Info@razdar.com
شماره مقاله 204
10. اجزاء پياله كه در مى پيوست (1)
بشكستن او روا نمى دارد مست
چندين سر و دست نازنين از سر و دست
از مهر كه پيوست و به كين كه شكست
(چندين سر و پاى نازنين چندين سر و ساق نازنين و كف و دست)
11. اسرار جهان چنانكه در دفتر(2) ما است
گفتن نتوان كه آن وبال سر ما است (3)
چون نيست در اين مردم دانا اهلى (4)
نتوان گفتن هر آنچه در خاطر ما است (5)
(1) بهم پيوند شده تركيب يافته اند يا هميشه در ميان آنها مى بوده و همدم مى بوده اند ،پس حيف است شكستن آنها بنابر آنكه جمله (كه در)صفت اجزاء باشد اما مفرد بودن ضمير او در بشكستن شاهد آنست كه آن جمله صفت پياله است.
(2) فكر و فهم يا سرنوشت.
(3) خطر و باعث عذاب بهر چه اضافه شود همان مضاف اليه نحوه عذاب است ،پس وبال سر يعنى باعث كشته شدن.
(4) حقيقه فهم يا رازدار.
(5) آنچه فهميده ايم نه آنچه از بر كرده به خاطر سپرده ايم.
12. آن به كه در اين زمانه كمگيرى دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست (1)
آنكس كه بكلّى اعتماد تو بر اوست
چون چشم خرد(2) باز كنى(3) دشمنت او است
(آن كس كه به جملگى تو را تكيه بر اوست)
(1) به زبان نه به دل يا كم نه بسيار و شعر دوم دليل شعر اول است.
(2) مئال بينى .
(3) به انجام كار برسى يا آنكه باطن او را بدانى كه اعتماد تو را دزديده رو به خود كرده زيرا اعتماد هر كسى مال خودش است پس به آنكه اعتماد دارى اگر نافع تو است مالت را به نفع خودت خرج كرده اى والا مالت به دزدى رفته و همان كس كه خود را نافع به تو نموده و نبوده دزد تو بوده.
عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام