Info@razdar.com
شماره مقاله 260
22. آنها كه خلاصه جهان ايشانند
بر اوج فلك براق فكرت رانند
در معرفت ذات تو مانند فلك
سرگشته و سرنگون و سرگردانند
مضمون اين دو رباعى مجهول الكنه بودن خدا است كه حكيم متألّه حقيقت وجود مى نامد و محال بودن معرفة الله است براى هر كس و هر قوه مدركه.
زنخ زدن اول اثبات هستى خدا است و خفتن آخر نشناختن جنس وجود خدا،و اوج فلك خارج از اشياء است يعنى در بيرون جنس اشياء و غير آنها يك وجودى هست كه آفريننده آنها است نه آنكه هويّت اشياء (طبيعت آنها) (ماده واحده آنها) آفريننده آنها باشد چنانكه يك مذهبى در هند هست كه مى گويند يكيك اشياء مخلوقند و هيئت مجتمعه آنها خدا است كه در خارج اشياء خدائى نيست ،و اين خود مبحث بزرگى است جالب انظار در باره اثبات صانع كه اول سخن راجع به خدا است و غير معرفة الله است و معرفة الله هم شعبه ها و وادى ها دارد و مسائل عويصه لاتنحلّ دارد.
و در اثبات صانع كه اول سخن است سه احتمال است :
يكى آنكه هستى اشياء به تصادف و بخت و اتفاق است هيچ آفرينندهاى لازم نيست.
دوم آنكه آفريننده هويت باطنى خودشان است كه تعبير به مادة المواد و هيئة مجتمعه مى توان نمود كه جنس خود اشيائست.
سوم آنكه خارج از جنس اشياء يك وجود نامعلومى هست كه مادة المواد (مادّه واحده) اشياء سايه او است و سرخط(سرمشق) او است كه داده و تا ابد جاريست و اشياء با آنكه متعدد متضادّ متناقضند، متّصلند بهم اتّصالى كه در واقع يكى مىشوند ،پس يك خدائى هست خارج از اشياء كه موجد و مبقى و مقوّم آنها است و به هيچ وجه معلوم نمىتوان كرد كه چه جنس است جز آنكه مى گوئيم حقيقت وجود و اشياء را مى گوئيم مراتب وجود ،پس دو چيز است يكى حقيقه كه علم به او محالست و يكى مراتب كه علم به آن ممكن است گرچه ما همه نداريم ،امّا شايد به استكشاف بتوان ماده واحده آنها را پيدا كرد و دانست كه اصلاً همه منشعب از يك ماده اند چنانكه وحدت وجودى مى گويد .يا دو يا چندين ماده اند ،چنانكه حكماء مشّاء گويند كه ماده جسم فلكى كه آن را جرم سماوى نامند غير ماده جسم عنصريست و مجرّدات غير ماديّاتند.
حالا نام احتمال اول را طبيعى و دوم را دهرى و سوم را مذهبى بايد ناميد چونكه دهر باطن ملكوتى اشيائست و باطن زمان هم هست و لحن اديان اين احتمال سوم است لذا آن را مذهبى ناميديم.و فرق احتمال دوم با سوم آنست كه در دوم خدا همجنس اشياء مى شود ولى آن باطن آخر كه مادة المواد است ،پس معرفة الله محال نيست اما دشوار است و در سوم خدا غير جنس اشياء مىشود و معرفتش محال و به جز هستىِ او چيزى ممكن العلم نيست و صوفيه مدعىِ عشقبازى با اين خداى محال المعرفة هستند و حرفشان اينست كه از راه علم محالست و از راه عشق ممكن است كه از جانب خدا عشقى بر دلى بتابد و آن دل را بهپيچاند و حركتها دهد تا به خودش وصل كند به وصل فنائى كه هويت آن دل فناء شود يعنى مستهلك در جنب تجلّى خدا گردد و خدا از آن دل فانى شده مستهلك شده خود را ظاهر كند بنام آن دل كه ديگرى نداند كه آن دل فانى شده و پندارد كه همان دل كارهاى خدائى مى كند و كار انبياء و اولياء ازين قبيل است.
پس از راه عشق علاوه بر معرفت اتحاد پيدا مى شود كه توده وحدت وجود را همين اتحاد مى دانند و ما گفتيم كه خطا است موردِ وحدتِ وجود خودِ اشيائست نه اشياء با خدا و اين ادعاء صوفيه را همه اديان منكرند و همه پيمبران فرموده كه اتحاد خدا با اشياء خواه با يكى خواه با همه محال است.
اين ناچيز در شرح سابق اين دو رباعى را به لحن ديگر بيان كرده ،هر دو را بايد ديد.
***
عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام