Info@razdar.com
شماره مقاله 277
289 . افتاد مرا با مَى و مستى كارى( 1)
خلقم ز چه مىكند ملامت بارى(2)
اى كاش كه هر حرام مستى كردى
تا من به جهان نديدمى هشيارى
(1) من ناچارم از مَى زيرا مرضى دارم كه درمانش مَى است پس جاى سرزنش نيست و بر فرض هم كه جاى آن باشد مردم حق سرزنش كردن مرا ندارند زيرا همه شان مانند من مبتلا به گناهند ،فرق آنست كه در دنبال گناه آنها مستى نيست بلكه در اولش است چون مستند گناه مى كنند مستىِ آنها سبب گناه است و ناپيدا است مگر نزد باطن نگران و مستىِ من مسَبَّب و معلول گناه من است و پيدا است نزد بيخردان ظاهرنگر لذا در رباعى 290 مى گويد: مستم ز گناه وز رجاء هشيارم يعنى چون ديگران مست نيستم تا نوميد از تو باشم و از نوميدى مَى ننوشم امّا در هر كارى بدتر از مَى بكوشم،من مَى خوردم و اميدم را نباختم تو نيز استغناءِ خودت را درباره من نمى بازى بلكه بيش از اميدم مرا مى نوازى.
بارى مقدمه مصرع سوم است يعنى گذشته ازين كاش كه هر حرام مانند مَى مستى مى آورد و فاعلش را رسوا مى نمود و كسى گول آن را نمى خورد يا آنكه همه يكرنگ مى شدند و ميخوار را سرزنش نمى كردند.
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام