Info@razdar.com
شماره مقاله 208
17. ايزد چو گل وجود ما مي آراست
دانست ز فعل ما چه خواهد برخواست(1)
بى حكمش نيست هر گناهى كه مرا است
پس سوختن روز قيامت ز كجا است
(پس سوختن قيامت از بهر چه خواست)(2)
(1) پس يك نوع گلى در وجود ما (طينة) بكار برد كه تواند مَنشَاءِ آن كارها كه اقتضاءِ ذات ما است باشد.
(2) جوابش آنست كه سوزاندن خدا سوزاندن مالكانه ذاتى است نه سوزاندن حاكمانه قانونىِ افعالى و موجدِ ذات اگر بسوزاند قانون را بر او حق اعتراض نيست زيرا قانون زيرِ دستِ او است و كارهاىِ او فوق قانونست نه مشمولِ قانون.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام