسماني كه نفس از او اصلا مفارقت نكند ،بلكه آلتي است براي چند روزه تحصيل در اين جهان و اين آلت در اينجا ماند . روان كير و كردار ارويد شيداني شيد روان گرديد. نفس ناطقه عملي كه موجب ترقي و عود به عالم اصلي است اگر جميع در ذات بيند قابل بازگشت به وطن خويش گردد. و زاد معاد اندوخته آيد بعد از قطع تعلق جسد عنصري نوراني عقل شده روانه صوب بالا گردد و حركت به جانب آسمان و نفوس مقدس ايشان و عقول مكرم فرمايد …
تاريخ زرتشتيان – فرزانگان زرتشتي
رشید شهمردان