Info@razdar.com
شماره مقاله 311
298. با ما تو هر آنچه گوئى از كين گوئى
پيوسته مرا ملحد و بيدين گوئى
من خود مقرم بدانچه گوئى ليكن
انصاف بده تو را رسد كين گوئى
كين حق كش است و حق آنست كه هر كسى در هر كارى كه مى خواهد بكند بايد شايستگى خودش را براى آن كار احراز نموده ميزان قرار دهد نه شايستگى اصل كار را و نه سزاوار بودن طرف را براى آزار يا ملامت.
حالا من سزاوار سرزنشم اما نه از تو كه چون منى يا بدتر ،در فقه گويند المحدود لايحُدّ يعنى آنكه بر خودش حد بايد زد نمى تواند حدّاد شود و ديگرى را حدّ زند لذا حدّ زدن حق امام است و بس كه خودش حكم به حدّ كند و خودش هم اجراء نمايد و به دست خودش حدّ زند و اگر به ديگرى فرمود كه بزن بايد او بريئى باشد و هيچ گناه حدّدار از او سر نزده باشد بلكه مطلق گناه كه بايد عادل باشد و به هر حال حكم كردن از غير امام بر نايد اگرچه عادل باشد.لذا يكى از توالى فاسده غيبت امام كه در اثر ظلم ظلمه رو داده تعطيل حدود اسلاميه است و سكته قوانين شرع است كه در غيبت كسى حق اجراء حدود ندارد پس گناهان بى حدّ مانده گنه كاران جسور و بسيار مى شوند و جوامع اسلاميه ننگين و لكّه دار مى گردند و قانون از جريان باز مى ماند ،و ما اگر راضى به غيبت امام باشيم به حكم جمله لَعَنَ الله امةً ظلمتك او سمعت بذلك فرضيت به ملعونيم بايد ناراضى و هر دم از دل و جان خواهان ظهور باشيم و آنى تأخير را روا نداريم و خود را در تأخير آن مقصّر مسئول شماريم كه اگر بي لياقتى ما مانع ظهور نبود اين قدر طولانى نشده بود بايد راه امام را باز كرد به بستن درهاى گناه به روى خود،اگرچه پس از ظهورش اوّل ما را حدّ زند.
ترك دعاء فرج آل محمد(ص) خود گناه بزرگيست و مردم از آن غافلند و بدان گناه دائماً داخلند ،و غافل تر از آنها آن مدّعيان نيابت عامه امامند بى استحقاق و در غيبت امام حدّ جارى مى كنند به رقابت يكديگر و معنى اين كار آنست كه غيبت چندان مضرّ نيست زيرا ما كفايت از امام مى كنيم ،چنانكه در عصر حجة الاسلام سيّد محمد باقر رشتى ساكن محله بيدآباد اسپهان امام جمعه ساكن محلّه دردشت كه سيد را رقيب خود مى دانست و لواء همسرى بلكه برترى مي افراشت به موجب لفظ امام كه در لقبش بود هماره مىگفت چرا سيد شفتى[1] حدّ زند به نيابت امام و من كه خود امامم چرا حدّ نزنم ،پس ملازمانش در كوچه ها گشتند جوان خوشروى ساده اى را يافته به نام ملوط نزد امام جلب نمودند ،او را با آنكه اقرار ننمود حدّ زنا زد و گفت به ملازمانش كه او را بيرون بريد و به مردم نشان دهيد كه اين حدّ خورده آقا است به بينيد چه مى گويند مى ستايند يا مى نكوهند ، ملازمان رفتند و آمدند و گفتند كه همه مردم ستايشگر و سپاسگذار و ثنا خوانند ،گفت بلى اين حدّ مختصرى بود كه رانديم چون بار اولش بود كُشتنى نبود انشاالله آدم هم مى كشيم يعنى كسى كه حدّش قتل باشد بيابيد و بياريد كه خواهيم كُشت و خدمت به اسلام نمود به اجراءِ حدود.
***
[1] .شفت به وزن تفت نام دهى است در غرب رشت كه سيد متولد شده آن ده بوده و اخيراً ساكن اسپهان شده.