Info@razdar.com
شماره مقاله 196
اَصُومُ عن الفحشاءِ جَهْراً و خُفيَةً
عِفافاً و اِفطارى به تقديسِ فاطرى
يعنى حق من آنست و هستم كه روزه دارم از همه بديهاىِ آشكار و نهان (كه بد بودن آنها معلوم همه باشد يا نباشد) يا بديهاىِ جسمى و روحى يا آنكه نه بد مى كنم و نه قصد و نيتِ بد كردن مى كنم كه به خاطرم هم نمى خَلَد زيرا خودم را فوقِ بديها مى دانم و بر حسبِ رتبه وجود بايد عفيف و پاك باشم از بديها و اگر اندك بدى كنم از رتبه وجودم فرو افتاده ام و به عقاب گرفتار شده ام خدا مرا از درگاهِ خودش[1] كه رتبه وجود خودم باشد رانده (معنى لعنتِ خدا همين است) و آخر روزه من آنست كه آفريننده خودم را پاك و منزّه و برى از آن به بينم كه بدى آفريده باشد پس اصلاً بدى وجود ندارد ،اما من تا بد مى بينم بايد آن بد را بجا نيارم آنقدر كه در اثرِ بد نكردن برسم به آنجا كه بدى نه بينم ،و از حالا اگر اِدّعاءِ واقع را كنم و بگويم كه بد آفريده نشده پس هر كارى را روا است كردن (چنانكه گول خورده هاىِ عرفاء هستند) روزه ام باطل شده و به كفّاره بايد به ايستم.
(معنى سر فرو بردنِ روزهدار به آب كه گويند ارتماسِ صائم حرام است همين بد ندانستنِ همه چيز است قبل از كمالِ نفس و اين تحقيق مختصِّ به من است كه در جلد دوم كيوان نامه صفحه 257 گفته ام و پيش از من كسى نگفته و گمان مى كنم كه خطا نكرده ام).
اصوم به معنى عَلَىَّ اَن اصومَ او حَقّى اَن اَصُومَ .و جهراً يا حال براى فحشاء است يا خبر كانت مقدّر است اى سواء كانت و يا ظرف اَصُومُ است اى فى الجهر والخفاء .و عِفافاً يا بجاى مفعول مطلق نوعى است براى اصوم و يا مفعول له حصولّى و يا تحصيلى است و افطارى مبتدائست و به تقديس خبرش.
و اين شعر دوم بمنزله علّت شعر اوّل است يعنى چون چنين روزه دشوارى را گرفتم به آنجا رسيدم كه دنيا بكامِ من شده يا آنكه چون دنيا خادم من و براى من است پس نبايد من سر به دنيا فرود آرم و قانع بدان و مشغول به آن شوم بلكه بايد بپرهيزم و آن را لايقِ رتبه وجودِ خودم ندانم .در اخبارِ ائمه است صُمْ عَنِ الدّنيا و اَفطرُ عَلَى الاخرةِ.
رباعیات خیام
عباس کیوان قزوینی
[1] .معنى درگاه خدا رتبه وجود خاص است پس درگاه خدا براى هر موجودى غير درگاه موجود ديگر است و درگاه انسان بالاتر از همه است.(منه)