Info@razdar.com
مقاله شماره 258
240. اسرار ازل را نه تو دانى و نه من
وين حرف معمّا نه تو خوانى و نه من
هست از پس پرده گفتگوى من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانى و نه من
كيوان ناچيز كه معترف است به شاعر نبودنش به دو معنى هم لغوى و هم اصطلاحى ،محض بيان مطلب نه براى سخن سازى در استقبال اين رباعىِ ناظر به عالم غيب و معنى نسبت به عالم صورت و جسم كه فرد اعلاى نفى علم است گفته:
اسرار جهان را نه تو دانى و نه من
وين خِنگِ فلك را نه تو رانىّ و نه من
تغيير قضا و قدر از كلّى و جزء
ممكن نبود دام مَنِه تار مَتَن
مراد از ازل عالم غيب و تجرّد و قدس است كه حقايق الهيّه طرف اعلاى آن عالم است ،صفات الله و اسماء الله تا آخر عالم ذرّ(اعيان ثابته) (مهيّات مطلقه) (متصورات خدا) و حقايق كونيّه عقل تا نفوس فلكيه طرف اسفلِ آن عالم است .
و مراد از پرده عالم اجسام است كه عرفاء ناسوت نامند يعنى حقائق الهيّه و كونيّه در اينجا فراموش شده يا آنكه اين عالم از نظر افتاده و فراموش شده عالم حقايق است.
افتادنِ پرده فناءِ عالم جسم است براى آنكه وجود تَبَعى عَرَضى طفيلى دارد و هيچ عَرَضى دائم نخواهد شد و تو و من جنبه طبيعى بشر است كه به فناءِ جهان فناء خواهدشد (جزء تابعِ كلّ است) يعنى تا جهان فانى نشود اسرارِ ازل (عالَمِ غيب)نمودار نمى شود و آن وقت ما همه فانى و بى تعيّن و غير شاعريم ،پس براى ما هيچ وقت نمودار نخواهد شد مگر آنكه تعيّن ما عوض شود بدل به تعيّن ملكوتى كه اول داشتيم گردد و عنوان تو و من كه تعيّن طبيعى است زائل شود و آن خارج از مانحنُ فيهِ است.
پس اين عَقدُ الوَضْعِ وصفِ عنوانىِ ما منافى با عَقْدُ الحملِ اسرارِ ازل دانستن است .
و مقصود اين ناچيز آنست كه اسرارِ ازل (ماوراءالطبيعة) را كه هيچ نبايد اميد داشت اسرارِ جهان (طبيعة – پردهها) را و عالم جسم را كه عالَمِ خودمان است و پرده اى در ميان ما و آن نيست مگر پرده جزئيت كه ما جزئيم و آن كلّ هم نمى توان دانست ،من و تو كنايه از عموم است.
دام و تار علم معرفة النفس و فلسفه است و نهادن دام و تنيدن تار آنست كه گوئيم كه ما اشرف مواليديم پس تقدم شرفى بر آنها داريم بلكه نتيجه حاصله و علّت غائيّه آنهائيم و به حكم تقدم در شرف يا در تصور نحو احاطه بر آنها داريم و احاطه سرمايه علم محيط است بر محاط و لذا بساط حكمت رياضى و طبيعى را گستردهايم تا علم به رموز و اسرار آنها كه خفاياء از خواص و مزايا و مبدء و كيفيت فاعليّت آنها را در آثار و خواص و افعال خودشان بيابيم تا شايد بتوانيم در آنها تصرفى نموده تغييرى از كم و زياد بدهيم ولى نمى توانيم فقط احساس بعض خواص ظاهره آنها را نه خفيه و نه مبدء و فلسفه مى توانيم نمود و همين احساس هم بر حيرت ما مى افزايد نه آنكه بار جهل از دوش بردارد و اين طعن بر همه فنون رياضى و طبيعى است و شعر خيام طعن است بر خصوص الهيات.
شرح رباعیات خیام
اثر حکیم عباس کیوان قزوینی