Info@razdar.com
شماره مقاله305
242. برخيز و مخور غم جهان گذران
بنشين و جهان(خوشباش و دمى) به شادمانى گذران
در طبع جهان اگر وفايى بودى
نوبت به تو خود(به خود ار) نيامدى از دگران
وفاى طبيعى وجود اصلى است و ثبات و سكون است و نوبت وجود عاريه است و تبادل و توارد صور متناقضه است بر ماده واحدة در اثر حركت.
گذرانِ اوّل صفتِ جهان است و به معنى فانيست و متحرك به حركت جوهريه و عرضيّه و اينيّه و به همه انواع حركات از وجود به عدم و از عدم به وجود،يعنى تا چيزى معدوم نشود چيز ديگر موجود نمى شود و اجتماع صور نوعيه متبادله در ماده واحده محال است مانند آنكه اجتماع اجزاء زمان محال است پس وجود جمعى در جهان نيست بلكه وجود جهنده رونده است با يك سرعت ناگفتنى پس جاى غم نيست.
گذران دوم امر است يعنى شاد باش و به شادى اين فانى را بسر بر كه غم نه علاج است بلكه سربار و شتلى (اصطلاح قمار است كه مدير قمارخانه را ليلاج و خادم آنجا را شتلى نامند) و ليلاج است بگذار غم هم بگذرد و متراكم نشود كه غم جهنده چندان درد و فشار ندارد.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام