Info@razdar.com
شماره مقاله 295
171 . بازى بودم پريده از عالم راز(1)
شايد كه برم ره از نشيبى به فراز(2)
اينجا چو نيافتم كسى محرم راز
زان در كه در آمدم برون رفتم باز
(1) مجردات و غيب .(2) يعنى مجردتر و داراتر از اول شوم به اينكه لطائف موادّ را هم كشيده منضمّ به تجرّد جان خود سازم و چون تنها بودم و معاوِنى براى مقصد خود نيافتم كارى نكردم طرفى نبستم و به همان حال كه آمده بودم برگشتم بى سود و زيان (تا كه برم دمى نشيبى به فراز)(تا بو كه رسم من از).
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام