Info@razdar.com
شماره مقاله 270
269 . اين چرخ چو طاسى است نگون افتاده
در وى همه زيركان زبون افتاده
) در دوستى شيشه و ساغر نگريد(صراحى و جام نگر
لب بر لب و در ميانه خون افتاده
لب بر لب كنايه از منتها دوستى است يعنى نزديكى آنها به درجه ايست كه هميشه لب يكديگر را مى بوسند و به نفس يكديگر تنفس مى نمايند و يا آنكه هر يك حاضر است كه جان از تنش در آمده داخل تن آن ديگر شود چون معروف است كه جان از راه دهن بيرون مى رود كه لب آخر غيب تن است رو به شهود و آخر شهود است رو به غيب ،گويند جانم به لب آمده يعنى بيرون آمدنى شده حالا جان شيشه به آخر رسيده مى خواهد از لب برآيد و جان ساغر تازه برابر لبش رسيده مى خواهد به تنش در آيد كه آخر عمر شيشه است و اول عمر ساغر كه وارث او است جان او را به ارث مى برد.
و افتادن خون كنايه از منتها دشمنى است و مراد قاتل بودن يكى است آن ديگر را و اين جمع متناقضين است به ظاهر و برترين اتحاد است در باطن زيرا خون آن به تن اين در مى آيد تا جان اين شود و آن بيجان گردد.